خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی

ساخت وبلاگ

سلام

وقتی یک هفتاد ساله وبلاگنویسی می کند

و وقتی که در این روزگار غدٌار ! در پیچ و خم هائی ... گرفتار می اید .

و وقتی که حواس یادگیری از این پیچ و خم ها را نداشته باشد

و به فرض هم که خداوند به وی « زمان » بپردازد هزینه اش را نمی داند که چه کند ؟

مجبوراست که چندروز دیگری هم صبر کند و موقع را به غنیمت گرفته بگوید :

دهه فجر بر شما مبارک باد

و به امید فجر در اینترنت !

یکهو راهم سد شد ، نمیدانم چه شد ، منهم که این فوت و فن ها را بلد نیستم و آن امکانات را هم ندارم .

عمری بود و وضعیت مساعد تر شد بر می گردم و اکر برنگشتم خدا حافظ شما  

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : دهه فجرتان مبارک باد !, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1099 تاريخ : پنجشنبه 17 بهمن 1392 ساعت: 1:01

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد , تلفن ( مخابرات ) در یزد , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1126 تاريخ : چهارشنبه 16 بهمن 1392 ساعت: 22:22


وقتی فساد اداری دوره رضا خان اوج گرفت ...
 
من نمی دانم موضوع نامزدی من برای ریاست اداره تلفن قم (1) تا چه حد حقیقت داشت ؛ امٌا این را می دانم که در سال 1313 نه تنها از سوی من و به دلیل مماشات ، بلکه به خصوص بنا به دیدگاه جدید شرکت تلفن نسبت به مدیریت مخابرات در یزد و از جمله جایگاه من نزد مردم و در اداره ، خیلی خیلی متفاوت شده بود . معلوم شد که کامکار را برای فرونشاندن افتضاح رئیس قبلی و نارضایتی شدید مردم یزد نسبت به مخابرات ، به یزد فرستاده اند ؛ ایشان مردی بسیار موجه تر از رئیس قبلی است ؛ حرمتی بسیار بیشتر از سابق برای من قائل می شدند ؛ وحتی گفته می شد که رئیس خواسته است که به عنوان یکی از معاونان ( ریاست حسابداری یا ریاست دفتر ) به من ابلاغ بدهد و مورد موافقت مرکز ، یعنی شرکت کل تلفن هم قرار گرفته است ؛ امٌا حمایت فرماندار و رئیس پست و تلگراف که حالا تلفن را هم تابع آن ساخته بودند از رؤسای کنونی آن دوقسمت مانع می شده است .
از طرفی اگر من آیت اللهی ، شیخ سابقا" ملبس ، و روحانی زاده (2) به دنبال تحصیل مطالبات نبودم ، آنان حصول نمی شدند ؛ و از طرفی فشار دوستانم که در یزد رئیس اداره و نظایر آن و به طورکلی صاحب نفوذ بودند ، و افکار عمومی بر رئیس اداره وارد آمده بود که :
آیا صداقت و سلامت باید پایبند و سبب درجا زدن یک کارمند باشد ؟! ؛ چرا به میرزا جواد پست های بالاتری که استحقاقش را دارد (3) نمی دهید ؟ .
بالاخره رئیس تحت این فشار دوجانبه و با اطلاع کامل از نظر مردم یزد نسبت به اداره تلفن ، برخوردهای خان مامور تحصیل به جای من با مردم ، جایگاه روحانیان و روحانیزادگان در اموراداری آن دوره ی انتقالی ، ابلاغی به شرح زیر به من داد :
شرکت ...                             بتاریخ 6 مردادماه / 1313 شمسی
اداره تلفن یزد و توابع              ضمیمه ............. نمره 302 
آقای  آقا میرزا جواد آیت اللهی کمکی محاسبات اداره محترمه تلفن یزد و مضافات
تعقیب 238 لزوما" اشعار میدارد - چون آقا شیخعلی اعرافی بسمت تحصیلداری اداره تلفن یزد و مضافات منصوب گردیده اند لهذا لازم است کلیه قبوض ابوابجمعی خود را تحویل مشارالیه داده و صورت آن را در سه نسخه تنظیم  یک نسخه آنرا ضمسمه راپرتِ خاتمه عمل  و تسلیم این اداره نموده  و دونسخه دیگر را نزد خودتان و آقا شیخعلی اعرافی حقظ نمائید : - مدیر اداره تلفن یزد و مضافات . علی کامکار . مُهر اداره (4)
این نامه نشان می داد که مسئله سوء استفاده بعضی در مجرای حصول عایدات تا به رئیس اداره با حضور اینجانب در حسابداری حل شده است . واز آن به بعد ضرورتی ندارد که شخصا" هم برای تحصیلات به خارج اداره بروم :
- باید دائما" در محل حسابداری اداره که بیش از یک اتاق و در جوار رئیس حسابداری بود حضور داشته باشم
- وچون کار دیگری ندارم میبایست حتما" در امور حسابداری اداره مشارکتی حقیقی داشته باشم 
چیزی که سبب شد حسابدار تمارض کند و به بهانه ی این که کارهای عقب افتاده دارد دفاتر (5) حسابداری را به خانه ببرد و تا یکهفته به اداره نیاید ؛ غافل از اینکه ...
##
علیرضا آیت اللهی :
(1) از زمانی که آیت الله العظمی حائری یزدی ، شاگر سابق آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی ، در قم مستقر شده بودند استقبال مردم قم از رؤسای یزدی ادارات بسیار بیشتر شده بود ، و توجه به خاندان روحانی یزدی ، به ویژه احفاد آقا سید یحیی هم وجود داشت چنان که عنقریب برادر آقا میرزا جواد بنام آقا میرزا محمد رئیس ثبت اسناد و املاک قم شدند . در آن زمان مردم شهر یزد در همه جا به خوب بودن شهرت داشتند .
(2) در آن زمان گویا روحانی زادگی ، به خصوص در باره کسی که چند پشتش روحانی بوده باشند بسیار بیش از روحانی بودن نزد مردم ارزش داشت ؛ و این موضوع در زمان نقل این خاطرات ( 1347 ) همچنان تا حدود زیادی رایج بود ؛ به ویژه خود روحانیان در بین خود اصالت روحانیت را بیشتر به کسانی می دادند که روحانیزاده هم باشند .
(3) وقتی از آقا میرزا جواد پرسیده شد که چرا ریاست قم یا لااقل کاشان را قبول نکردید گفتند ؛ اولا" که در حدٌ یک وعده ی مشروط به استغفار از گناه نکرده بود ، ثانیا" دوستان گفتند که فساد اداری همه ی ایران را فراگرفته است و به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است ، ثالثا" ما نژادا" تعلق خاطر بسیار زیادی به وطنمان و زادگاهمان داریم ، حاج آقا علیرضا شریف یزدی اگر از جوانی در نجف میمانده اند از اعاظم شهیر آن حوزه می شده اند ؛ آقا سید یحیی گویا در شرایطی بوده اند که مرجع تقلید شوند و نجف را رها ساخته اند ؛ اصولا" خود ملٌا اسماعیل عقدائی که بزرگ خاندان آیت اللهی یزد است اگر در نجف اشرف میمانده است شاید به عنوان اعلم روزگار خود شناخته می شده است .
(4) روحانیان روحانیزاده ی میبد نیز در مبارزه با ظلم و ستم و فساد و دزدی و ارتشاء ید طولائی داشته اند .
(5) گفته می شد که تا به آن روز دو دفتر حسابداری داشته است ؛ یکی دفتری حقیقی و دیگری دفتری مجعول و به اصطلاح ساختگی که دفتری ننوشته را هم با خود به منزل برده بود و پس از یکهفته با دفتر جدید به اداره وارد شد ! .   
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد , تلفن ( مخابرات ) در یزد , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1073 تاريخ : سه شنبه 15 بهمن 1392 ساعت: 23:44

 

مبارزه با مفاسد اداری کاملا" شکست نمی خورد

 
 
احساسات بر من چیره شده بود و اشتباه من این بود که به دلیل بی اطلاعی و کم تجربگی فکر می کردم به تنهائی  ، و با اندکی همدلی و همفکری دو سه نفر روحانی بزرگتر و چندنفر دوست صمیمی می توانم بر دشمنی ریشه دار ، گسترده ، و قدرتمند بنام فساد اداری فائق آیم . امٌا نه تنها به نیمی از آنچه هم که می خواستم نرسیدم بلکه با کسب آبرو و حیثیتی به عنوان یک کارمند پاک نهاد، دلسوز و مبارز ، چنان لطماتی از نظر محل و مقام اداری و به خصوص امورمالی خوردم که دیگر به اصطلاح قدرت کمر راست کردن نداشتم ؛ ومتوجه شدم که رئیس جدید هم از خودشان است، و با وجود آنکه انصافا" حُسن نیت هائی نشان می دهد ، حتی از گزارش فسادها به صورت شفاهی به تهران بیم دارد !!!.
فقط مانده بود که در اثر کم پولی از همسر موقت خود هم جدا شوم ؛ و آنچه را که از شغل آزاد صنعتی - تجاری متمرکز در منزل پدرم در می آوردم هم خرج اداره کنم .
نوروز 1313 شمسی و حین دید و بازدید های سال نو به این نتیجه رسیدم که مشی خود را بر مماشات قراردهم تا به اصطلاح اندکی جان بگیرم و در عین حال چه بسا که فرجی حاصل آید . این بود که به مصداق « بنشینم و صبر پیش گیرم ، دنباله ی کار خویش گیرم » به ادامه کار پرداختم ؛ و تقریبا" حوزه علمیه را که نیمی از طلبه های سابقش حالا کت و شلواری شده بودند و اکثرا" همچنان در جلسات درس حوزه علمیه ، به خصوص جلسات درس آقا سید محمد آیت الله که همچنان در مدرس امامزاده جعفر (ع) تشکیل می شد ، شرکت می کردند رهاساختم . نادرستی های رئیس سابق ، کار تحصیلداری اداره تلفن را تقریبا" غیر ممکن ساخته بود ، و اعتماد تقریبا" همه ی مشترکین و متقاضیان تلفن را از اداره تلفن در یزد سلب کرده بود ؛ و مصیبت اینجا بود که تقریبا" هیچکس حاضر نمی شد که جز به من ، آنهم به سختی و گاه چندبار به سردوانیدن ، به احدی دیگر از کارمندان سرکت تلفن در یزد پولی بپردازد ؛ و حتی متقاضیان خط تلفن هم به سراغ من می آمدند . 
درستکاری در ادارات ایران برای شخص درستکار یک مصیبت عظمی بود ؛ و بگمانم که هنوز هم ( سال 1347 ) باشد .
رئیس جدید که در عین ماموریت تصفیه حساب های شخصی مدیران تهران نشین با من ، متوجه حقانیت تمام و کمال من در همه موضوعات شده بود سعی به ایجاد آشتی  و احتمالا" اگر بتواند جبران مافات داشت که البته از مدیران تهران واهمه داشت و پیشنهاداتش را ، از جمله این که من را معاون اداره بگذارد ، نمی پذیرفتند . دو نفر ارشد پس از وی در اداره هم که از ثروتمندان توابع یزد بودند ، قلدری ها و زد و بندهائی محلی داشتند ؛ تا اینکه به اصطلاح جرئتی به خرج داد و اندکی از این سدٌ عظیم را شکست :
 
شرکت سهامی کل تلفن ایران
« محدود »                                               بتاریخ 14 تیرماه / 1313 شمسی
اداره تلفن یزد و مضافات                              ضمیمه .... نمره236 
آقای آقا میرزا جواد آیت اللهی
چون طبق ابلاغ نمره 236 مورخ 14 / 4 / 1313 شمسی شما بسمت کمکی محاسبات منصوب گردیده اید لذا تا تعیین و معرفی تحصیلدارجدید مسئولیت تحصیلداری نیز کما فی السابق بعهده شما خواهد بود و از نقطه نظر پیشرفت جریان اموراداری دستورداده شد فعلا" بطور موقت علی محمد خان واقف زاده در قسمت وصول مطالبات بمسئولیت خودتان کمکی نماید وانتظار می رود که برای وصول مطالبات اداری نهایت سعی و کوشش را بعمل آورید که در موقع تحویل دادن بقیه قبوض ابوابجمعی حتی الامکان مطالبات کمتر باشد که موجب سرفرازی شما بوده و حُسن خدمت خود را فعلا" نشان داده باشید ؛ - 
مدیر اداره تلفن یزد و مضافات . علی کامکار . مهر اداره تلفن یزد .
توضیحات :
این ابلاغ تقریبا" صوری بود و حسابدار حتی حاضر نمی شد دفاتر حساب را به من نشان دهد !- 
- علیمحمد خان واقعا" اخلاق خان ها را داشت و بامردم شاید از بالا نگاه می کرد ؛ به اضافه ی اینکه گفته می شد در آمد بیرونش سالانه شش - هفت برابر حقوق اداره تلفن است و اینجا فقط محض پرستیژ کار می کند .
شفاهی به من گفته شد که این ابلاغ  ، درست یک ماه مانده به جشن مشروطیت در تهران ، مقد مه ای صوری است که شما به جشن مشروطیت در تهران دعوت شده در آنجا از مدیر کل عذر خواهی !!! کنید و ایشان هم شما را به ریاست اداره تلفن یکی از شهرهای ایران ، که آن شهر می تواند قم یا کاشان باشد ، منصوب کند .
که من به هیچ وجه علاقه ای به خروج از یزد نداشتم و آن را به رئیس اطلاع دادم .
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد , تلفن ( مخابرات ) در یزد , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 896 تاريخ : يکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت: 18:17

 
آب از سرچشمه گل آلود بود !
 
در مورد نحوه کار و به خصوص مبارزات من در اداره تلفن دوره حکومت رضا شاهی یزد اصولا" چند مسئله وجود داشت  :
یکی اینکه اساسا" مردم یزد بگمانم بیش از مردم سایر شهرهای ایران در مقابل دزدی مقاومت کرده از رشوه دادن پرهیز می کردند .
دوم اینکه روحانیان  یزد گرچه با توطئه ای عظیم ، و برخلاف سایر شهرهای ایران ، و احتمالا" به خاطر همین ایمان محکم و صداقتشان در اسلام که با مشی حکومت دست نشانده انطباق نداشت ، تقریبا" همگی خلع لباس شده بودند و زیرک ترینشان شرایط را در یافته ضمن اضطرار در درآمد و گذران زندگی خود و خانواده شان ، به منظور منفعت در جلوگیری از ضرر با نفوذ و رسوخ در ادارات به خدمت ادارات دولتی در می آمدند ، امٌا در آنجا از همرنگ شد ن با رؤسای خانزاده ، دزدی و ارتشاء پرهیز می کردند و به علاوه با امر به معروف و نهی از منکر یا لااقل هشدار و نصیحت می پرداختند و در نتیجه ی شخصی خود را مغضوب آنان هم می ساختند . منتهی کار من خطیر تر از همه شده بود . چون شروع کرده بودم به کاغذ پرانی و پرونده سازی علیه رئیس بسیار ناشایست و به خصوص سوء استفاده چی و دزد ، و عمٌال وی در تلفن یزد غافل از اینکه بالاترها دزدتر اند ! . نتیجه هم همان بود که مثلا" در مجموع سه برابر همکاران اداریم  کار کرده بودم و شغل تحصیلداری را که هیچکدام از عهده اش بر نمی آمدند انجام می دادم ( و فی الواقع به خاطر همین هم بود که مرا از اداره اخراج نمی کردند ، ضمن آن که کمی هم از دودمان آیت اللهی ،  روحانی و در آن روزها متحد و منسجم با قبول ارشدیت آقا سید محمد آیت الله و دیگران ، هم بیم داشتند  ) امٌا در عمل فقط ثلث حقوق خود را دریافت می کردم و نهایتا" هم دستور از همان بالا ، یعنی از سوی شخص مدیرکل تلفن ایران در تهران ( که گفته می شد وسائل زندگی فرنگی خانه رضا شاه را او از فرنگ به قیمت گزاف آورده و به رضا شاه هدیه داده است ) بود . 
مثلا" این نامه :
 
شرکت سهامی تلفن ایران                       بتاریخ اول اسفند / 1312 شمسی
« محدود »                                         ضمیمه .........نمره 651 
اداره تلفن یزد و توابع
تلگرافی « گفتار »
آقای آقا میرزا جواد آیت اللهی تحصیلدار و کمک دفتر اداره محترمه تلفن یزد و توابع
عطف به مراسله نمره 30 مورخ 30 / 10 / 1312 لزوما" اشعار می دارد - طبق مرقومه نمره 2000 / 5376 مورخ 23 / 11 / 1312 مقام منیع مدیریت محترم کل تلفن ایران چون پرداخت حقوق و عیدی زمان تعلیق شما بدون تصویب و اجازه بوده بهیچوجه مورد قبول واقع نگردیده و بایستی از محل حقوق خود کسر و عاید صندوق دارید و سماجت بیش از این هم در اینموقع برای شما صلاحیت ندارد .؛ - مدیر اداره تلفن یزد و توابع علی کامکار . مهر اداره تلفن یزد .
توضیخات :
- اصلا" بنده هیچگاه در تعلیق نبودم !
- کمک دفتر به معنی « معاون دفتر » است که البته دفتر رئیس نداشت ، و عملا" خودم رئیس دفتر هم بودم .
- گویا جریان شرکت تلفن توسط آشنایم ابو الحسن حایریزاده یا فلان وکیل یزد در مجلس به آنجا رسوخ کرده بود و وی در حالی که رئیس سابق یزد را معاون خود ساخته بود در پی توجیه کارهایش از پی پرونده سازی بر آمده بود ؛ و... رئیس یزد هم مینوشت « در اینموقع برای شما صلاحیت ندارد » !!! . بازهم از جیب من به جیب حکومت و از آنجا به هر عنوان به جیب عمال حکومت رضا شاهی ! .
آب از سرچشمه گل آلود بود ! ! .  
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , فساد اداری در زمان رضا شاه , اداره تلفن یزد, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 951 تاريخ : جمعه 11 بهمن 1392 ساعت: 19:22

 
در ایران دیکتاتوری - دزدی - وقاحت رضا شاهی
 
در جامعه ای که زندگی میکنی ، مثل جامعه رضا شاهی ، خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ! و الٌا خُرد و خاکشیر می شوی . اگر می خواستی در ادارات کار کنی و نان حلال بخوری ، آنهم در شهر دارالعباده ی یزد ، یا باید خیلی به تو نیاز داشته باشند و جاگزینی برایت نباشد ، یا پارتی های کت و کلفتی داشته باشی یا همرنگ جماعت بشوی ! والٌا همه نمی توانند در خط پیامبران باشند باید مثل حکومت رضاخان گاهی به جای این که حکومت به تو حقوق کارت را بدهد تو حقوق دزدی و ارتشائ و فساد گسترده حکومت را با زحماتت بدهی ! مثل من در همان سالها . بعدا" که در سال 1316 به تهران رفتم و دنبال قضیه را کمی به کمک برادرم ، میرزا محمد که در آنجا کارشناس ثبت کل شده بود ، گرفتم دریافتم که سلسله مراتب دزدی تا حدود زیادی منطبق با سلسله مراتب حکومتی است : رضا خان زمین چند تا خان را غصب کرده است ؛ و برای اینکه صدایشان ، به خصوص جلوی خارجی ها ، در نیاید نه تنها به اینها هرچند هم ناشایسته ی مدیرکلی و ریاست ، پست داده است بلکه دستشان را هم عملا" در دزدی و ارتشاء کاملا" باز گذاشته است که چه بسا بازهم از آنها هدایائی به خصوص به صورت طلا و جواهرات بگیرد .  آنها هم طبیعتا" از رؤسای ادارات ایالتی می گیرند ، رؤسای ادارات نالایق و رشوه بگیرو دزدان ولایتی چون رئیس فلان اداره یزد هم هرطور که بتوانند :
- تلکه کردن مردم ، به خصوص تجٌار و پولدارها ( که آنها هم می کشیدند روی جنس ! و بنابر این مردم مظلوم یزد اعم از دارا و ندار می پرداختند ) .
- باز گذاشتن دست زیردستان در دزدی و رشوه گیری و گرفتن حق السهم ( همانطور که در اواخر دوره قاجار هم بوده است ).
- خواباندن صدای ناراضیانی چون منِ مثلا" 27 ساله ی بی خبر از قلب حکومت و نسبتا" خوشبین به روند امور از بالا . 
در واقع اداره تلفن نه تنها خلاف قولی که به وکلای یزد داده بود در پی اعطای پست معاونت و پس از آن ریاست اداره تلفن به من نبود بلکه فقط در پی این بود که به اصطلاح با پنبه سر ببرد و مرا حتی الامکان بدون اخراج که پیامدهای متعدد نامطلوب برایش داشت سرکوب کند .
بنابر این حین انتقال قدرت از رئیس قدیم به رئیس جدید ابلاغیه ای از منشی اداره ! در باره پست جدیدم که ضمنا" به صورتی نا متداول نوشته شده بود به شکل زیر دریافت کردم :
اداره تلفن یزد و توابع . بتاریخ 11 دی ماه / 1312 . نمره 372 .
آقای میرزا جواد آیت اللهی
برحسب امریه مطاع نمره 465 / 3019 مورخ 4 / 7 / 1312 اداره محترم کل  شغل تحصیلداری و کمک دفتر اداره تلفن یزد و توابع رسما" بعهده شما برگذار می شود و حقوق ماهیانه شما بقرار هر ماهی نود ریال که فعلا" مقرر است خواهد بود . علیهذا لازم است طبق مقررات اداری در تحت نظر و دستورات مدیر مسئول وقت بنحوی وظایف مرجوعه را انجام برسانید که موجبات رضایت اداره از حُسن عملیات شما و همچنین وسائل ترقیات آتیه خودتان از هر حیث فراهم شده باشد .
منشی اداره محترم کل و مدیر فعلی اداره تلفن یزد و توابع . محمد ؟ مهر اداره تلفن یزد
توضیحات :
- کمک دفتر به معنی « معاون دفتر » است که البته دفتر رئیس نداشت ، و عملا" خودم رئیس دفتر هم بودم .
- درست است که من ابدا" حریف نبودم ، امٌا افشا گری هایم حسابی اداره کل یا همان شرکت تلفن را به دست و پا انداخته بود چنانکه به هر حیله و تدبیری متوسل می شدند که هم زمام اداره به دست من و امثال من یزدی و روحانی زاده نیفتد ، ثانیا" به نحوی سرو صدا ها را بخوابانند  
- این نامه ظاهرا" رسمی دارای کلک هائی بود که هرموقع که می خواستند ( و خواهیم دید ) آن را بی اعتبار اعلام می کردند و بیشتر به این جهت بود که جلوی مکاتبات من با اداره کل را بگیرند .
بعد هم بر اثر پیگیری طلب خود از رئیس اداره قبلی و افشاگریها در مکاتبات مستقیم با مرکز ، که هر رئیسی آن را دور زدن خود می دانست و برعلیه آن بر میخاست ،  این نامه کوتاه امٌا کاملا" گویا را از اداره کل تلفن در تهران ، دریافت داشتم :
بتاریخ 7 / 11 / 1312 نمره 738 / 5304 
آقای میرزا جواد آیت اللهی تحصیلدار اداره محترم تلفن یزد
در جواب مراسله 24 دی شما راجع به یکصد و نود ریال ادعای طلب از آقای باستانی مدیر سابق بر طبق اطلاع واصله از اداره تلفن یزد قبلا" بمشارالیه مراجعه و نتیجه ... به اداره مذکور ابلاغ شده است .
از طرف مدیر کل رضائی 
با این نامه عجیب و غریب و سراسر کذب که آب پاکی را روی دست من می ریخت و به علاوه به جرم دادخواهی ! مرا از معاونت دفترهم عزل کرده بودند عملا" مرا دو سه روزخانه نشین کردند ! . بعدا" پدرم فرمودند که پول اداره نزد مردم از بیت المال و حق الناس است و درست به نظر نمی رسد که به وصول آنها ادامه ندهی ... و دوباره شروع کردم باجدیت به کار مشغول شدن .
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , فساد اداری , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1027 تاريخ : پنجشنبه 10 بهمن 1392 ساعت: 17:01

 

 فساد دوران رضا شاهی

 
واقعیت این است که من در اداره تلفن یزد ورود ممنوع رفته بودم و به تنهائی خلاف جهت بقیه ی صاحبمنصبان که اهل هرگونه سوء استفاده و ارتشاء بودند حرکت میکردم ؛ حتی به فرم کامل لباس اداری در آمده بودم که شیخ و شیخ زاده بودنم را بهانه نیاورند ، مبارزه من به خاطر حق در برابر ناحق بود و نه صرفا" به عنوان روحانی در برابر قوای رضا شاهی که گاه اینگونه در مقابل مرکز وانمود کرده بودند . امٌا همیشه هم تقریبا" به خاطر صداقت خود فریب خدعه و نیرنگ  آنها را می خوردم . مثلا" موقعی که مسلٌم شد که رئیس اداره منتقل به تهران شده است با این که با وی قهر بودم خواستم به اتاقش بروم و مبلغ 190 ریال ، معادل سه ماه حقوق خود ، را که با حواله های او به این و آن داده بودم ، و مقداری از اسناد را که میبایست نزد من باشد امٌا وی به امانت گرفته بود از وی پس بگیرم . معاون اداره که مرا دید گفت الآن بین شما دونفر کتک کاری می شود ؛ تو برو ! خیالت راحت باشد که من هم اسناد و هم پول را میگیرم و به تو می دهم . نمیدانم چه کاری کرده ای و چه پشتیبانی به هم زده ای که اکنون همه از تو حساب می برند . 
امٌا همین معاون پس از رفتن رئیس از یزد و در پاسخ به مطالبه من شروع کرد به فحاشی های بسیار رکیک نسبت به رئیس و این مطلب که : اگر سه ماه حقوق تو را با خودش برده است شش ماه حقوق من و وسایل منزلی که بهش قرض داده بودم را هم با خود برده است ! . رئیس جدید هم که از نگاههایش مشخص بود که کلماتی از دعاوی معاون را باور نمی کند ؛ می گفت ایشان مظلوم تر از شما است و وی را به جای خود ابقاء کرد . مفتش مرکز ، بنام گنجابی ، هم که در 18 / 8 / 1312 به منظور رسیدگی به انواع و اقسام سوء استفاده های مالی به یزد  آمد افاقه نکرد ؛ و می گفتند خودش هم شریک بوده است ، یک قالیچه به عنوان زیر میزی گرفته است و رفته است  . نامه ای در تاریخ 24 / 10 / 1312 خطاب به مدیر کل شرکت سهامی کل تلفن ایران نوشتم که آنهم بیفایده بود ؛ از یک طرف هرکس که از تهران می آمد مرا تهدید می کرد که در تهران پرونده ای قطور برایت ساخته اند ، هم اکنون ، مثل سال قبل ، تعلیق هستی و خودت خبر نداری ! ، و به زودی اخراج می شوی ؛ و از طرف دیگر رئیس جدید که مشخص بود کاملا" از خودشان و چون خودشان است سعی می کرد ضمن پاسکاری من با تهران به زبان خوش و ناخوش صدای من را ببرد ؛ و البته جرئت اخراج مرا از اداره نداشتند چون علاوه بر اینکه با بی اعتمادی مردم دیگر هیچ کسی قادر نبود طلب های اداره را از مشترکین دریافت کند ، صدای گندکاریهایشان در تمام شهر پیچیده بود ، نقل محافل بود ، و بعضی حتی به نوعی به من نگاه قهرمانک می کردند ؛ امٌا هیچ مسؤولی هیچ کمکی به من نمی کرد ! همه متفقا" با وجود این که حق را به من یا در واقع حق را به حق می دادند فقط سعی در آرام کردن من داشتند ...
وقاحت را در این نامه که مدیر جدید به جای پرداخت بدهی ها و ابلاغ معاونت اداره به من داد مشاهده می کنید :
آقای آقا میرزا جواد آیت اللهی تحصیلدار و کمک دفتر اداره محترمه تلفن یزد و توابع
طبق مرقومه 4833 مورخ 21 / 10 / 1312 مقام منیع مدیریت محترم کل تلفن ایران راجع به یکصد و نود ریال ادعای طلب شما از آقای باستانی مدیر سابق چون مدرک شما صورتی استبخط دیگران و مورد قبول آقای باستانی واقع نشده لذا عودت داده اند که عینا" منظم است . ضمنا" مرقوم میفرمایند چنانچه قبض و مدرک صحیحی غیر از این داشته باشید بفرستید تا موضوع تعقیب و رسیدگی شود . مدیر اداره تلفن و توابع . کامکار 
مدرکی به آن اعتبار را که همه هم میدانستند که صد در صد صحیح است انکار می کردند و مدرک دیگری طلب می کردند ! در واقع طی مدتی که آن دزد شریر رئیس اداره تلفن یزد بود من فقط ثلث حقوقم را گرفته بودم چون تربیتی واقعا" اسلامی داشتم و بر علیه دزدی و ارتشاء فراگیر آن زمان جنگیده بودم ...
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , فساد دوران رضا شاهی , آسمان همه جا یکرنگ , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1114 تاريخ : پنجشنبه 10 بهمن 1392 ساعت: 0:01

 
ریشه فساد در اداره تلفن یزد
 
اوائل اسفند 1312 یکی از دلال - تاجرهای مشهور ، معتبر ، اسم و رسم دار و آبرومند یزد که اگر نامش را ببرم کسی باور نمی کند پس از ورشکستگی و اضطرار حاضر شده بود که بیاید به جای من تحصیلدار اداره تلفن شود و البته که شاید به همان دلیل ارتباطات گسترده ای که داشت و از خاندانهای بزرگ به هم پیوسته یزد ، و اهل زد و بند ، بود بهتر از من هم از عهده تحصیلداری بر می آمد . من هم که نتوانسته بودم در محیط اداریی که « به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است » و تازه در جاهای دیگر باید از صفر شروع کنی و آزادی اینجا را هم نداری شغل بهتری برای خود بیابم پس از مشورت با پدرم و صمیمی ترین یارشان در آن ایام آقا سید علیمحمد وزیری ، و دوستانم از جمله آقا سید محمد آیت اللهی ( فرزند آقا سید محمد صادق ) افصح زاده ، احمد آقا علیین ، و... با رئیس اداره ، باستانی آشتی کردم که متاسفانه این آشتی بر مراتب گستاخی ها و زیاده خواهی های وی افزود و مرا وادار به نوشتن التزام نامه کرد که نوشتم امٌا گزارش آن را هم به بازرسی که از تهران آمده بود دادم و ضمنا" تلگراف تبریک سال نو 1313 را هم به توصیه همان دوستان و بازرس شرکت برای رئیس کل شرکت در تهران فرستادم
گزارش مفصلی را که قبلا" تهیه دیده بودم ، و حتی الامکان مستند کرده بودم ، همچنان نزد خود داشتم تا پس از جریان التزام نامه که رونوشت آن را برای اداره کل در تهران فرستاده بود آن  را به یکی از بزرگان یزد که به تهران برای دیدار دوتن از وکلای یزد در مجلس شورای ملی می رفت و دستگاههای اجرائی از آنان حساب میبردند و ضمنا" مرا هم می شناختند سپردم . مدیر کل تلفن ایران با ناراحتی بسیار زیاد ( چون گویا رئیس اداره تلفن یزد حسابی سبیل وی را چرب می کرده است ) حاضربه پذیرش و مطالعه گزارش بسیار مفصل من ، و به ناچار ( چون پای نمایندگان یزد به میان کشیده شده بود ) به تغییر رئیس اداره تلفن یزد شده بود و این رئیس با مختصر پولی که به عنوان پیش قسط به کسبه پرداخت با کمال وقاحت تمام اجناس خریداری شده را با کامیون اداره پست و تلگراف و تلفن به تهران برد و بعدا" شنیدیم که در آنجا پست مهمی هم به وی داده اند ...
از طرفی شنیدم که نمایندگان یزد گفته بودند که ریشه فساد تلفن در یزد کنده شد ، وهیچکس درستکارتر و لایق تر از میرزا جواد برای ریاست اداره تلفن یزد نیست ؛ که برخی گفته بودند وی هنوز جوان و در اینگونه امور کم تجربه است ؛ بهتر است فعلا" به معاونت اداره برسد تا بعد ببینیم چه می شود ، و ...
از طرف دیگر رئیسِ از هرجهت فاسد موقع ترک یزد پیغام داده بود که مطمئن باش هرکس که به جای من بیاید از ما است و در اسرع وقت تو را از اداره تلفن اخراج می کند ! ، تقصیر من بود که به یک روحانیِ در هفت پشت روحانیزاده اعتماد کردم ! ، و جالب اینکه یکی از تجار معتبر یزد که از طرف وی این پیام را به من داد پیشنهاد کرد که یک هدیه سرراهی به رئیس سابق بدهم تا زهرش شکسته شود و باندشان از آن به بعد نان مرا آجر نکنند !. مشترکان تلفن هم به جای این که مبارزه من را تقدیس و تحسین کنند تقریبا" همه شان نصیحت می کردند که با اینها در نیفت ! ؛ حسابی به ضررت تمام می شود . 
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , آقا سید علیمحمد وزیری , آقا سید محمد آیت اللهی , احمد آقا علیین , افصح زاده, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 867 تاريخ : سه شنبه 8 بهمن 1392 ساعت: 16:08

 

مواجهه اداری یک روحانی و روحانیزاده با یک رئیس خانزاده در یزد

 
 
از زمانی که در اداره تلفن یزد مشغول شدم چیزی جز دزدی ، ارتشاء ، تبعیض و به طور کلی فساد اداری نمی دیدم ؛ و مهم این بود که من را به عنوان این که آقا زاده هستید ، نوه آقا آسید یحیی هستید ، از دودمان محترمی هستید ، سلامت و صداقت رفتار دارید ، شیوه رفتار منطقی و مؤدبانه با مردم را می دانید ، و...با وعده و وعید پست های بالا ( اگرچه برای خودم هم قابل باور نبود ) استخدام کرده بودند و به هزار ترفند به تحصیلداری ، که قبل از من شخص معاون و شخص حسابدار ظاهرا" از عهده اش بر نیامده بودند ، گماشته بودند .
 
واقعیتش این است که مردم شهریزد غریب پرست بودند ، و در آن دهه ی 1320 و با تحولاتی که در تهران به وجود آمده بود تصور می کردند که حال هرکس که از تهران بیایدبا فرهنگ تر و درستکارتر است ؛ و به زودی به کارمندان از تهران آمده ، که البته همه تهرانی نبودند ، اعتماد کرده بودند .
 
رئیس اداره تلفن یزد که چنین وضعی دیده بود دست به سوء استفاده ای گسترده زده بود . مثلا" نزد حاج آقا حسین ، عطار مشهور یزد رفته بود و چند صندوق چای ! مقدار زیادی ادویه جات و ... خریده بودو بعد به بهانه ی این که پول نقد همراه ندارد و نسیه می برد ؛ چندسال بود که مبلغ را نمی پرداخت و بعد توقع داشت که حاج آقا حسین سر ضرب بیاید بدهی تلفنش را بپردازد ! ؛ همینطور صرفنظر از شیرینی ئی که از مغازه حاج خلیفه علی رهبر خریده بود و دفعه ی بعد به وی نداده بودند از مغازه پارچه فروشی یک یهودی کلٌی پارچه های متفاوت به نسیه برده بود ؛ از حاجی حسین قالی فروش قالی به نسیه برده بود و از حاج میرزا محمد بلوری مقدار بسیار زیادی کالا های گرانقیمت که تعجب کرده بودند چگونه یکی که از تهران آمده است لوازم اصلی زندگی خود را خرازی فروشی ها باید از تهران به یزد وارد کنند از یزد می خرد و بهای هیچ یک از این کالاها را حتی به صورت چند قسط اولیه نپرداخته بود . حال چگونه می شد از ایشان مطالبات را به سهولت دریافت کرد ؟!!! ( گرچه غالبا" هم به اعتبار این که با رئیس یک اداره دولتی طرف اند و اعتبار دارد بدهی هایشان را به موقع پرداخت می کردند ) .
 
او هم طبیعتا" تلفن بدهکاران را قطع نمی کرد؛ امٌا مکررا" بر سر من فشار می آورد که برو مثلا" طلب های متراکم شده پنج - شش سال اخیر را وصول کن ! و باید کتبا" راپورت دهید تا اداره به تکلیف خود عمل نماید » . حالا بنده چگونه راپورت می دادم که چرا حاج حسین قالی ئی بدهیش بابت تلفن را نمی پردازد ؟ . چند بارهم گزارش کردم که گزارش ها را از بین برد ، امٌا برعلیه نادرستی مردم یزد !!! و تنبلی کارمندان یزدی !!! برای تهران گزارش کرده بود که معاونش که اوهم در این مورد ناراحت شده بود مخفیانه به من گفت و من هم این بار مخفیانه گرارشی مفصل تهیه دیدم ؛ امٌا به پست ندادم چون مطمئن بودم که رئیس اداره پست نامه را می شناسد و به رئیس اداره تلفن می دهد ...
 
 ؛ و بعد از دو - سه سال که حقوقم را نپرداخته بودند و فقط مساعده پرداخته بودند یک حقوق ماهی هفتاد ریال !!! پیشنهاد کردند و وقتی با اعتراض توام با حقخواهی من مواجه شدند با خنده و تمسخر می گفتند که این مدت که همیشه در اداره نبودی و دنبال کارهای شخصی هم می رفتی ، خودت هم می دانی که ماهانه لااقل دو - سه برابر این مبلغ هم از مردم « حق حساب » گرفته ای و« هوائی » داشتی ، دوچرخه نو هم که زیر پایت گذاشته ایم که خودمان نداریم ، یک خط تلفن هم که رایگان به منزلتان ( هنوز ساکن منزل پدرم بودم ) کشیده ایم ؛ رئیس اداره برق هم که به خاطر ما یک سیم برق به منزلتان کشیده و یک لامپ روشن همیشه داری ....
بقیه اش را راست می گفتند ؛ امٌا بنده دیناری بابت « حقٌ حساب » از احدی نگرفته بودم و یک شاهی هوائی نداشتم ؛ و آنها چون خودشان در آمدها ئی نامشروع داشتند باورشان نمی شد که من از مردم حق حساب نمی گیرم مگر اینکه بسیار بسیار ساده لوح باشم ! . متوجه شدم که در اداره یک غریبه هستم که نمی خواهند حضور داشته باشم و سر از کارهایشان دربیاورم . چند بار از اداره قهر کردم و مدتی به اداره نرفتم که برایشان مهم نبود . چون مطمئن بودند که پول اداره را به جائی نمیبرم و بالاخره پرداخت می کنم . تا اینکه پس از سال 1309 ، از اوائل سال 1312 بازهم شروع کردند به گروکشی و هرچندماه به چند ماه تاخیر در پرداخت حقوق .
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , فساد اداری در زمان رضا شاه , اداره تلفن, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1000 تاريخ : دوشنبه 30 دی 1392 ساعت: 9:30

دزدی های اداری رضا شاهی
من و اکثر قریب به اتفاق روحانیانی که در آن زمان به استخدام شرکت ها و ادارات دولتی رضا شاهی در یزد در آمده بودیم به یک کار تقریبا" غیر ممکن دست زده بودیم . علاوه بر آنکه قصد عمٌال حکومتی هتک حیثیت روحانی و روحانیت و نهایتا" مذهب اسلام بود که از نظرمالی و البته برای همه ی کارمندان کمتر امکان داشتکه بتوانی فقط با حقوق ماهانه زندگی کنی ( در قریب به 30 سالگی با وجود اینکه عصر ها هم شغل آزاد داشتم ، برخلاف عرف خاندان روحانیت هنوز ، به دلیل دوران نسبتا" بیکاری و از سرمایه خوریِ خلع لباس ، و عدم پرداخت حقوق ماهانه ی به موقع خود ، و بلاتکلیفی پس از چندسال کار در اداره تلفن ، هنوز نتوانسته بودم ازدواج کنم ) و به دزدی کشیده نشوی به خصوص که میبایست دائما" به رؤسای خود حق حساب هم بدهی ! .
یک نمونه این بود که برای دوبرادر که همسایه بودند ، یکی تاجر بسیار پولدار و دیگری یک بزاز معمولی ، تلفن کشیده بودند و هزینه تلفن تاجر را شش برابر !!! هزینه تلفن پارچه فروش نوشته بودند که بنده تحصیل ( وصول ) کنم ؛ غافل از اینکه یزدی ها اخلاقی داشتند و هنوز هم ( در سال 1347 ) دارند که نه دوست دارند سر کسی کلاه بگذارند و نه دوست دارند که کسی کلاه سرشان بگذارد . باستانی ، رئیس اداره ، میگفت اگر سه برابر هم بتوانی از وی وصول کنی خوب است ، ماهم کاری می کنیم که به تو بپردازد ؛ بعد هم یک مامور تامینات نزد تاجر رفته بود و با شکوه از افشاگری های وی نزد دیگران وی را ترسانده بود و لابد او هم حق و حسابی گرفته بود و رفته بود .
در اینگونه موارد نهایتا" مشتری شاکی می شد ، به اداره می آمد و رئیس یا معاون یا حسابدار به هر عنوان که بود پولی برای جمع خود از وی می گرفتند ؛ و کاسه کوزه ها را سر ما پائین تری ها می شکستند ؛ و حتی از دروغگوئی و بردن آبروی من و امثال من ابائی نداشتند ، سهل است ، ما از کجا میفهمیدیم ؟ شاید گزارشی هم علیه من و امثال من روی پرونده هایمان می گذاشتند و به مرکز هم گزارش می کردند .
یکی دیگر از کارهای رئیس ( چون من از معاون و حسابدار که آنها بی فرهنگ تر و اصولا" روستائی بودند کوچکترین فرمانبری نداشتم )  این بود که روی برگه ای می نوشت یک ریال ، دو ریال یا پنج ریال به حامل برگه بپردازید که اگر نمی دادم آن را تخطی از دستور اداری گزارش می کرد و اگر میدادم ( که نهایتا" هم بالاجبار می دادم ) بالغ بر حدود ثلث حقوق ماهانه ام می شد و وقتی اعتراض میکردم می گفت : جانماز آب نکش ! . کجای دین و مذهب گفته است که حقٌِ حساب ( رشوه ) نگیری ؟ حالا اکر نمیگیری ، که حتما" میگیری ! ، از بی عرضگی خودت است . آنوقت میخواهی کارمند اداره هم باشی ؟!! ؛ حال آنکه قاعده این بود که آنان صورتحساب مشتری ها را برایم فهرست کنند و من هم پس از وصول بنا به قبض ( فرم ) چاپی زیر به تحویلدار یا در واقع حسابدار اداره که صندوقدارهم بود تحویل دهم و رسید بگیرم :
تاریخ ... ماه ... شمسی      ... شهر .... قمری  نمره ...
        شرکت سهامی کل تلفن ایران
( محدود )
مبلغ...........................بتوسط..........
 

از بابت .........................واصل گردید .
               تحویلدار ... 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جوادآیت اللهی , دزدی های اداری رضا شاهی , اداره تلفن یزد , هزینه های دولتی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 924 تاريخ : يکشنبه 29 دی 1392 ساعت: 22:22

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 858 تاريخ : شنبه 28 دی 1392 ساعت: 22:41

 زد و بند اداری ، رشوه پردازی ، خوشخدمتی ، خود شیرینی ،

توطئه علیه رقیب ، و... رابطه

مسائلی اداری استخدامی که در سالهای 1309 و 1310 در اداره تلفن یزد برایم پیش آمد ، وهرچه بیشتر و بهتر و سالمتر کار می کردم نتیجه ای منفی و منفی تر می گرفتم سبب شد که از پی چاره جویی برآیم ، و آنها که قبل از من در ادارات شاغل شده بودند مثل آقا سید محمد ، افصح زاده ، شکوهی ، علیین و آقا شیخ احمد اوقاف می گفتند که باید « زد و بند » داشته باشی ؛ والٌا هرچه هم خوب کار بکنی آنچنان که باید و شاید مؤثر واقع نمی شود ؛ و چه بسا برعکس ...
زد و بند هم انواع و اقسام داشت :
- گرفتن رشوه یا در واقع دزدی و پرداخت بخشی از آن به مافوق که می گفتند تا رئیس کل شرکت تلفن در تهران ساری است و از ام.ر جاری .
- خوشخدمتی یعنی خدمت مجانی به مافوق مثل معاون اداره که می رفت برای منزل رئیس گوشت خوب ! می خرید ؛ یکی از کارگران سیمکشی برای خانه رئیس آب از چاه می کشید و لباسهایشان را نزد رختشوی محل می برد ، و..
- خود شیرینی که به رغم مخالفت ظاهری یا باطنی رضا شاه القاب و عناوین و چاپلوسی و تملق از حد گذشته بودند ...
- توطئه کسانی که در این موارد شریک بودند برعلیه اعضاء سالم و وظیفه شناس
- رابطه که ماحصل این چند قلم و نظایر آنها بود ؛ به اضافه ی حتی یک سلام و علیک صمیمانه و مؤدبانه که البته من به توصیه دوستانم در صدد برآمدم که البته بنا بر هنجارهای سالم آن زمان در پی استقرار رابطه با فرادستی های خود بکوشم . رسمی که در آن زمان چند سالی بود رایج شده بود این بود که برای شروع رابطه رقعه ی تبریکیه بفرستیم . من هم در سالهای 1310 و 1311 رقعه تبریکیه برای مدیر کل شرکت تلفن ایران فرستادم ، غافل از این که مافوقم ، یعنی رئیس اداره تلفن یزد ، این کار را نوعی دورزدن خود می پندارد ؛ عصبانی می شودو وی که هرساله دو - سه من شیرینی یزدی ( باقلوا - قطاب - سوهان خانی - حاجی بادام - پشمک - و...) برای مدیر کل می فرستاده است حال چهار - پنج من می فرستد تا رابطه مرا در نطفه خفه و خنثی کند که مبادا حتی به احتمال یک در هزار مورد توجه مدیر کل قرار بگیرم .
و امٌا رقعه تبریک من در سال 1310 :
بتاریخ 24/12/1310 
تصدق حضور مبارک گردم
در عید سعید ِ نوروز و سال جدیدِ فیروز تبریکات صمیمانه و ادعیه خالصانه خود را تقدیم حضور مبارک داشته مزید عزت و بقای سلامتی آنوجود مبارک را از خدای متعال خواستارم - تصدقت تحصیل دار و مخابره چی تلفن یزد . میرزا جواد آیت اللهی
*
پاسخ تبریک طی یک نامه رسمی به نمره 136 مورخ11/1/1310 :
نمره پاکت 65 و ملصق به تمبر ی به مبلغ شش شاهی با عکس رضا شاه :
آقای میرزا جواد آیت اللهی تحصیلدار تلفن یزد
کارت تبریکیه جنابعالی که مبنی بر تبریک عید بود واصل و مورد امتنان گردید ؛ امید است بر شماهم مبارک باشد .
از طرف مدیر کل . نیکنام ؟      
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : زد و بند اداری , رشوه دهی , رشوه پردازی , خوشخدمتی , خود شیرینی , توطئه علیه رقیب اداری , رابطه مداری, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 970 تاريخ : شنبه 28 دی 1392 ساعت: 21:59

 

وقتی که رضا شاه از یزد و یزدی خوشش نمی آمد
 
از مسائل اداری زمان سلطنت رضا شاه که از یزد و یزدی خوشش نمی آمد ، و گویا کمر همٌت به عقب انداختن این شهر نسبت به سایر شهر های بزرگ ایران بسته بود (1) ، این بود که حتی الامکان رؤسای ادارات و حتی معاونان آنان را از غیر یزدی ها انتخاب کند و سایر کارمندان را که اکثرا" یزدی بودند در درجات پائین به حالت درجا و حتی عقب رفت نگهدارد . به این منظور حتی الامکان بزرگزادگان ، روحانیان و روحانیزادگان یزدی را به هر تدبیری بود و به خصوص با وعده وعید استخدام می کردند ؛ حقوق آن را بدون اینکه مسئله ای در پرداختش وجود داشته باشد تا آن زمان که می توانستند نمی پرداختند ، شاق ترین کارها را به ایشان که طلبکار بودند و حقوقشان در گرو بود ارجاع می دادند و با کوچکترین اعتراضی از سوی ایشان آنان را مخالف معرفی می کردند و پرونده سازی و ...که گاه مستخدم نمی دانست که چه پرونده قطوری از وی در تهران وجود دارد و هیچگاه رئیس و معاون نخواهد شد ، برعکس ممکن است روز به روز از مقام اداری و چه بسا از دریافتی وی بکاهند .
در شرکت های عمومی مثل تلفن و برق و ... چنین مواردی بسیار ضعیف تر بود مگر در همین شرکت تلفن که ، برعکس ، به خاطر همکاری تنگاتنگ تامیناتیش با حکومت رضا شاهی نمیبایست به دست یزدی هائی که تقریبا" همگان پاکنهاد ، خیر اندیش ، درستکار و با مردم صادق بودند بیفتد . عمٌال حکومت در یزد از زمان مشروطیت به این نتیجه رسیده بودند که مردم شهر یزد ذاتا" درستکار ، مؤمن و به جامعه وفا دارند امٌا برخی از کسانی که از آبادی های جنوب این شهر هستند می توانند استعداد حرص و طمع مال و مقام به هرقیمت و حتی به قیمت خیانت به یزد و یزدی ها را داشته باشند ؛ و به این دلیل بود که از استخدام داوطلبان اینگونه آبادی ها در شهر یزد استقبال می کردند و حتی آنان را به صورتی غیر مستقیم گارد و خبر چین خاص رؤسای غیر یزدی قرار داده چه بسا به زودی به مقام معاونت منصوب می کردند .
این بود که ترکیب شرکت تلفن یزد ترکیبی سیاسی - امنیتی هم محسوب می شد ؛ به خصوص که اصولا" رئیس آن در سال 1309 را می گفتند از عمٌال تامیناتی تهران و دارای پرونده سرقت و تجاوز در آن شهر بوده است .
اعضاء شرکت تلفن یزد در حوالی سال 1310 تا آنجا که من به یاد دارم :
1 - بوستانی
2 - محمد وارسته
3 - حسین تفتی
4 - میرزا جواد آیت اللهی
5 - یدالله اکرمی
6 - علیمحمد خان واقف زاده
7 عباس  سرایدار و آبدارچی ، و سه چهارنفر دیگر به عنوان کارگر سیمکش و نصٌاب و...    
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 854 تاريخ : جمعه 27 دی 1392 ساعت: 2:42



چه کسانی در یزد 1310 صاحب تلفن بودند ؟
 
از اوٌل تقاضای تلفن کاملا" بر حسب نیاز نبود . شرکت تلفن یزد تابع شرکت تلفن کل ایران بود که آنهم می گفتند با مجوز اداره تامینات ( آگاهی ) کشور تاسیس شده ، تامیناتی ها در آن سهم دارند ؛ و یکی از وظایف آن خدمت مخفیانه به تامینات کشور است . تامینات بخشی از نظمیه بودو بنابر این ماموران نظمیه یزد در ایجاد و توسعه تلفن یزد نقش داشت ؛ از جمله و بیش از همه به منظور تامین درآمد شرکت تلفن و نهایتا" سود سهامداران آن که برخی هم از همین تامیناتی ها در مرکز بودند ماموران حکومتی و نظمیه و امنیه به هرکسی که قدرت خرید تلفن و پرداخت آبونمان آن داشت توصیه ( و عملا" مجبور ؟ ) می کردند که به دلیل حفظ امنیت ، تامین ، اهمیت شغل یا مقام و منزلت اجتماعی خود ، یا همه ی اینها ... باید تلفن داشته باشد .
از طرف دیگر بزرگان یزد که به خصوص از زمان مشروطیت دچار تفرقه و تشتت شده بودند و با کینه هائی شتری دست از سر یکدیگر برنمی داشتند به منظور غیبت و یحتمل بدگوئی و... ، غافل از جاسوسی های تامینات یزد از راه تلفن ، وسیله خوبی برای مراودات روزمره خود یافته بودند ؛ به اضافه ی اینکه اگر امروز ( سال 1347 ، زمان حکایت کردن این خاطره ) اتوموبیل پرستیژ می آورد، آن روزها یک دستگاه تلفن همین کار را می کردو نشانه اعتبار مالی و تا حدودی مقام و منزلت اجتماعی صاحب تلفن بود .
مثلا" همین آقا میرزا عباس اتحادیه (1) که یکی از تجٌار عمده یزد بودبرای تلفن دارشدن در باغ - منزلش که در ابتدای کوچه بیوک یزد بود مبلغ کلانی برای چند هزار متر سیم ، حدود یکصد میخ طویله و مقره ، چند عدد دیرک چوبی ، و ... یکدستگاه تلفن عالی ، حق سیمکشی و نصب تلفن ، و... از اداره تلفن در محله شاهزاده فاضل تا باغ - خانه اش داد که با منافع آن مبلغ ، حقوق یک ماه ده - دوازده نفر اعضاء شرکت تلفن یزد تامین شد .
صاحبان تلفن یزد در حوالی 1310 - 1312 :
ادارات دولتی مثل حکومتی - نظمیه - امنیه - عدلیه - 
شرکت های خدمات عمومی مثل اداره برق - بانک
مراکز درمانی مثل مریضخانه - حکیمباشی - دکتر طاهری - داروخانه اسلامیه - کوثر دندانساز
تجٌار و تجارتخانه های بزرگ مثل اتحادیه - گلشن - حاجی علی اکبر ریسمانی- سروش بهرام - رشید بهرام
کارخانه ها چون کارخانه درخشان - کارخانه اقبال
گاراژها مثل گاراژ رسولی - گاراژ ناجی 
و تقریبا" تمام کارمندان شرکت تلفن یزد 
کارمندان آن زمان شرکت تلفن یزد چه کسانی بودند ؟
 
(1) آقا میرزا عباس اتحادیه ، پدر شوهر دختر سوم آقا میرزا جواد آیت اللهی   
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , اداره تلفن ( مخابرات ) یزد , تامینات رضا شاهی , باجگیری غیر مستقیم, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 998 تاريخ : پنجشنبه 26 دی 1392 ساعت: 12:59

 


مدیریت تلفن ( مخابرات ) در یزد 1309

شعبه شرکت تلفن یزد هم به جهاتی تابع شعبه شرکت تلفن ملی در کرمان بود و تعداد خطوط آن در سراسر شهر بسیار محدود و مربوط به مراکز حکومتی یا به اصطلاح ادارات دولتی شهر ، چند صاحب صنعت ، بازرگانان بزرگ و اعیان های ثروتمند می شد .
*
یکنفر ظاهرا" بنا به آشنائی و ارادتی که به پدرم و آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی ، پدربزرگم ، داشت واسطه شد تا من ، بنا به اضطرار ، از سال 1309 بنام حسابدار در شرکت تلفن یزد مشغول به کار شوم .
امٌا قضیه به این سادگی نبود و مثل اکثر قریب به اتفاق استخدام های آن زمان خشت اوٌل بنا کج نهاده شده بود . حکومت رضا شاه عموما" سعی به استخدام روحانیان خلع لباس شده در ادارات دولتی و شرکت های وابسته داشت تا نه تنها به زعم خود از لشگر دشمن ( روحانیان ) بکاهد ، بلکه احتمالا" بر عمٌال وفادار خود بیفزاید ؛ و از همین رو انواع تبعیض استخدامی علیه من و امثال من روا می داشتند ؛ و حتی رئیس شرکت تلفن یزد ظاهرا" به شوخی امٌا در باطن به جدٌ مرا شیخ جواد صدا می زد تا به این ترتیب به خیال خود مرا سنٌت گرا و عقب مانده معرفی کند ؛ و منٌتی بگذارد که با این وجود مرا استخدام کرده است ! ؛ حال آنکه اکثرا" وقتی نامه ای مفصل مینوشت غلط هائی املائی داشت که من باید آنها را تصحیح و نامه را ویرایش می کردم ، یا وقتی در حساب سیاق در میماند مرا به کمک می طلبید ...
در ابتدای استخدام چند روزی به من کار ندادند تا تشنه و به اصطلاح حریص کار بشوم .؛ و بعد گفته شد که شما البته حسابدار شرکت هستید ؛ ولی چون فعلا" مدت کوتاهی حسابدار سابق سر جایش هست به عنوان معاون ( به یزدی : وردست ) او ، و در عین حال به منظور آشنائی هرچه بیشتر با شیوه ی کارِ مشترک ، کار تحصیلداری را انجام دهید .
مردم آن زمان یزد اصولا" حکومت رضا خانی را یک مرجع قلدر ، غاصب و باجگیر می دانستند که بنا به « زور » حکومت می کند؛ و بنابر این میبایست به هرقیمت و به هر ترفندی از هرگونه پرداختی به وی تا هر زمانی که امکان داشته باشد اجتناب کرد و شرکت تلفن یزد هم که نزد مردم حکومتی پنداشته می شد در آن زمان از این امر مستثنی نبود و مطالبات انبوه معوقه داشت ؛ که حتی حقوق ماهانه چند نفر از اعضائش در گرو وصول این مطالبات قرار گرفته بودند . در آن زمان برای وصول طلب های اداری و بسیار به ندرت طلب های بازاری از مردم شهرهائی چون ت ، ر ، و س که به قلدری و شرخری شهره بودند در یزد استفاده می کردند . امٌا تحصیلدار از ت آمده آن زمان ظاهرا" موفق نشده بود که به زبان خشک قانون به وصول طلب ها بپردازد و به این نتیجه رسیده بودند که اگر نوه آیت الله العظمی به سراغ بدهکاران برود و با زبان خوش گفتگو کند به نتیجه می رسد ؛ و شغل ما نیز حفظ می شود .
بازهم بر اثر اضطرار ، به ناچار تحصیلداری را موقتا" پذیرفتم ، و در قدم اوٌل متوجه شدم که آقای ت ، تحصیلدار قبلی ، وقتی به سراغ تجٌار بزرگ و قدرتمند شهر برای وصول طلب شرکت می رفته است با قول این که تا سه ماه دیگر به آنها مراجعه نکند مثلا" پنج شاهی تا ده شاهی انعام ( همان رشوه ) می گرفته است که بخشی را نیز به رئیس حسابداری ، و وی نیز به رئیس شرکت می پرداخته است حال آنکه با این طلب انباشته تلفنچی ها و کارگران شرکت سه ماه بوده است که از دریافت حقوق محروم بوده اند .
قبل از این که از اعضاء شرکت تلفن یزد در آن زمان نام ببرم سعی می کنم ببینم تلفن داران آن زمان در شهر یزد چه کسانی بودند و در عدم پرداخت چه بهانه ای می آوردند ...  
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریخ اجتماعی یزد , تاریخچه اداره تلفن ( مخابرات ) , خصوصی سازی , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 802 تاريخ : چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت: 23:33

 
تلفن در یزد
 
پس از جریان خلع لباس روحانیان در یزد که در واقع نوعی کودتا برعلیه قدرت ، شغل ، امرارمعاش و مقام و منزلت روحانیان بود ؛ و جلوگیری از فعالیت تقریبا" تمام روحانیان یزد ( مگر پنج نفر که آنهم انتخاب اکثر آنان در آن زمان و با توجه به میزان تحصیلاتشان نسبت به کسانی که خلع لباس شدند عجیب می نمود ) ، ما مقاومت کردیم و از ظاهرشدن بدون لباس و عمٌامه در کوچه و خیابان پرهیز داشتیم . نه تنها روضه خوانی ها و بسیاری از دیگر مراسم مذهبی از سالهای 1307 و 1308 ؟ تعطیل شدند بلکه دید و بازدیدهای خانوادگی روحانیان نیز ( مگر در شب های بلند و تاریک زمستان ) تقریبا" متوقف گردید ؛ و همچنان امید وار بودیم که فرجی حاصل شود و نشد !.
نهایتا" شخصا" با توجه به اینکه سرمایه خود را نیز طی این دو - سه ساله هزینه ی زندگی روزمره کرده بودم به ناچار و به حکم اضطرار حاضر به « نوکری دولت » ( که آن روزها به کارمندان می گفتند ) شدم و در واقع به اردوی دشمن پناه بردم.
البته دولت به معنی واقعی وجود نداشت ؛ هرچه بود و نبود در وجود شاه خلاصه می شد و نخست وزیر هم ، غیر از فروغی که وابسته به انگلیس و قدرت امپراتوری انگلیس بود ، هرکس که بود جز معاون شاه و مجری منویات وی نبود . در مقابل مجلس هم هردو ، شاه و نخست وزیر ،  مماشات می کردند ؛ و مجلسی ها هم به نظر می رسید که حتی نیکنام ترینشان ، مگر یکی - دونفر ، با همه ی ادعاهائی که داشتند بیشتر به فکر منافع شخصی خود و حتی ثروت اندوزی بودند و چندان از ملٌت دفاع نمی کردند . در آمد مشروع دولت هرگز آنقدر نبود که مخارج خود ، مخارج مدرنیزاسیون و به قول مردم تمام  بلند پروازی هایش را تامین کند . از زمان مشروطیت و بنام انقلاب مشروطیت مقاومتی صد چندان در مردم به وجود آمده بود که مالیات چیزی خراج بر ملٌت نیست ، خمس و زکوة نیست ، کوچکترین مشروعیت و حقانیت ندارد و به هرترتیب ممکن میبایست از پرداخت مالیات طفره رفت .
این بود که به جای تاسیس ادارات دولتی به هزینه دولت و نهایتا" عموم مردم ، به خصوصی سازی می پرداختند تا هر آنکس که بیشتر و مستقیما" از خدمات انها بهره مند می شود بیشتر و بهتر هم مشارکت کرده سهم خود را پرداخت کند . مدیران موسسات خصوصی ، مثل شرکت تلفن که من به استخدام آن در آمدم ، نیزبه کمتر کردن هزینه ها و به اصطلاح اکونومی کردن امور مجبور می شدند ؛ و درعین حال دو فساد ، یکی سیاسی و دیگری اقتصادی ایجاد می شد :
- چون موسسه عملا" تحت حمایت دولت ایجاد شده و تحت حمایت آن قرار داشت ممکن بود ، البته بسیار به ندرت ، در گوش کردن به مکالمات مردم و جاسوسی کردن برای آگاهی شهربانی ، بپردازد .
- موسسه که حمایت دولت بدون نظارت عملیاتی آن و ضرورت مثلا" تلفن را حس می کرد به سوء استفاده پرداخته به هر نحوی که میتوانست از مشتریان غیر دولتی اخاذی می کرد .
در سال 1309 شمسی ، تلفن که سالها بود در یزد فعالیتی محدود ، گویا ابتدا با ده خط ، داشت شعبه « شرکت سهامی کل تلفن ایران » ( با مسؤولیت محدود ) بود . چون رضا شاه به دلیل عداوت و حتی عناد با یزدی هائی چون سید ضیاء الدین طباطبائی یزدی ، رقیب اولیه خود ، برخی از روحانیان ، و به خصوص برخی از صاحبان آزاده ی صنایع و بازرگانان ، حتی انگلوفیل ها ، از یزد و یزدی خوشش نمی آمد سعی به تحقیر یزد داشت و از این رو ادارات یزد را تابع ادارات مربوطه در اصفهان یا کرمان می ساخت .
شعبه شرکت تلفن یزد هم به جهاتی تابع شعبه شرکت تلفن ملی در کرمان بود و تعداد خطوط آن در سراسر شهر بسیار محدود و مربوط به مراکز حکومتی یا به اصطلاح ادارات دولتی شهر ، چند صاحب صنعت ، بازرگانان بزرگ و اعیان های ثروتمند می شد . 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , شعبه « شرکت سهامی کل تلفن ایران » در یزد , اوضاع یزد در 1310 , اضطرار روحانیان یزد, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 931 تاريخ : سه شنبه 24 دی 1392 ساعت: 16:50

 صیغه

و
« بچٌه صیغه ای »
 
حصر اقتصادی بر چند نوع است ؛ یكی خارجی است ( مثل حصر اقتصادی كنونی ایران توسط انگلیس و آمریكا و... ) ، یكی داخلی ( مثل تدابیری كه یك حكومت ذاتا" دیكتاتوری برعلیه این قشر یا آن گروه و این سیاستمدار یا آن شخصیٌت مخالف خود پیش می گیرد ) ، یكی كلان است ، و دیگری خرد ، و...یكی هم حصر اقتصادی رضاخانی برعلیه رقیبی قدرتمند كه حوزه های علمیه داخل كشور باشند ، به خصوص حوزه های علمیه یزد – مشهد – اصفهان ، كه به ترفند هائی متعدد به صورتی پنهانی و خزنده شروع شده در سال 1306 كاملا" عیان شده است .
اصولا" وضعیت اقتصادی غالب روحانیان بزرگ و مؤمن كه قبل از جنبش مشروطیت ، مگر در امور سیاسی و دیپلماسی و نظامی ، سرنخ تمام امور را در دست داشته اند ابتدا در اواخر حكومت ناصرالدین شاه وبعد به خصوص طی جنبش مشروطیت رو به ركود رفته آنگاه به بحران كشیده شده نهایتا" به وخامت گرائیده است ...
تا قبل از آن قاعدتا" روحانی ئی نمی بوده است كه تا سنٌی حدود بیست و هشت سالگی ازدواج نكرده یا لااقل صیغه ای نداشته باشد ؛ اما با جنبش مشروطیت ، و حاصل آن : قرار داد تحت الحمایگی ایران در سال 1919 و... قدرت گرائی رضاخانی ، مسائل اجتماعی متعددی بروز كرده است ...
بنابر این و به ناچار والدین كه شرایط مناسبی برای ازدواج دائم فرزند طلبه ( سابق ! ) و خلع لباس شده خود فراهم نمی دیدند به مصداق از این ستون تا آن ستون فرج است تقریبا" به موازات شروع خدمت وی در اداره تلفن یزد همسری موقت برای میرزا جواد انتخاب كرده او را به خانه خود آوردند .
بسیاری از خانواده های مذهبی – شهری آن زمان كه توانائی مالی كافی داشتند ، یا به هرحال به اصطلاح دستشان به دهانشان می رسید ، قبل از ازدواج دائم پسرشان ، و محض پیشگیری از انحرافات و جرائمی كه امروز به خوبی قابل تصور است دختر یا به تعدادی كم تر ، زنی را كه معمولا" از اقشار كم در آمد ( یا بیشتر فاقد درآمد ؟! ) جامعه بود به عقد و ازدواج موقت ( صیغه ) پسرشان در می آوردند . این دختر یا زن می بایست :
-         از خانواده ای نجیب باشد
-          خانواده ای بسیار فقیر و به اصطلاح فرصت طلب نداشته باشد.
-           بااخلاق و با تقوا و قابل اعتماد باشد
-          چون دختران خانواده شوهر و ترجیحا" بیش از آنان كارآ بوده در خانه داری به صورت فعال به دیگران كمك كند .
-          معاشرتی بوده بتواند در سطح خانواده با دیگران رفت و آمد كند .
-          و... خیال دائمی شدن و بنابراین بچٌه دارشدن به هیچ وجه به سرش نزند .
بگمانم از هفت پسر حاج میرزاعلی سه نفر آنان قبل از ازدواج دائم دارای همسر یا همسرانی موقت بوده اند .و باز به گمانم ، و بنا به آنچه در حوالی سال 1345 مطالعه می كردم ،مجموعا" در شهر یزد از هر بیست نفر یك نفر صیغه ( زن عقدی غیر دائم ) می گرفته است كه باز برخی از این صیغه ها پنهانی بوده اند و بیشتر در همان منزل والدین خود زندگی می كرده اند ، یا به ندرت منزلی جداگانه داشته اند .
به همچنین باز بنا به تدابیری كه اتخاذ می كردند به ندرت چنین صیغه هائی از شوهر غیر دائم خود صاحب فرزند می شدند ؛ و اگر فرزندی می آوردند به عنوان « بچٌه صیغه ای » در تبعیض با سایر فرزندان پدرش قرار می گرفت ، و چه بسا پدرانی كه عملا" بچه صیغه ای خود را از ارث محروم می كردند...
اما در این میان باز پدرانی بودند كه چنین تبعیضی را ناروا می دانستند و از آنجمله تاجر پوست فروشی بود كه « فرزند صیغه ای » ( پسر ) وی در یزد در مقابل منزل ما منزل داشت ...و قرب و مقام اجتماعی قابل توجهی یافته بود . همین فرزند صیغه ای چون صاحب فرزند نمی شد فرزند صیغه ای ( دختر ) دیگری را به فرزندی خود پذیرفته بود كه این دختر در منزل میرزاجواد سالها در رده دخترانش با آنان همبازی و دمخور شده بود ...
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1155 تاريخ : 15 دی 1392 ساعت: 21:27

 
 
 
تماشای ذبح ( نحر ) شتر و آمدن سیل
 
 
 این که میگویند یزد شهر دارالعباده است  به نظر من شهر پرهیز و اجتناب از هر گناه و حتی هر امر غیر اخلاقی است ؛ و همان روضه خوانی هائی که گفتم روی این شهر بسیار تاثیر گذاشته است  ،  آقا بزرگ آقا سید یحیی خیلی به این روضه خوانی ها اهمیت می دادند و همیشه در حوزه علمیه به طلبه ها و در مجالس به آخوندها توصیه می کردند که امر به معروف و نهی از منکر کنند ؛ منکرات و خطرات آنها را به مردم گوشزد کنند و بعد هم بیشتر به مسئله گفتن ، یعنی احکام اسلامی ، بپردازند ، نتیجه این است که حالا با وجود اینکه طلاق شرعی است ، کسی در یزد زنش را طلاق نمی دهد ، با وجود آنکه چند زن گرفتن ، شرعی است به ندرت می بینیم که کسی چند زن بگیرد ، باوجود آنکه بیرون رفتن زن از خانه بدون اجازه شوهر غیر شرعی است همه به زنهایشان اجازه داده اند که هر وقت می خواهند بیرون روند . می بینیم که سالهاست در این شهر قتل نفس صورت نگرفته است ، تجاوزی به ناموس مردم نبوده است  ، دزدی از دیوار مردم بالارفتن تقریبا" سالی یکبار هم اتفاق نمی افتد .
و امٌا ، در مقابل ، مردم یزدگاهی از آنطرف خر به این طرف خر می افتند و به قول میرزا محمد همه اش می گویند نه ! ، نگو ! نکن ! ؛ مثلا" رادیو هم گوش نده ! ، ورق بازی ( و نه قمار ) هم نکن ! فوتبال و والیبال هم نکن ! اینها لهو و لعب است !.
وقتی طلبه بودم و بین ده - پانزده سال داشتم  در مدرسه شفیعیه بعد از اینکه مدرس ها به خانه هایشان می رفتند گاهی قایم موشک ، تنه بازی و به خصوص گو بگیر بالا بیا بازی می کردیم . یک روز شیخ ... که چیزی در مدرسه جاگذاشته بود ناغافل به مدرسه باز گشت که آن را بردارد و ما را در حین همین بازی گو بگیر بالا بیا دید . خیلی خیلی عصبانی شد و ما را مؤاخذه کرد ؛ بعد هم حدود دوساعت منبر رفت که نباید بازی کنید ! هر بازیی لهو و لعب است . پدر من با اینگونه آخوند ها هم عقیده نبودند و شادی را لازمه زندگی ، به خصوص زندگی کودکان ، نوجوانان و جوانان می دانستند . یک بار بیرون شهر به باغی دعوت بودیم که روحانیان بزرگ شهرتقریبا" همه شان دعوت بودند ؛ چند نفری نشسته بودند به وافور کشیدن ، بقیه هم اکثرا" قلیان می کشیدند و نام این میهمانی هم که البته برخی با نقل خاطرات شیرین و لطیفه کوئی و تکٌه پرانی و مزاح سعی به خوش بودن داشتند « تفریح » بود . پدرم حتی قلیان هم به ندرت می کشیدند و وقتی دیدند ما نوجوانان کارمان فقط دود وافور و قلیان خوردن است گفتند بروید جفتک چارکش بازی کنید ! چند نفری از روحانیون بلافاصله با پدرم درافتادند که : « دستور به لهو و لعب می دهید ؟ » و البته پدرم هم از عهده همه شان بر آمدند ...
به غیر از روضه خوانی ها که برای ما هم آموزش و هم گذران اوقات فراغت به تعبیری بود ، تفریح ما این بود که برویم بازار مغازه ها را تماشاکنیم . مثلا" نیم ساعت - یک ساعت مقابل یک کارگاه آهنگری یا عصاری و حناسابی می ایستادیم به تماشا ! ( البته بد هم نبود ؛ چون من از همین تماشاها دوستدار کار صحافی شدم و این حرفه به کارم آمد ) ، اگر گاو یا شتری را میخواستند قربانی کنند می رفتیم به تماشا ، جون گاو یا شتر را قبل ازذبح شرعی تزئین  می کردند و به منظور تبلیغ به دور شهر می چرخاندند ، گاه برای مشاهده ذبح آنها هم حاضر می شدیم .
مهم ترین تماشائی که کرده ام به نظرم تماشای سیل عظیمی است که در سال بگمانم 1303 شمسی در یزد جاری شد . امروز باور کردنی نیست که چه سیل عظیمی وارد شهر شده بود و تا چند سال چاه های آب نیاز به ته زنی نداشتند .
وسایل تفریح نداشتیم ؛ به تفریح عادت نکرده ایم ! خال آنکه روح و روان انسان به تفریح نیاز دارد ؛ تا بازسازی شود و بیشتر و بهتر از عهده ی زندگی و عبادت پروردگار بر آید .
 
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد ,سرگرمی و تفریح, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 873 تاريخ : يکشنبه 20 بهمن 1392 ساعت: 23:31

 

 
بنیانگذاری حقیقی تلفن در یزد
 
امروز یك سؤال اساسی برای نگارنده مطرح است: ترفند تضعیف حوزه ها ، كه عملا" به انحلال حوزه علمیه یزد رسید ، را چه كسی به رضا خان یادداده بود ؟ . زیرا این امر باعث می شد كه :
-         حوزه های علمیه تهران و اصفهان و مشهد و یزد و... به عنوان رقیب قدرت مركزی از میدان خارج شوند .
-          اعضاء باسواد حوزه ها در آن بیداد بیسوادی در كشور، و نیاز به افراد باسواد برای كارهای دولت مدرنیزاسیون ، به خدمت دولت درآیند .
كه این هردو به نفع رضا خان و حامیان وی بود ؛ به اضافه این كه به نظر می رسد ترتیبی اتخاذ كرده اند كه ، صرفنظر از مراجع بزرگ و روحانیان روستاها و...،  طلٌاب جوان مستعد خلع لباس شده و نا امید از ادامه تحصیلات حوزوی ، به خدمت دولت درآیند .
از همان حوالی سال 1308 شمسی ؟ از مجاری مختلفی به میرزاجواد كه درس ریاضی را در حوزه علمیه خان زیر نظر آیت الله شیخ جلال الدین آیت اللهی به خوبی فراگرفته بود و در فراگیری و به كارگیری حساب سیاق خود را برتر از غالب همدورگانش نشان داده بود كارمندی دولت پیشنهاد شده بود با توجه به این كه برای وی ( و امثال وی ) راهی جز كارمندی دولت باقی نمانده بود ؛ وبه خصوص برای وی طی دوره طولانی بلاتكلیفی و بیكاری ، سرمایه ای باقی نمانده بود كه به شغل عطاری ، كه در شراكتی موقت با یكی از عطاران مشهور یزد ، آموخته بود بپردازد .
كار به عنوان معاون - حسابدار اداره تلفن یزد را به میرزا جواد پیشنهاد دادند ؛ اداره ای كه سالها بود خانه ای را پشت شاهزاده فاضل ؟ در اختیار داشت و چند (20 ؟ ) خط تلفن هم به ادارات دولتی و معدودی از کارخانه ها و حجره ها و اعیان داده بود ، امٌا عملا" وجود خارجی نداشت ! ؛ گویا در تهران نورچشمی ئی به عنوان رئیس اداره جدید التاسیس تلفن یزد در نظر گرفته بودند كه قرار بود با تجهیزات فنی مربوطه به زودی وارد یزد شود . میرزا جواد به اجاره کردن حقیقی محل و مهیا كردن آن و در نظر گرفتن چند همكار اقدام كرد تا رئیس غیر بومی و غیر روحانی ( كه به خصوص در مورد ادارات دولتی شهرهائی چون یزد و تا حدودی مشهد و اصفهان از اصول تحكیم قدرت رضاخانی بوده است ) با تجهیزاتی بیش از قبل و کافی  وارد یزد شود ، رئیسی كه حتی برخلاف انتظار بر كاربرد تجهیزات تلفن تسلط نداشت و موقع بازرسی تلفن كشی در یزد در شهر گم می شد ، و...
دو نفركارگربرای نصب تلفن ها در یزد استخدام شده بودند كه همان روزهای اوٌل هرچه میخ طویله در یزد بود خریدند و شروع به سیمكشی ...
یكنفر به عنوان « فرٌاش » استخدام شده بود كه چندین وظیفه مختلف را انجام می داد .
دونفر به عنوان « تلفنچی » كه به آنها « مركز » میگفتند استخدام شده بودند كه یكی از آنان ، بنام عباس ؟ در كمال بیسوادی ، استعدادی باورنكردنی در امور فنی تلفن داشت و تلفن یزد مدیون وی و كوشش های شبانه روزی اوست .
میرزاجواد ظاهرا" حسابدار امٌا در واقع همه كاره اداره بود و رئیس با گفتن « جناب آقای معاون » به وی ! همه امور را به وی محول می كرد و ترجیح می داد در منزلش كه مجاور اداره بود نزد خانمش باشد ...
چندی نگذشت كه میرزا جواد صرفنظر از لباس كه كت و شلوار و كلاه پهلوی به تن كرده بود از سوی همین آقای رئیس مجبور به استفاده از كراوات شد !!! . والٌا همین حقوق ماهانه 45 تومان ( سید ابوالحسن حائریزاد با تعجب بسیار به وی گفته بود یعنی تو واقعا" بین یك ششم تا یك هفتم من حقوق می گیری ؟! ) که شش ماه هم بود که به تاخیر افتاده بود و حالا جمع شده مبلغی شده بود را از دست می داد .... و سالها سال طول كشید بدون این كه رئیس بی خیال عوض شود یا كارمند جدیدی به آنان اضافه شود ؟ یا لااقل ابلاغ رسمی معاونت بنام وی بخورد
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 891 تاريخ : جمعه 13 دی 1392 ساعت: 3:10

 
فریاد از تفرقه !
 
تفرقه در حوزه علمیه ، و از آنجا بین مردم یزد ، در زمانی صورت می گرفت كه بیش از مدت كوتاهی از اراتحال آیت الله آقا سید یحیی نگذشته بود و شاید بیش از هشت - ده نفر از مراجع یزد ادعای جانشینی ایشان را داشتند ! ... در این میان بزرگانی چون حجت الاسلم والمسلمین آقا سید احمد مدرس ، و حجت الاسلام والمسلمین آقا سید محمد آیت اللهی ، وحتی جوان ترین این علما كه آقا شیخ احمد علومی باشند اصولا" ، و به حق ، كسر شان خود می دانستند كه با معارف و اوقاف همكاری كنند ؛ حوزه علمیه قم نیز از دخالت در این امر كراهت داشت ؛ لذا یكی از این هشت – ده نفر كه نه تنها خود بلكه اجداد روحانیش نیز به جاه طلبی و تقرب به حكومت و معارضه با سایر روحانیان یزدی شهرت داشتند مسؤول امتحانات یزد گردید ؛ و مهمتر از آن طلبه روضه خوان زاده ای سی ساله كه كوچترین شانسی برای خود درحفظ لباس نمی دید عملا" نماینده نظمیٌه ؟ در گروه پنج نفره ممتحنان یزد گردید ....
نتیجه این كه حتی برخی ازبزرگترین روحانیان یزد ( كه تقریبا" هیچكدام برای امتحان حاضر نمی شوند ) حق داشتن عمٌامه نمی یابند و میرزا جواد كه كه زبان انگلیسی نمی دانسته است نهایتا" در سال 1309 ، در سن 28 سالگی ، از پوشیدن لباس روحانیت منع می شود .     
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 793 تاريخ : پنجشنبه 12 دی 1392 ساعت: 15:46

لینک دوستان