خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی

متن مرتبط با «آقا میرزا جواد آیت اللهی، علیرضا آیت اللهی ، نیاکان ، شمس تبریزی ، خاندان شریف یزد ،معین الدین علی معلم یزدی ، آخوند ملا اسماعیل یزدی ، آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی» در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی نوشته شده است

رضاخان برعلیه دین ومذهب شده بود

  • رضا خان برعلیه دین و مذهب بود اصل مطلب این بود که رضا خان به فرهنگ سنٌتی اسلامی ایران و ایرانیان ایراد هائی داشت که دیگر ( برخی می گفتند تحت تاثیر نفوذ آتاتورک بروی ) از آنها نمی گذشت . از طرف مقابل نیز تجدد رضاخانی مخالف روحانیت بود . شاید مهم ترین بخش دعوای روحانیون با حکومت رضا خانی از سال1306 و بر سر اجباری عمومی شروع شده بود . روحانیان می گفتند  طلبه ها نباید به اجباری بروند؛ واصولا" وقتی روستائیان وغیر روستائیان پرشماری حاضرند به خدمت ارتش درآیند ، تجربه و تخصص لازم بیابند و تا آخر خدمت استخدامی سربازی کنند چرا دیگران را به اجبار به خدمت وظیفه می برند و آن را عمومی می کنند ؟ معلوم است که قصد شستشوی مغزی جوانان کشور و دور کردن آنان از دین و مذهب به بهانه ی تجدد را دارند . همان زمان برخی از معلم های مدارس جدید یزد هم در مدارس به کودکان و نوجوانان مطالبی را می گفتند که همین تجدد طلبی و نوکری فرنگ به جای آموزش دین ومذهب تلقی می شد و رغبت تحصیل در این مدارس را از امثال ما می گرفت . بی جهت هم نیست که اگر توجه شود بزرگان یزدی حال حاضر ( دهه 1350 ) بیشتر ازمحصلین مکتب های آنزمان هستند تا از دانش آموزان دبستان های آن زمان .  من هم که طبیعتا" مایل رفتن به «اجباری» در آن حدود20 سالگی نبودم و یک بارهم شناسنامه و به خصوص چند بارسواد شناسنامه عوض کرده بودم . آن سال 1306 شمسی به قول برخی سال بسیار نحسی بود . آقا بزرگ ( آیت الله العظمی ) آقا سید یحیی ( موسوی یزدی ) فوت کردند که با فوت ایشان نظام روحانیت هم در یزد از هم پاشید ، تا حدود بیست سال کاملا" مضمحل بود ( و تازه برخی از روحانیان متوجه دلایل انعطافات ایشان و مماشاتشان با حکومت مرکزی شدند ) و هیچگاه هم دیگر حتی یک پنجم آنحوزه هم نشد . در تشییع جنازه ایشان تقریبا" همه مردان و گروهی قابل توجه از زنان شهر یزد جمع شده بودند (1) و چه مجالس ترحیمی که برقرار نشد ؛ امٌا از فردای آن روز بین آقای علومی و آقای مدرس بر سر جانشینی ایشان رقابت در گرفت ؛ سند و مدرک هائی نسبتا" شخصی از آقا سید یحیی را از آقا سید محمد ، فرزند ارشد ایشان طلب می کردند که البته این سندها خصوصی بودند ؛ به علاوه این که گروهی از مردم نه فقط برای اینکه آقا سید محمد آیت الله فرزن آقا سید یحیی بودند بلکه در علم و,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و مراسم مردمی ...ادامه مطلب

  • رضا خانبر علیه روحانیت بود ، به خصوص روحانیت یزد و ازهمه بیشتر احفاد آقا آسید یحیی ؟ .

  • رضاخان وروحانیت یزد  از مهر 1314 دولت رضاخان که به مجالس عزاداری ایراد هائی داشت ، و برخی از آن ایرادها مثل برخی از سخنانی که روضه خوان های حوزه ندیده بر سر منابر می گفتند یا قمه زنی وامثال آنهامورد تائید ما هم بود فشار خود را بر روحانیان یزد ( و نه آنطور که میگفتند اینچنین در همه ی شهرهای ایران ) روز به روز بیش از پیش می کرد و با وجود آنکه پدرم از لباس صرفنظر کرده بودند و بدون لباس هم که نماز جماعت اقامه می کردند متعدی ایشان می شد ند ؛  خبر از روضه خوانی های شبانه و مخفی به شهربانی رسیده پیاپی برایشان مزاحمت تولید می کردند ، رمضان آن سال حسابی یک رمضان بگیر و ببند بود . دیگر کسی جرئت نمیکرد که برای امور معاملات ملکی و نظایر آنها به پدرم مراجعه کند چون حال یک دفتراسناد رسمی هم دریزد ، توسط یک نفر غیریزدی ؟ که می گفتند وابستگی هائی سیاسی به مرکز دارد ؟ ، افتتاح شده بود ؛ حتی موقوفات اولادی را که در تولیت پدرم و آنهمنه بخاطر روحانیتشان بلکه به دلیل اولادی بودن موقوفات بود می خواستند از ایشان بگیرند و شهربانی گوشه ی چشمی هم به محل بنگاه گلبهار یزد که بخشی از این موقوفات بود داشت ! . بالاخره ما خودمان هم سر از همین دفتر اسناد رسمی نمره یک یزد در آوردیم تا اسناد اجاره این موقوفات که نیمی بیشتر از آنها را قبلا" حکومتهای قاجاری از دست ما در آورده بودند ، تنظیم کرده لااقل این ممردر آمد های بسیار مختصر را از دست ندهیم . من متوجه نشده بودم که اصل بر بیرون راندن روحانیان و روحانی زادگان ، به ویژه احفاد پدر بزرگ مادریم آقا سید یحیی ، از ادارات یزد است ؛ و تازه به دنبال حق و حقوق شرعی و عرفی خود بودم ! . بگمانم از تهران به شهرستانها دستور می دادند گوش بیاور ، در یزد سر می بریدند ! . به خصوص سر نزدیکان آقا آسید یحیی که در زمان زعامت ایشان برخی از در آمدهای برخی از روحانیان هم و از آنجمله مثلا" از خراسان آمده ها کاهش یافته بود و حالا ، به ندرت به صورت بارز و اکثرا" به صورت پنهان ، و درهمکاری باحکومت و تامینات یزد ، تلافی می کردند ! . میرزا محمد بگمانم در آن زمان رئیس ثبت اسناد واملاک الیگودرز بود ؛ و برایم نوشته بود که دارای دختری بنام طاهره هم شده است که من و پدرم بسیار مشتاق دیدن این نخستین نوه والدینم بودیم . جعفر آقا خلیفه ی یک خیاطی بود و کارش ن,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و مراسم مردمی ، نخستین دفتر اسناد رسمی یزد ، حصر اقتصادیروحانیان ،تفرقه کلی بین مردم ...ادامه مطلب

  • از مدیریت تقریبا" مفت و مجانی اداره تلفن ( مخابرات ) یزد تا تجارت عدس

  • از ریاست اداره تا تجارت عدس ماموران حکومت مرکزی که معلوم نبود چه کسی به این به اصطلاح « چوپان زادگان و کلنگ زادگان ( آن روز ها می گفتند ) » یاد می دهد سعی می کردند با ابزارهای روانی و اطلاعاتی ما را متنبه کنند . به ما می گفتند « قانع » که حق و حقوق خودمان را طلب نکنیم ! به ما می گفتند « خسیس یزدی » که به رگ غیرتمان بر بخورد و برایشان بی محابا خرج کنیم ؛ و گاه اطلاعاتی از زندگی خصوصی ما ارائه می داشتند که خودمان هم تعجب می کردیم . مثلا" آن ماموری که ازتهران آمده بود یک روز گفت حساب کرده ام که تقریبا" این مبلغ پس انداز داری که حدودا" درست می گفت ! و کسی جز خودم آن را نمی دانست (من در خانه هم کار آزاد می کردم ) و لابد توقع داشت مبلغی را که برای عروسی ( که به خاطر اسلامی بودن - عرفانی بودن حقیقی مادرزنم خرجی نشد ) و خرید خانه و... گذاشته بودم دو دستی به او بدهم تا او حق شرعی و عرفیم را که ریاست اداره تلفن یزد بود برایم بگیرد ؟! ، و نهایتا" حقٌ حلال و طیٌبم را به حرامکاری ِ رشوه پردازی بگیرم ؛ که البته غیر ممکن بود چنین کاری بکنم .! از آن زمانها به خاطر این مسائل و هجمه ی عجیبی که به صورتی بارز و بیشتر به صورت پنهان برعلیه روحانیان و روحانی زادگان یزد به راه افتاده بود بیشتر در جلسات فامیلی آیت اللهی ها که به ریاست آیت الله آقا سید محمد آیت الله تشکیل می شد شرکت می کردم و روابطم با دوستانم بسیار بیشتر شد . نزدیک ترین دوستانم در آن زمان : آقا شیخ علی علومی و آقا سید علیمحمد وزیری ، و تاحدودی شیخ محمود فرساد که پیشتر و بیشتردوست پدرم بودند و به من هم زیاد می رسیدند . دائی هایم آقا سید مرتضی ( هرگاه در یزد بودند ) و آقا سید مصطفی و آقا سید علی ، آقا سید محمد که پسرعموی والده هم بودند ، آقا شیخ احمد آیت اللهی ملقب به اوقاف ، آقا علیرضا وثوق که عموزاده بودیم ، احمد آقا علیین ،   افصح زاده ، برادران توفیق که بعدا" سرتیپ و سرلشگر شدند ، سید محمود نقیب زاده که بزرگ خاندان پدری همسرم محسوب می شد ، محمد علی عالمی ، شیخ محمد صدوقی ( هروقت در یزد بودند ) ، محمد جعفر انوری تفتی ، برادران موحدی ( که همسایه بودیم ) رستم مهربان ؟ ، و... و برخی از همین دوستان بودند که توصیه کردند برای رهائی از سیستم اجباری رشوه,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، خرید و فروش پست ریاست ...ادامه مطلب

  • مردم یزد چون باج نمی خواستند قانع بودند ! و چون باج نمی دادند ، خسیس !

  • چون زیاده خواهی نمی کردیم به ما می گفتند به حقٌ خود قانع چون باج نمی دادیم به ما می گفتند خسیس ! اواخر بهار 1315 فرمانداری یزد ، و گویا شخص سردار فاخر حکمت ، فرماندار یزد ، رؤسای شرکت تلفن را به یزد دعوت کرده بود و آنهم به خانه ی من یا در واقع به منزل پدرم ! که یکی از سی - چهل خانه ی اعیانی آن روز یزد بود ! و هردو و به مناسبت تابستان به باغچه پدرم در باقی آباد ، که آن نیز ساختمانی اعیانی در دوطبقه با  هفت اتاق بود آمدند و به اصطلاح چشمشان چیزی دید غافل از این که پدرم باداشتن هفت فرزند پسرعملا" از فعالیت های روحانیتی منع شده بودند و درآمدی جز عایدات بخور و نمیر از همین املاک باقی آباد و مغازه های وقفی شهر ( به رسم وقف اولادی - تولیت اولادی ) و ... نداشتیم . اولا" بی نهایت از باقی آباد بسیار پر آب و طراوت آن روزگار خوششان آمده بود و توقع داشتند که در طول تابستان از آنها و خانواده هایشان که ما آنها را دعوت کنیم تا بیایند در آنجا پذیرائی شود و والده هم که آنچنان مهمانپرست نبودند ... و دلیلی هم نداشت که چنین باجی را بپذیریم ثانیا" مرتب از معامله حرف می زدند که احتمالا" بحث رشوه ای بود که من به آنها بپردازم و آنها نیز حکم ریاست یزد را برایم بگیرند که ما معتقد بودیم کلٌ چنان حقوق و مزایائی حرام خواهد بود . معمولا" ماموران دولتی آن زمان که به یزد می آمدند به اصطلاح عقلشان به چشمشان بود و افواهی عمل می کردند . وقتی خانه های بزرگ و گاه مجلل یزدی ها را می دیدند هوابرشان می داشت که لابد صاحبخانه چه ثروت و در آمدی دارد که خانه اش چنین بزرگ است ! ، حال آنکه قاعده یزدیها این بود که خانه شان بزرگ باشد و اندرونی و بیرونی و تابستانه - زمستانه و انبارهائی داشته باشد ، ثانیا" ساخت خانه دریزد با آنهمه زمین بایر و خشت و گل و بنٌا و کارگر بنٌائی ، نسبتا" ارزان تمام می شد ؛ ثالثا" در همین خانه های وسیع و مفصل هم صاحبانشان ، حتی بزرگان ، اگر گاه صورتشان را با سیلی سرخ نکهنمیداشتند واقعا" با اکونومی زندگی می کردند ؛ وچه بسا ثروتمند زادگانی بودند که خانه یی بزرگ را به ارث برده بودند امٌا زندگیشان با عسرت می گذشت ... پولداری یزدی ها هم در آینده نگری آنها بود که مثلا" در بسیاری از ایلات و عشایر و شهرهای عشایری ما و... وجود,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، خرید و فروش پست ریاست ...ادامه مطلب

  • بلای ضدٌیت رضا خانبا اعتقادات عمومی ، و پیآمدهای آن

  • بلای ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و پیآمدهای آن در پایان سال 1314 خورشیدی من دارای همسری شده بودم که اورا به خانه پدریم آورده بودم . آن روزها بسیار به ندرت پسری داماد می شد که خانه از خود داشته باشد و به دلایلی متعدد رسم براین بود که لااقل چند سالی عروس در اتاقی مستقل در خانه پدرشوهرش و با خانواده شوهرش زندگی کند ؛ و گاه می شد که مثلا" چهار - پنج پسر هرکدام با اهل و عیالشان در یکی از اتاق های خانه پدری زندگی می کردند، و در آشپز خانه ای بزرگ به هرکدام اجاقی تعلق گرفته بود ؛ و... نوروز 1315 را از طرفی به خوشیِ نوروز ( که همه ی اجداد من برخلاف بسیاری از دیگر روحانیان به آن معتقد و دلبسته بودند و جشن می گرفتند ) ، و نخستین روزهای عروسی طی می کردیم و از طرف دیگر بیم این که مبا دا حکومت رضا خانی جلوی برقراری مجالس روضه خوانی را که صحبتش هم شده بود بگیرد ؛ چون از مهر 1314 به بعد به روحانیان بزرگ منبری و نه آقایان مدرسان و غیره ( به بهانه ی بیسوادی روحانیان بیسواد حوزه ندیده ! و لوطی هائی که مجالس روضه خوانی عام و به خصوص هیئت راه می انداختند و در کنار آن سوء استفاده هائی می کردند که گفتن ندارد ؛ البته نه مثل برخی از دیگر شهرها که تعدادی با قمه زنی کشته می شدند یا یکدیگر را می کشتند ! ) یزد گیر داده بودند که باید برای روضه خوانی و به طور کلی منبر رفتن از شهر بانیِ مرکز مجوز داشته باشید ! . وقتی پدرم ، که به ترتیب الفبائی قبل از همه به اداره تامینات شهربانی رفته بودند ، مجوز آیت الله العظمی آقا سید ابو الحسن اصفهانی و آیت الله آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی را به آنها نشان داده بودند گرفته بودند و ضبط کرده بودند که ماهم به سرعت به سایر وعاظ بزرگ شهرخبر داده بودیم که جریان احتمال ضبط شدن مجوزشان در شهربانی را از قبل بدانند و حتی الامکان تدبیری بیاندیشند . البته مجالسی برقرار شد و به حدود ده دوازده نفر از روحانیان بزرگ شهر ، از جمله پدرم اجازه شفاهی منبر رفتن در مجالس بزرک را داده بودند امٌا هرگز به رونق گذشته نبود و آن محرم 1355 ق برابر با 1315 خورشیدی چند پیامد ناگوار برای ما داشت : - از درآمد سخنرانیهای پدرم به شدت کاست که ایشان همچنان می بایست مخارج سه پسر کوچک و خانواده ی پر رفت و آمدشان را عهده دار باشند و آنهم مقداری به اتکاء درآمدهای محرم و صفر. - در پی,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و مراسم مردمی ...ادامه مطلب

  • ازدواج آسان ، برای زندگیی بسیار آسانتر

  • ازدواج آسان برای زندگیی بسار آسانتر ! شرکت تلفن ایران از اینکه بنده به دلایل اخلاقی با حقوقی بسیار کم تر از حق خود اداره تلفن یزد را مدیریت می کردم کاملا" راضی بود و امٌا نه تنها خودم ، بلکه پدر و مادرم  و همه ی خویشان و دوستانم ناراضی . از نظر زندگی خصوصی تقریبا" همه ی عمر و امکاناتم را ایثارکرده بودم . با اینهمه تعویق در ازدواج و حال که ملبس به لباس روحانیت و منبری نبودم ، و باصطلاح علمای آن روزها به کت و شلوار و کراوات آلوده شده بودم با آنهمه برو بیا و سرو صدا در واقع یک حسابدار با حقوقِ نامکفی آن برای ازدواج و زن و بچه دارشدن با دختری از نظر اجتماعی همتراز خانواده خود بودم ؛ و با دخترخاله ام هم که صحبتش بود ، علاوه بر اختلاف سن ، تفاهم اخلاقی و رفتاری چندانی نداشتم ، و بیم آن که چنین ازدواجی سرانجام خوبی نداشته باشد ... دو دختر از بزرگان و خاندان های مشهور یزد هم در نظر والده بودند و به اصطلاح به صورتی غیر مستقیم چراغ سبز نشان داده بودند که با آن وضع مالی و در آمد ماهانه ی من جلو نرفتیم اگرچه به احتمال بسیار زیاد قبول می کردند و خبر داشتیم که هردو دختر هم جهیزیه ای بسیار مفصل داشتند ... گفته می شد یکی از دلایل عدم صدور ابلاغ ریاست من مجرد بودن من و پیامدهای ریاست یک مجرد بر یک اداره مهم و مرتبط با عموم مردم است ؛ به اضافه اینکه زیاد هم بر وجدان مسؤولان امر در تهران فشار نمی آید و با خود میگویند این پست و این حقوق برای یک نفر مجردی که از سن ازدواجش گذشته است و احتمالا" هیچگاه عائله مند نخواهد شد کفایت می کند . یکی از دائی هایم پیشنهاد داشتند که با دختری از طرف مادر ازخاندان محترم آیت اللهی یزد  که به دلیل مفقود الاثر شدن پدرشان ( آقا سید اسدالله خطیب زاده که خود یک حجت الاسلام والمسلمین و وکیل عدلیه بودند ) پس از مدتی نسبتا" مدید اقامت در مشهد تازه به شهر و دیار اصلی خود ، یزد ، بازگشته بودند ، در مضایقی قرار گرفته بودند و بنابر این چندان توقعی نداشتند ازدواج کنم و خود مقدمات آن را هم فراهم کرده بودند ! .... والده ، همسر موقت و دونفر از خاله ها و همسر همان دائی که خاله ی عروس مورد نظر هم بودند برای دیدن و پسندیدن عروس به منزل ایشان در محله باغ صندل رفته بودند و به اصطلاح مشهور خودشان بریده بودند و خودشان دوخته بودند و حتی بعدا&q,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، خرید و فروش پست ریاست ، ازدواج آسان برای زندگی آسانتر ...ادامه مطلب

  • مبارزه با مفاسد اداری کاملا" شکست نمی خورد

  •   مبارزه با مفاسد اداری کاملا" شکست نمی خورد     احساسات بر من چیره شده بود و اشتباه من این بود که به دلیل بی اطلاعی و کم تجربگی فکر می کردم به تنهائی  ، و با اندکی همدلی و همفکری دو سه نفر روحانی بزرگتر و چندنفر دوست صمیمی می توانم بر دشمنی ریشه دار ، گسترده ، و قدرتمند بنام فساد اداری فائق آیم . امٌا نه تنها به نیمی از آنچه هم که می خواستم نرسیدم بلکه با کسب آبرو و حیثیتی به عنوان یک کارمند پاک نهاد، دلسوز و مبارز ، چنان لطماتی از نظر محل و مقام اداری و به خصوص امورمالی خوردم که دیگر به اصطلاح قدرت کمر راست کردن نداشتم ؛ ومتوجه شدم که رئیس جدید هم از خودشان است، و با وجود آنکه انصافا" حُسن نیت هائی نشان می دهد ، حتی از گزارش فسادها به صورت شفاهی به تهران بیم دارد !!!. فقط مانده بود که در اثر کم پولی از همسر موقت خود هم جدا شوم ؛ و آنچه را که از شغل آزاد صنعتی - تجاری متمرکز در منزل پدرم در می آوردم هم خرج اداره کنم . نوروز 1313 شمسی و حین دید و بازدید های سال نو به این نتیجه رسیدم که مشی خود را بر مماشات قراردهم تا به اصطلاح اندکی جان بگیرم و در عین حال چه بسا که فرجی حاصل آید . این بود که به مصداق « بنشینم و صبر پیش گیرم ، دنباله ی کار خویش گیرم » به ادامه کار پرداختم ؛ و تقریبا" حوزه علمیه را که نیمی از طلبه های سابقش حالا کت و شلواری شده بودند و اکثرا" همچنان در جلسات درس حوزه علمیه ، به خصوص جلسات درس آقا سید محمد آیت الله که همچنان در مدرس امامزاده جعفر (ع) تشکیل می شد ، شرکت می کردند رهاساختم . نادرستی های رئیس سابق ، کار تحصیلداری اداره تلفن را تقریبا" غیر ممکن ساخته بود ، و اعتماد تقریبا" همه ی مشترکین و متقاضیان تلفن را از اداره تلفن در یزد سلب کرده بود ؛ و مصیبت اینجا بود که تقریبا" هیچکس حاضر نمی شد که جز به من ، آنهم به سختی و گاه چندبار به سردوانیدن ، به احدی دیگر از کارمندان سرکت تلفن در یزد پولی بپردازد ؛ و حتی متقاضیان خط تلفن هم به سراغ من می آمدند .  درستکاری در ادارات ایران برای شخص درستکار یک مصیبت عظمی بود ؛ و بگمانم که هنوز هم ( سال 1347 ) باشد . رئیس جدید که در عین ماموریت تصفیه حساب های شخصی مدیران تهران نشین با من ، متوجه حقانیت تمام و کمال من در همه موضوعات ,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، تلفن ( مخابرات ) در یزد ...ادامه مطلب

  • در ایران زورگوئی ، دزدی و وقاحت رضا شاهی

  •   در ایران دیکتاتوری - دزدی - وقاحت رضا شاهی   در جامعه ای که زندگی میکنی ، مثل جامعه رضا شاهی ، خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ! و الٌا خُرد و خاکشیر می شوی . اگر می خواستی در ادارات کار کنی و نان حلال بخوری ، آنهم در شهر دارالعباده ی یزد ، یا باید خیلی به تو نیاز داشته باشند و جاگزینی برایت نباشد ، یا پارتی های کت و کلفتی داشته باشی یا همرنگ جماعت بشوی ! والٌا همه نمی توانند در خط پیامبران باشند باید مثل حکومت رضاخان گاهی به جای این که حکومت به تو حقوق کارت را بدهد تو حقوق دزدی و ارتشائ و فساد گسترده حکومت را با زحماتت بدهی ! مثل من در همان سالها . بعدا" که در سال 1316 به تهران رفتم و دنبال قضیه را کمی به کمک برادرم ، میرزا محمد که در آنجا کارشناس ثبت کل شده بود ، گرفتم دریافتم که سلسله مراتب دزدی تا حدود زیادی منطبق با سلسله مراتب حکومتی است : رضا خان زمین چند تا خان را غصب کرده است ؛ و برای اینکه صدایشان ، به خصوص جلوی خارجی ها ، در نیاید نه تنها به اینها هرچند هم ناشایسته ی مدیرکلی و ریاست ، پست داده است بلکه دستشان را هم عملا" در دزدی و ارتشاء کاملا" باز گذاشته است که چه بسا بازهم از آنها هدایائی به خصوص به صورت طلا و جواهرات بگیرد .  آنها هم طبیعتا" از رؤسای ادارات ایالتی می گیرند ، رؤسای ادارات نالایق و رشوه بگیرو دزدان ولایتی چون رئیس فلان اداره یزد هم هرطور که بتوانند : - تلکه کردن مردم ، به خصوص تجٌار و پولدارها ( که آنها هم می کشیدند روی جنس ! و بنابر این مردم مظلوم یزد اعم از دارا و ندار می پرداختند ) . - باز گذاشتن دست زیردستان در دزدی و رشوه گیری و گرفتن حق السهم ( همانطور که در اواخر دوره قاجار هم بوده است ). - خواباندن صدای ناراضیانی چون منِ مثلا" 27 ساله ی بی خبر از قلب حکومت و نسبتا" خوشبین به روند امور از بالا .  در واقع اداره تلفن نه تنها خلاف قولی که به وکلای یزد داده بود در پی اعطای پست معاونت و پس از آن ریاست اداره تلفن به من نبود بلکه فقط در پی این بود که به اصطلاح با پنبه سر ببرد و مرا حتی الامکان بدون اخراج که پیامدهای متعدد نامطلوب برایش داشت سرکوب کند . بنابر این حین انتقال قدرت از رئیس قدیم به رئیس جدید ابلاغیه ای از منشی اداره ! در باره پست جدیدم که ضمنا" به صورتی نا متدا,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، فساد اداری ، ...ادامه مطلب

  • ریشه فساد در اداره تلفن ( مخابرات ) یزد کنده شد

  •   ریشه فساد در اداره تلفن یزد   اوائل اسفند 1312 یکی از دلال - تاجرهای مشهور ، معتبر ، اسم و رسم دار و آبرومند یزد که اگر نامش را ببرم کسی باور نمی کند پس از ورشکستگی و اضطرار حاضر شده بود که بیاید به جای من تحصیلدار اداره تلفن شود و البته که شاید به همان دلیل ارتباطات گسترده ای که داشت و از خاندانهای بزرگ به هم پیوسته یزد ، و اهل زد و بند ، بود بهتر از من هم از عهده تحصیلداری بر می آمد . من هم که نتوانسته بودم در محیط اداریی که « به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است » و تازه در جاهای دیگر باید از صفر شروع کنی و آزادی اینجا را هم نداری شغل بهتری برای خود بیابم پس از مشورت با پدرم و صمیمی ترین یارشان در آن ایام آقا سید علیمحمد وزیری ، و دوستانم از جمله آقا سید محمد آیت اللهی ( فرزند آقا سید محمد صادق ) افصح زاده ، احمد آقا علیین ، و... با رئیس اداره ، باستانی آشتی کردم که متاسفانه این آشتی بر مراتب گستاخی ها و زیاده خواهی های وی افزود و مرا وادار به نوشتن التزام نامه کرد که نوشتم امٌا گزارش آن را هم به بازرسی که از تهران آمده بود دادم و ضمنا" تلگراف تبریک سال نو 1313 را هم به توصیه همان دوستان و بازرس شرکت برای رئیس کل شرکت در تهران فرستادم گزارش مفصلی را که قبلا" تهیه دیده بودم ، و حتی الامکان مستند کرده بودم ، همچنان نزد خود داشتم تا پس از جریان التزام نامه که رونوشت آن را برای اداره کل در تهران فرستاده بود آن  را به یکی از بزرگان یزد که به تهران برای دیدار دوتن از وکلای یزد در مجلس شورای ملی می رفت و دستگاههای اجرائی از آنان حساب میبردند و ضمنا" مرا هم می شناختند سپردم . مدیر کل تلفن ایران با ناراحتی بسیار زیاد ( چون گویا رئیس اداره تلفن یزد حسابی سبیل وی را چرب می کرده است ) حاضربه پذیرش و مطالعه گزارش بسیار مفصل من ، و به ناچار ( چون پای نمایندگان یزد به میان کشیده شده بود ) به تغییر رئیس اداره تلفن یزد شده بود و این رئیس با مختصر پولی که به عنوان پیش قسط به کسبه پرداخت با کمال وقاحت تمام اجناس خریداری شده را با کامیون اداره پست و تلگراف و تلفن به تهران برد و بعدا" شنیدیم که در آنجا پست مهمی هم به وی داده اند ... از طرفی شنیدم که نمایندگان یزد گفته بودند که ریشه فساد تلفن در یزد کنده شد ، وهیچکس درستکارتر و لای,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، آقا سید علیمحمد وزیری ، آقا سید محمد آیت اللهی ، احمد آقا علیین ، افصح زاده ...ادامه مطلب

  • مواجهه اداری یک روحانی و روحانیزاده با یک رئیس خانزاده در یزد

  •   مواجهه اداری یک روحانی و روحانیزاده با یک رئیس خانزاده در یزد     از زمانی که در اداره تلفن یزد مشغول شدم چیزی جز دزدی ، ارتشاء ، تبعیض و به طور کلی فساد اداری نمی دیدم ؛ و مهم این بود که من را به عنوان این که آقا زاده هستید ، نوه آقا آسید یحیی هستید ، از دودمان محترمی هستید ، سلامت و صداقت رفتار دارید ، شیوه رفتار منطقی و مؤدبانه با مردم را می دانید ، و...با وعده و وعید پست های بالا ( اگرچه برای خودم هم قابل باور نبود ) استخدام کرده بودند و به هزار ترفند به تحصیلداری ، که قبل از من شخص معاون و شخص حسابدار ظاهرا" از عهده اش بر نیامده بودند ، گماشته بودند .   واقعیتش این است که مردم شهریزد غریب پرست بودند ، و در آن دهه ی 1320 و با تحولاتی که در تهران به وجود آمده بود تصور می کردند که حال هرکس که از تهران بیایدبا فرهنگ تر و درستکارتر است ؛ و به زودی به کارمندان از تهران آمده ، که البته همه تهرانی نبودند ، اعتماد کرده بودند .   رئیس اداره تلفن یزد که چنین وضعی دیده بود دست به سوء استفاده ای گسترده زده بود . مثلا" نزد حاج آقا حسین ، عطار مشهور یزد رفته بود و چند صندوق چای ! مقدار زیادی ادویه جات و ... خریده بودو بعد به بهانه ی این که پول نقد همراه ندارد و نسیه می برد ؛ چندسال بود که مبلغ را نمی پرداخت و بعد توقع داشت که حاج آقا حسین سر ضرب بیاید بدهی تلفنش را بپردازد ! ؛ همینطور صرفنظر از شیرینی ئی که از مغازه حاج خلیفه علی رهبر خریده بود و دفعه ی بعد به وی نداده بودند از مغازه پارچه فروشی یک یهودی کلٌی پارچه های متفاوت به نسیه برده بود ؛ از حاجی حسین قالی فروش قالی به نسیه برده بود و از حاج میرزا محمد بلوری مقدار بسیار زیادی کالا های گرانقیمت که تعجب کرده بودند چگونه یکی که از تهران آمده است لوازم اصلی زندگی خود را خرازی فروشی ها باید از تهران به یزد وارد کنند از یزد می خرد و بهای هیچ یک از این کالاها را حتی به صورت چند قسط اولیه نپرداخته بود . حال چگونه می شد از ایشان مطالبات را به سهولت دریافت کرد ؟!!! ( گرچه غالبا" هم به اعتبار این که با رئیس یک اداره دولتی طرف اند و اعتبار دارد بدهی هایشان را به موقع پرداخت می کردند ) .   او هم طبیعتا" تلفن بدهکاران را قطع نمی کرد؛ امٌا مکررا" بر,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، فساد اداری در زمان رضا شاه ، اداره تلفن ...ادامه مطلب

  • زد و بند اداری ، رشوه پردازی ، خوشخدمتی ، خود شیرینی ، توطئه علیه رقیب ، و... رابطه

  •  زد و بند اداری ، رشوه پردازی ، خوشخدمتی ، خود شیرینی ، توطئه علیه رقیب ، و... رابطه مسائلی اداری استخدامی که در سالهای 1309 و 1310 در اداره تلفن یزد برایم پیش آمد ، وهرچه بیشتر و بهتر و سالمتر کار می کردم نتیجه ای منفی و منفی تر می گرفتم سبب شد که از پی چاره جویی برآیم ، و آنها که قبل از من در ادارات شاغل شده بودند مثل آقا سید محمد ، افصح زاده ، شکوهی ، علیین و آقا شیخ احمد اوقاف می گفتند که باید « زد و بند » داشته باشی ؛ والٌا هرچه هم خوب کار بکنی آنچنان که باید و شاید مؤثر واقع نمی شود ؛ و چه بسا برعکس ... زد و بند هم انواع و اقسام داشت : - گرفتن رشوه یا در واقع دزدی و پرداخت بخشی از آن به مافوق که می گفتند تا رئیس کل شرکت تلفن در تهران ساری است و از ام.ر جاری . - خوشخدمتی یعنی خدمت مجانی به مافوق مثل معاون اداره که می رفت برای منزل رئیس گوشت خوب ! می خرید ؛ یکی از کارگران سیمکشی برای خانه رئیس آب از چاه می کشید و لباسهایشان را نزد رختشوی محل می برد ، و.. - خود شیرینی که به رغم مخالفت ظاهری یا باطنی رضا شاه القاب و عناوین و چاپلوسی و تملق از حد گذشته بودند ... - توطئه کسانی که در این موارد شریک بودند برعلیه اعضاء سالم و وظیفه شناس - رابطه که ماحصل این چند قلم و نظایر آنها بود ؛ به اضافه ی حتی یک سلام و علیک صمیمانه و مؤدبانه که البته من به توصیه دوستانم در صدد برآمدم که البته بنا بر هنجارهای سالم آن زمان در پی استقرار رابطه با فرادستی های خود بکوشم . رسمی که در آن زمان چند سالی بود رایج شده بود این بود که برای شروع رابطه رقعه ی تبریکیه بفرستیم . من هم در سالهای 1310 و 1311 رقعه تبریکیه برای مدیر کل شرکت تلفن ایران فرستادم ، غافل از این که مافوقم ، یعنی رئیس اداره تلفن یزد ، این کار را نوعی دورزدن خود می پندارد ؛ عصبانی می شودو وی که هرساله دو - سه من شیرینی یزدی ( باقلوا - قطاب - سوهان خانی - حاجی بادام - پشمک - و...) برای مدیر کل می فرستاده است حال چهار - پنج من می فرستد تا رابطه مرا در نطفه خفه و خنثی کند که مبادا حتی به احتمال یک در هزار مورد توجه مدیر کل قرار بگیرم . و امٌا رقعه تبریک من در سال 1310 : بتاریخ 24/12/1310  تصدق حضور مبارک گردم در عید سعید ِ نوروز و سال جدیدِ فیروز تبریکات صمیمانه و ادعیه خالصانه خود را تقدیم حض,زد و بند اداری ، رشوه دهی ، رشوه پردازی ، خوشخدمتی ، خود شیرینی ، توطئه علیه رقیب اداری ، رابطه مداری ...ادامه مطلب

  • وقتی که رضا شاه از یزد و یردی خوشش نمی آمد

  •   وقتی که رضا شاه از یزد و یزدی خوشش نمی آمد   از مسائل اداری زمان سلطنت رضا شاه که از یزد و یزدی خوشش نمی آمد ، و گویا کمر همٌت به عقب انداختن این شهر نسبت به سایر شهر های بزرگ ایران بسته بود (1) ، این بود که حتی الامکان رؤسای ادارات و حتی معاونان آنان را از غیر یزدی ها انتخاب کند و سایر کارمندان را که اکثرا" یزدی بودند در درجات پائین به حالت درجا و حتی عقب رفت نگهدارد . به این منظور حتی الامکان بزرگزادگان ، روحانیان و روحانیزادگان یزدی را به هر تدبیری بود و به خصوص با وعده وعید استخدام می کردند ؛ حقوق آن را بدون اینکه مسئله ای در پرداختش وجود داشته باشد تا آن زمان که می توانستند نمی پرداختند ، شاق ترین کارها را به ایشان که طلبکار بودند و حقوقشان در گرو بود ارجاع می دادند و با کوچکترین اعتراضی از سوی ایشان آنان را مخالف معرفی می کردند و پرونده سازی و ...که گاه مستخدم نمی دانست که چه پرونده قطوری از وی در تهران وجود دارد و هیچگاه رئیس و معاون نخواهد شد ، برعکس ممکن است روز به روز از مقام اداری و چه بسا از دریافتی وی بکاهند . در شرکت های عمومی مثل تلفن و برق و ... چنین مواردی بسیار ضعیف تر بود مگر در همین شرکت تلفن که ، برعکس ، به خاطر همکاری تنگاتنگ تامیناتیش با حکومت رضا شاهی نمیبایست به دست یزدی هائی که تقریبا" همگان پاکنهاد ، خیر اندیش ، درستکار و با مردم صادق بودند بیفتد . عمٌال حکومت در یزد از زمان مشروطیت به این نتیجه رسیده بودند که مردم شهر یزد ذاتا" درستکار ، مؤمن و به جامعه وفا دارند امٌا برخی از کسانی که از آبادی های جنوب این شهر هستند می توانند استعداد حرص و طمع مال و مقام به هرقیمت و حتی به قیمت خیانت به یزد و یزدی ها را داشته باشند ؛ و به این دلیل بود که از استخدام داوطلبان اینگونه آبادی ها در شهر یزد استقبال می کردند و حتی آنان را به صورتی غیر مستقیم گارد و خبر چین خاص رؤسای غیر یزدی قرار داده چه بسا به زودی به مقام معاونت منصوب می کردند . این بود که ترکیب شرکت تلفن یزد ترکیبی سیاسی - امنیتی هم محسوب می شد ؛ به خصوص که اصولا" رئیس آن در سال 1309 را می گفتند از عمٌال تامیناتی تهران و دارای پرونده سرقت و تجاوز در آن شهر بوده است . اعضاء شرکت تلفن یزد در حوالی سال 1310 تا آنجا که من به یاد دارم : 1 - بوستانی 2 - محم, ...ادامه مطلب

  • چه کسانی در یزد 1310 - 1312 دارای تلفن بودند ؟

  • چه کسانی در یزد 1310 صاحب تلفن بودند ؟   از اوٌل تقاضای تلفن کاملا" بر حسب نیاز نبود . شرکت تلفن یزد تابع شرکت تلفن کل ایران بود که آنهم می گفتند با مجوز اداره تامینات ( آگاهی ) کشور تاسیس شده ، تامیناتی ها در آن سهم دارند ؛ و یکی از وظایف آن خدمت مخفیانه به تامینات کشور است . تامینات بخشی از نظمیه بودو بنابر این ماموران نظمیه یزد در ایجاد و توسعه تلفن یزد نقش داشت ؛ از جمله و بیش از همه به منظور تامین درآمد شرکت تلفن و نهایتا" سود سهامداران آن که برخی هم از همین تامیناتی ها در مرکز بودند ماموران حکومتی و نظمیه و امنیه به هرکسی که قدرت خرید تلفن و پرداخت آبونمان آن داشت توصیه ( و عملا" مجبور ؟ ) می کردند که به دلیل حفظ امنیت ، تامین ، اهمیت شغل یا مقام و منزلت اجتماعی خود ، یا همه ی اینها ... باید تلفن داشته باشد . از طرف دیگر بزرگان یزد که به خصوص از زمان مشروطیت دچار تفرقه و تشتت شده بودند و با کینه هائی شتری دست از سر یکدیگر برنمی داشتند به منظور غیبت و یحتمل بدگوئی و... ، غافل از جاسوسی های تامینات یزد از راه تلفن ، وسیله خوبی برای مراودات روزمره خود یافته بودند ؛ به اضافه ی اینکه اگر امروز ( سال 1347 ، زمان حکایت کردن این خاطره ) اتوموبیل پرستیژ می آورد، آن روزها یک دستگاه تلفن همین کار را می کردو نشانه اعتبار مالی و تا حدودی مقام و منزلت اجتماعی صاحب تلفن بود . مثلا" همین آقا میرزا عباس اتحادیه (1) که یکی از تجٌار عمده یزد بودبرای تلفن دارشدن در باغ - منزلش که در ابتدای کوچه بیوک یزد بود مبلغ کلانی برای چند هزار متر سیم ، حدود یکصد میخ طویله و مقره ، چند عدد دیرک چوبی ، و ... یکدستگاه تلفن عالی ، حق سیمکشی و نصب تلفن ، و... از اداره تلفن در محله شاهزاده فاضل تا باغ - خانه اش داد که با منافع آن مبلغ ، حقوق یک ماه ده - دوازده نفر اعضاء شرکت تلفن یزد تامین شد . صاحبان تلفن یزد در حوالی 1310 - 1312 : ادارات دولتی مثل حکومتی - نظمیه - امنیه - عدلیه -  شرکت های خدمات عمومی مثل اداره برق - بانک مراکز درمانی مثل مریضخانه - حکیمباشی - دکتر طاهری - داروخانه اسلامیه - کوثر دندانساز تجٌار و تجارتخانه های بزرگ مثل اتحادیه - گلشن - حاجی علی اکبر ریسمانی- سروش بهرام - رشید بهرام کارخانه ها چون کارخانه درخشان - کارخانه اقبال ,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، اداره تلفن ( مخابرات ) یزد ، تامینات رضا شاهی ، باجگیری غیر مستقیم ...ادامه مطلب

  • مدیریت تلفن ( مخابرات ) در یزد 1309

  •   مدیریت تلفن ( مخابرات ) در یزد 1309 شعبه شرکت تلفن یزد هم به جهاتی تابع شعبه شرکت تلفن ملی در کرمان بود و تعداد خطوط آن در سراسر شهر بسیار محدود و مربوط به مراکز حکومتی یا به اصطلاح ادارات دولتی شهر ، چند صاحب صنعت ، بازرگانان بزرگ و اعیان های ثروتمند می شد . * یکنفر ظاهرا" بنا به آشنائی و ارادتی که به پدرم و آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی ، پدربزرگم ، داشت واسطه شد تا من ، بنا به اضطرار ، از سال 1309 بنام حسابدار در شرکت تلفن یزد مشغول به کار شوم . امٌا قضیه به این سادگی نبود و مثل اکثر قریب به اتفاق استخدام های آن زمان خشت اوٌل بنا کج نهاده شده بود . حکومت رضا شاه عموما" سعی به استخدام روحانیان خلع لباس شده در ادارات دولتی و شرکت های وابسته داشت تا نه تنها به زعم خود از لشگر دشمن ( روحانیان ) بکاهد ، بلکه احتمالا" بر عمٌال وفادار خود بیفزاید ؛ و از همین رو انواع تبعیض استخدامی علیه من و امثال من روا می داشتند ؛ و حتی رئیس شرکت تلفن یزد ظاهرا" به شوخی امٌا در باطن به جدٌ مرا شیخ جواد صدا می زد تا به این ترتیب به خیال خود مرا سنٌت گرا و عقب مانده معرفی کند ؛ و منٌتی بگذارد که با این وجود مرا استخدام کرده است ! ؛ حال آنکه اکثرا" وقتی نامه ای مفصل مینوشت غلط هائی املائی داشت که من باید آنها را تصحیح و نامه را ویرایش می کردم ، یا وقتی در حساب سیاق در میماند مرا به کمک می طلبید ... در ابتدای استخدام چند روزی به من کار ندادند تا تشنه و به اصطلاح حریص کار بشوم .؛ و بعد گفته شد که شما البته حسابدار شرکت هستید ؛ ولی چون فعلا" مدت کوتاهی حسابدار سابق سر جایش هست به عنوان معاون ( به یزدی : وردست ) او ، و در عین حال به منظور آشنائی هرچه بیشتر با شیوه ی کارِ مشترک ، کار تحصیلداری را انجام دهید . مردم آن زمان یزد اصولا" حکومت رضا خانی را یک مرجع قلدر ، غاصب و باجگیر می دانستند که بنا به « زور » حکومت می کند؛ و بنابر این میبایست به هرقیمت و به هر ترفندی از هرگونه پرداختی به وی تا هر زمانی که امکان داشته باشد اجتناب کرد و شرکت تلفن یزد هم که نزد مردم حکومتی پنداشته می شد در آن زمان از این امر مستثنی نبود و مطالبات انبوه معوقه داشت ؛ که حتی حقوق ماهانه چند نفر از اعضائش در گرو وصول این مطالبات قرار گرفت,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریخ اجتماعی یزد ، تاریخچه اداره تلفن ( مخابرات ) ، خصوصی سازی ...ادامه مطلب

  • تلفن ( مخابرات ) یزد در حوالی سال 1310 شمسی

  •   تلفن در یزد   پس از جریان خلع لباس روحانیان در یزد که در واقع نوعی کودتا برعلیه قدرت ، شغل ، امرارمعاش و مقام و منزلت روحانیان بود ؛ و جلوگیری از فعالیت تقریبا" تمام روحانیان یزد ( مگر پنج نفر که آنهم انتخاب اکثر آنان در آن زمان و با توجه به میزان تحصیلاتشان نسبت به کسانی که خلع لباس شدند عجیب می نمود ) ، ما مقاومت کردیم و از ظاهرشدن بدون لباس و عمٌامه در کوچه و خیابان پرهیز داشتیم . نه تنها روضه خوانی ها و بسیاری از دیگر مراسم مذهبی از سالهای 1307 و 1308 ؟ تعطیل شدند بلکه دید و بازدیدهای خانوادگی روحانیان نیز ( مگر در شب های بلند و تاریک زمستان ) تقریبا" متوقف گردید ؛ و همچنان امید وار بودیم که فرجی حاصل شود و نشد !. نهایتا" شخصا" با توجه به اینکه سرمایه خود را نیز طی این دو - سه ساله هزینه ی زندگی روزمره کرده بودم به ناچار و به حکم اضطرار حاضر به « نوکری دولت » ( که آن روزها به کارمندان می گفتند ) شدم و در واقع به اردوی دشمن پناه بردم. البته دولت به معنی واقعی وجود نداشت ؛ هرچه بود و نبود در وجود شاه خلاصه می شد و نخست وزیر هم ، غیر از فروغی که وابسته به انگلیس و قدرت امپراتوری انگلیس بود ، هرکس که بود جز معاون شاه و مجری منویات وی نبود . در مقابل مجلس هم هردو ، شاه و نخست وزیر ،  مماشات می کردند ؛ و مجلسی ها هم به نظر می رسید که حتی نیکنام ترینشان ، مگر یکی - دونفر ، با همه ی ادعاهائی که داشتند بیشتر به فکر منافع شخصی خود و حتی ثروت اندوزی بودند و چندان از ملٌت دفاع نمی کردند . در آمد مشروع دولت هرگز آنقدر نبود که مخارج خود ، مخارج مدرنیزاسیون و به قول مردم تمام  بلند پروازی هایش را تامین کند . از زمان مشروطیت و بنام انقلاب مشروطیت مقاومتی صد چندان در مردم به وجود آمده بود که مالیات چیزی خراج بر ملٌت نیست ، خمس و زکوة نیست ، کوچکترین مشروعیت و حقانیت ندارد و به هرترتیب ممکن میبایست از پرداخت مالیات طفره رفت . این بود که به جای تاسیس ادارات دولتی به هزینه دولت و نهایتا" عموم مردم ، به خصوصی سازی می پرداختند تا هر آنکس که بیشتر و مستقیما" از خدمات انها بهره مند می شود بیشتر و بهتر هم مشارکت کرده سهم خود را پرداخت کند . مدیران موسسات خصوصی ، مثل شرکت تلفن که من به استخدام آن در آمدم ، نیزبه کمتر,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، شعبه « شرکت سهامی کل تلفن ایران » در یزد ، اوضاع یزد در 1310 ، اضطرار روحانیان یزد ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها