خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی

متن مرتبط با «آقا میرزا جواد آیت اللهی ، فساد اداری در زمان رضا شاه ، اداره تلفن یزد» در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی نوشته شده است

من و برادرانم در حوالی 1315

  • میرزا محمد بگمانم در آن زمان رئیس ثبت اسناد واملاک الیگودرز بود ؛ و برایم نوشته بود که دارای دختری بنام طاهره هم شده است که من و پدرم بسیار مشتاق دیدن این نخستین نوه والدینم بودیم . جعفر آقا خلیفه ی یک خیٌاطی بود و کارش نسبتا" رونق داشت ؛ امٌا به شدٌت به دنبال این بودند که او رادستگیر کنند و به اجباری ببرند ... و دائما" در حال جنگ و گریز با ماموران بود . البته این جنگ و گریز به این دلیل که روخانی زاده و شخصا" هم سیتسی بود تا حدودی جنبه سیاسی یافته بود . میرزا کاظم حاضر شده بود که به روستا ( بگمانم جهان آباد ) رفته معلمی کند و می گفتند که در آنجا صیغه ی مناسبی هم گرفته بود و فعلا" از اجباری رفتن در امان بود . در تحصیل هم حتی الامکان می کوشید اکرچه امکاناتش چندان برایش فراهم نبود . مسئله مهم و لاینحل دیگر ما سه جوان و نوجوانی بودند که نه حاضربودند آنچنان به نحوی مرتب به مدرسه بروند و نه چندان علاقه ای به ادامه تحصیلات حوزوی داشتند ؛ اگر چه بزرگترینشان ، تقریبا" بیست ساله ، در آنموقعیت نامطمئن اقتصادی پدرم سرمایه قابل توجهی گرفت که کارگاه نساجی به راه بیاندازد و وسایلی هم خرید و کارگاهی هم در طبقه شمال شرقی خانه به راه انداخت ...؛ و دومینشان هم بیش از آن دو معقولانه رفتار می کرد ودفتر داری فروشگاه آقای حسن نیکنام را بر عهده گرفته بود ؟ . جوان بودند دیگر و در آن روزها که دستی غیبی زن را به شوهر و شاگرد را بر استاد و .... می شورانید چون ما چهار فرند بزرگتر کاملا" مطیع نبودند ومسائلی روزمره پیشآمد می کرد ... ...و ما ، یعنی من و پدرم ،تصورش را هم نمی کردیم که وضع از آن بدتر هم بشود ، که شد !.   , ...ادامه مطلب

  • حکومت نفاق و تفرقه ی دوره رضا خان

  •   برخی از  ایرادها ی حکومت رضا خانی مثل برخی از سخنانی که روضه خوان های حوزه ندیده بر سر منابر می گفتند یا قمه زنی وامثال آنهامورد تائید ما هم بود. حوزه علمیه یزد هم ازاین افراد و ازاین اعمال پشتیبانی نمی کرد . اما حکومت  فشار خود را بر روحانیان یزد ( و نه آنطور که میگفتند اینچنین در همه ی شهرهای ایران ) روز به روز بیش از پیش می کرد .درحوزه علمیه یزد که هنوزهم یک حوزه علمیه بزرگ شیعی محسوب میشد و میبایست لااقل به پنجاه نفر مجوزلباس ( فعالیت روحانیت ) بدهند یا لااقل اگربه نسبت خود شهریزد هم بود باید لااقل به سی نفر مجوزلباس بدهند فقط به چهار - پنج نفرمجوز لباس داده بودند ! .البته حب و بغض های محلی هم به کمک حکومت مرکزی شتافته بود . کسانی که حالامورد تائید مراکز  و دولتی و رسمی  مربوطه بودند نه نزد آقا سید یحیی طلبگی کرده بودند نه با جنگِ شیعیان عراق  و رهبران و طلاب حوزه علمیه عراق ؛ از آنجمله  پسران آقا سید محمد کاظم طباطبائی یزدی و فرزند مجتهد آقا سید یحیی ( آقا سید جواد ) بر علیه انگلیس در عتبات عالیات موافق بودند و نه هیچگاه در خدمت به حکومت های استبدادی دریغ می داشتند . حکومت پیشنهاد می کرد که به جای مجوزلباس به بزرگان روحانیت یزد پروانه وکالت ، پروانه ی دفترازدواج ، پروانه دفتر اسناد رسمی ، و...بدهد که برخی چون آقا شیخ اسدالله شخصا" ( دفتراسناد رسمی شماره یک و دفتر ازدواج شماره یک ) ، آقای سید احمد مدرس ، آقاسید محمد آیت الله و ... آقا شیخ علی علومی تا آقای فرساد پذیرفتند ؛ امٌابرخی هم چون آمیرسید علی ، آقاشیخ احمد علومی و پدرم ( حاج میرزا علی آیت اللهی ) و دائیم آقا سید مهدی ( که ایشان مبارز بودند امٌا داعیه اجتهاد نداشتند ) نپذیرفتند . پدرم فوق العاده از این قتل عام یا ترور شخصیت روحانیان طرفدار آقا سید یحیی و سایرین ناراحت شده بودند و اگرچه دفتر اسناد رسمی به ایشان تعلق می گرفت نسبت به همکسوتان و دوستانشان نا جماعتی نمی کردند که بخصوص بعد از آنکه در سال 1309که رضاخان ازطرف کرمان وارد یزد شد ه بود و به استقبالش نرفته بودند ، به تدریج مورد غضب حکومت یزد و روحانیان حکومتی هم واقع شده بودند . بحث اصلی چیزدیگری بود : ظاهرا" مبارزه بین سنت و تجدد ، و روحانیت و حکومت مغلوبه شده بود ؛ ولی بوی تفرقه اندازی بین اقشار و افرا,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و مراسم مردمی ...ادامه مطلب

  • رضاخان برعلیه دین ومذهب شده بود

  • رضا خان برعلیه دین و مذهب بود اصل مطلب این بود که رضا خان به فرهنگ سنٌتی اسلامی ایران و ایرانیان ایراد هائی داشت که دیگر ( برخی می گفتند تحت تاثیر نفوذ آتاتورک بروی ) از آنها نمی گذشت . از طرف مقابل نیز تجدد رضاخانی مخالف روحانیت بود . شاید مهم ترین بخش دعوای روحانیون با حکومت رضا خانی از سال1306 و بر سر اجباری عمومی شروع شده بود . روحانیان می گفتند  طلبه ها نباید به اجباری بروند؛ واصولا" وقتی روستائیان وغیر روستائیان پرشماری حاضرند به خدمت ارتش درآیند ، تجربه و تخصص لازم بیابند و تا آخر خدمت استخدامی سربازی کنند چرا دیگران را به اجبار به خدمت وظیفه می برند و آن را عمومی می کنند ؟ معلوم است که قصد شستشوی مغزی جوانان کشور و دور کردن آنان از دین و مذهب به بهانه ی تجدد را دارند . همان زمان برخی از معلم های مدارس جدید یزد هم در مدارس به کودکان و نوجوانان مطالبی را می گفتند که همین تجدد طلبی و نوکری فرنگ به جای آموزش دین ومذهب تلقی می شد و رغبت تحصیل در این مدارس را از امثال ما می گرفت . بی جهت هم نیست که اگر توجه شود بزرگان یزدی حال حاضر ( دهه 1350 ) بیشتر ازمحصلین مکتب های آنزمان هستند تا از دانش آموزان دبستان های آن زمان .  من هم که طبیعتا" مایل رفتن به «اجباری» در آن حدود20 سالگی نبودم و یک بارهم شناسنامه و به خصوص چند بارسواد شناسنامه عوض کرده بودم . آن سال 1306 شمسی به قول برخی سال بسیار نحسی بود . آقا بزرگ ( آیت الله العظمی ) آقا سید یحیی ( موسوی یزدی ) فوت کردند که با فوت ایشان نظام روحانیت هم در یزد از هم پاشید ، تا حدود بیست سال کاملا" مضمحل بود ( و تازه برخی از روحانیان متوجه دلایل انعطافات ایشان و مماشاتشان با حکومت مرکزی شدند ) و هیچگاه هم دیگر حتی یک پنجم آنحوزه هم نشد . در تشییع جنازه ایشان تقریبا" همه مردان و گروهی قابل توجه از زنان شهر یزد جمع شده بودند (1) و چه مجالس ترحیمی که برقرار نشد ؛ امٌا از فردای آن روز بین آقای علومی و آقای مدرس بر سر جانشینی ایشان رقابت در گرفت ؛ سند و مدرک هائی نسبتا" شخصی از آقا سید یحیی را از آقا سید محمد ، فرزند ارشد ایشان طلب می کردند که البته این سندها خصوصی بودند ؛ به علاوه این که گروهی از مردم نه فقط برای اینکه آقا سید محمد آیت الله فرزن آقا سید یحیی بودند بلکه در علم و,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و مراسم مردمی ...ادامه مطلب

  • رضا خانبر علیه روحانیت بود ، به خصوص روحانیت یزد و ازهمه بیشتر احفاد آقا آسید یحیی ؟ .

  • رضاخان وروحانیت یزد  از مهر 1314 دولت رضاخان که به مجالس عزاداری ایراد هائی داشت ، و برخی از آن ایرادها مثل برخی از سخنانی که روضه خوان های حوزه ندیده بر سر منابر می گفتند یا قمه زنی وامثال آنهامورد تائید ما هم بود فشار خود را بر روحانیان یزد ( و نه آنطور که میگفتند اینچنین در همه ی شهرهای ایران ) روز به روز بیش از پیش می کرد و با وجود آنکه پدرم از لباس صرفنظر کرده بودند و بدون لباس هم که نماز جماعت اقامه می کردند متعدی ایشان می شد ند ؛  خبر از روضه خوانی های شبانه و مخفی به شهربانی رسیده پیاپی برایشان مزاحمت تولید می کردند ، رمضان آن سال حسابی یک رمضان بگیر و ببند بود . دیگر کسی جرئت نمیکرد که برای امور معاملات ملکی و نظایر آنها به پدرم مراجعه کند چون حال یک دفتراسناد رسمی هم دریزد ، توسط یک نفر غیریزدی ؟ که می گفتند وابستگی هائی سیاسی به مرکز دارد ؟ ، افتتاح شده بود ؛ حتی موقوفات اولادی را که در تولیت پدرم و آنهمنه بخاطر روحانیتشان بلکه به دلیل اولادی بودن موقوفات بود می خواستند از ایشان بگیرند و شهربانی گوشه ی چشمی هم به محل بنگاه گلبهار یزد که بخشی از این موقوفات بود داشت ! . بالاخره ما خودمان هم سر از همین دفتر اسناد رسمی نمره یک یزد در آوردیم تا اسناد اجاره این موقوفات که نیمی بیشتر از آنها را قبلا" حکومتهای قاجاری از دست ما در آورده بودند ، تنظیم کرده لااقل این ممردر آمد های بسیار مختصر را از دست ندهیم . من متوجه نشده بودم که اصل بر بیرون راندن روحانیان و روحانی زادگان ، به ویژه احفاد پدر بزرگ مادریم آقا سید یحیی ، از ادارات یزد است ؛ و تازه به دنبال حق و حقوق شرعی و عرفی خود بودم ! . بگمانم از تهران به شهرستانها دستور می دادند گوش بیاور ، در یزد سر می بریدند ! . به خصوص سر نزدیکان آقا آسید یحیی که در زمان زعامت ایشان برخی از در آمدهای برخی از روحانیان هم و از آنجمله مثلا" از خراسان آمده ها کاهش یافته بود و حالا ، به ندرت به صورت بارز و اکثرا" به صورت پنهان ، و درهمکاری باحکومت و تامینات یزد ، تلافی می کردند ! . میرزا محمد بگمانم در آن زمان رئیس ثبت اسناد واملاک الیگودرز بود ؛ و برایم نوشته بود که دارای دختری بنام طاهره هم شده است که من و پدرم بسیار مشتاق دیدن این نخستین نوه والدینم بودیم . جعفر آقا خلیفه ی یک خیاطی بود و کارش ن,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و مراسم مردمی ، نخستین دفتر اسناد رسمی یزد ، حصر اقتصادیروحانیان ،تفرقه کلی بین مردم ...ادامه مطلب

  • از مدیریت تقریبا" مفت و مجانی اداره تلفن ( مخابرات ) یزد تا تجارت عدس

  • از ریاست اداره تا تجارت عدس ماموران حکومت مرکزی که معلوم نبود چه کسی به این به اصطلاح « چوپان زادگان و کلنگ زادگان ( آن روز ها می گفتند ) » یاد می دهد سعی می کردند با ابزارهای روانی و اطلاعاتی ما را متنبه کنند . به ما می گفتند « قانع » که حق و حقوق خودمان را طلب نکنیم ! به ما می گفتند « خسیس یزدی » که به رگ غیرتمان بر بخورد و برایشان بی محابا خرج کنیم ؛ و گاه اطلاعاتی از زندگی خصوصی ما ارائه می داشتند که خودمان هم تعجب می کردیم . مثلا" آن ماموری که ازتهران آمده بود یک روز گفت حساب کرده ام که تقریبا" این مبلغ پس انداز داری که حدودا" درست می گفت ! و کسی جز خودم آن را نمی دانست (من در خانه هم کار آزاد می کردم ) و لابد توقع داشت مبلغی را که برای عروسی ( که به خاطر اسلامی بودن - عرفانی بودن حقیقی مادرزنم خرجی نشد ) و خرید خانه و... گذاشته بودم دو دستی به او بدهم تا او حق شرعی و عرفیم را که ریاست اداره تلفن یزد بود برایم بگیرد ؟! ، و نهایتا" حقٌ حلال و طیٌبم را به حرامکاری ِ رشوه پردازی بگیرم ؛ که البته غیر ممکن بود چنین کاری بکنم .! از آن زمانها به خاطر این مسائل و هجمه ی عجیبی که به صورتی بارز و بیشتر به صورت پنهان برعلیه روحانیان و روحانی زادگان یزد به راه افتاده بود بیشتر در جلسات فامیلی آیت اللهی ها که به ریاست آیت الله آقا سید محمد آیت الله تشکیل می شد شرکت می کردم و روابطم با دوستانم بسیار بیشتر شد . نزدیک ترین دوستانم در آن زمان : آقا شیخ علی علومی و آقا سید علیمحمد وزیری ، و تاحدودی شیخ محمود فرساد که پیشتر و بیشتردوست پدرم بودند و به من هم زیاد می رسیدند . دائی هایم آقا سید مرتضی ( هرگاه در یزد بودند ) و آقا سید مصطفی و آقا سید علی ، آقا سید محمد که پسرعموی والده هم بودند ، آقا شیخ احمد آیت اللهی ملقب به اوقاف ، آقا علیرضا وثوق که عموزاده بودیم ، احمد آقا علیین ،   افصح زاده ، برادران توفیق که بعدا" سرتیپ و سرلشگر شدند ، سید محمود نقیب زاده که بزرگ خاندان پدری همسرم محسوب می شد ، محمد علی عالمی ، شیخ محمد صدوقی ( هروقت در یزد بودند ) ، محمد جعفر انوری تفتی ، برادران موحدی ( که همسایه بودیم ) رستم مهربان ؟ ، و... و برخی از همین دوستان بودند که توصیه کردند برای رهائی از سیستم اجباری رشوه,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، خرید و فروش پست ریاست ...ادامه مطلب

  • مردم یزد چون باج نمی خواستند قانع بودند ! و چون باج نمی دادند ، خسیس !

  • چون زیاده خواهی نمی کردیم به ما می گفتند به حقٌ خود قانع چون باج نمی دادیم به ما می گفتند خسیس ! اواخر بهار 1315 فرمانداری یزد ، و گویا شخص سردار فاخر حکمت ، فرماندار یزد ، رؤسای شرکت تلفن را به یزد دعوت کرده بود و آنهم به خانه ی من یا در واقع به منزل پدرم ! که یکی از سی - چهل خانه ی اعیانی آن روز یزد بود ! و هردو و به مناسبت تابستان به باغچه پدرم در باقی آباد ، که آن نیز ساختمانی اعیانی در دوطبقه با  هفت اتاق بود آمدند و به اصطلاح چشمشان چیزی دید غافل از این که پدرم باداشتن هفت فرزند پسرعملا" از فعالیت های روحانیتی منع شده بودند و درآمدی جز عایدات بخور و نمیر از همین املاک باقی آباد و مغازه های وقفی شهر ( به رسم وقف اولادی - تولیت اولادی ) و ... نداشتیم . اولا" بی نهایت از باقی آباد بسیار پر آب و طراوت آن روزگار خوششان آمده بود و توقع داشتند که در طول تابستان از آنها و خانواده هایشان که ما آنها را دعوت کنیم تا بیایند در آنجا پذیرائی شود و والده هم که آنچنان مهمانپرست نبودند ... و دلیلی هم نداشت که چنین باجی را بپذیریم ثانیا" مرتب از معامله حرف می زدند که احتمالا" بحث رشوه ای بود که من به آنها بپردازم و آنها نیز حکم ریاست یزد را برایم بگیرند که ما معتقد بودیم کلٌ چنان حقوق و مزایائی حرام خواهد بود . معمولا" ماموران دولتی آن زمان که به یزد می آمدند به اصطلاح عقلشان به چشمشان بود و افواهی عمل می کردند . وقتی خانه های بزرگ و گاه مجلل یزدی ها را می دیدند هوابرشان می داشت که لابد صاحبخانه چه ثروت و در آمدی دارد که خانه اش چنین بزرگ است ! ، حال آنکه قاعده یزدیها این بود که خانه شان بزرگ باشد و اندرونی و بیرونی و تابستانه - زمستانه و انبارهائی داشته باشد ، ثانیا" ساخت خانه دریزد با آنهمه زمین بایر و خشت و گل و بنٌا و کارگر بنٌائی ، نسبتا" ارزان تمام می شد ؛ ثالثا" در همین خانه های وسیع و مفصل هم صاحبانشان ، حتی بزرگان ، اگر گاه صورتشان را با سیلی سرخ نکهنمیداشتند واقعا" با اکونومی زندگی می کردند ؛ وچه بسا ثروتمند زادگانی بودند که خانه یی بزرگ را به ارث برده بودند امٌا زندگیشان با عسرت می گذشت ... پولداری یزدی ها هم در آینده نگری آنها بود که مثلا" در بسیاری از ایلات و عشایر و شهرهای عشایری ما و... وجود,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، خرید و فروش پست ریاست ...ادامه مطلب

  • بلای ضدٌیت رضا خانبا اعتقادات عمومی ، و پیآمدهای آن

  • بلای ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و پیآمدهای آن در پایان سال 1314 خورشیدی من دارای همسری شده بودم که اورا به خانه پدریم آورده بودم . آن روزها بسیار به ندرت پسری داماد می شد که خانه از خود داشته باشد و به دلایلی متعدد رسم براین بود که لااقل چند سالی عروس در اتاقی مستقل در خانه پدرشوهرش و با خانواده شوهرش زندگی کند ؛ و گاه می شد که مثلا" چهار - پنج پسر هرکدام با اهل و عیالشان در یکی از اتاق های خانه پدری زندگی می کردند، و در آشپز خانه ای بزرگ به هرکدام اجاقی تعلق گرفته بود ؛ و... نوروز 1315 را از طرفی به خوشیِ نوروز ( که همه ی اجداد من برخلاف بسیاری از دیگر روحانیان به آن معتقد و دلبسته بودند و جشن می گرفتند ) ، و نخستین روزهای عروسی طی می کردیم و از طرف دیگر بیم این که مبا دا حکومت رضا خانی جلوی برقراری مجالس روضه خوانی را که صحبتش هم شده بود بگیرد ؛ چون از مهر 1314 به بعد به روحانیان بزرگ منبری و نه آقایان مدرسان و غیره ( به بهانه ی بیسوادی روحانیان بیسواد حوزه ندیده ! و لوطی هائی که مجالس روضه خوانی عام و به خصوص هیئت راه می انداختند و در کنار آن سوء استفاده هائی می کردند که گفتن ندارد ؛ البته نه مثل برخی از دیگر شهرها که تعدادی با قمه زنی کشته می شدند یا یکدیگر را می کشتند ! ) یزد گیر داده بودند که باید برای روضه خوانی و به طور کلی منبر رفتن از شهر بانیِ مرکز مجوز داشته باشید ! . وقتی پدرم ، که به ترتیب الفبائی قبل از همه به اداره تامینات شهربانی رفته بودند ، مجوز آیت الله العظمی آقا سید ابو الحسن اصفهانی و آیت الله آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی را به آنها نشان داده بودند گرفته بودند و ضبط کرده بودند که ماهم به سرعت به سایر وعاظ بزرگ شهرخبر داده بودیم که جریان احتمال ضبط شدن مجوزشان در شهربانی را از قبل بدانند و حتی الامکان تدبیری بیاندیشند . البته مجالسی برقرار شد و به حدود ده دوازده نفر از روحانیان بزرگ شهر ، از جمله پدرم اجازه شفاهی منبر رفتن در مجالس بزرک را داده بودند امٌا هرگز به رونق گذشته نبود و آن محرم 1355 ق برابر با 1315 خورشیدی چند پیامد ناگوار برای ما داشت : - از درآمد سخنرانیهای پدرم به شدت کاست که ایشان همچنان می بایست مخارج سه پسر کوچک و خانواده ی پر رفت و آمدشان را عهده دار باشند و آنهم مقداری به اتکاء درآمدهای محرم و صفر. - در پی,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و مراسم مردمی ...ادامه مطلب

  • تقدم منافع فردی بر منافع جمعی نزد حکام رضا خانی

  • غالب حکام رضا خانی منافع شخصی را بر منافع مردم مقدم می داشتند قدیم ، که مثلا" دوره ی سلطنت ناصر الدین شاه بوده باشد ، مردم برحسب عادت به داشتنِ شاه که اورا سمبل و مدافع خود می دانسته اند ، و به سبب نا آگاهی غیره ، « شاهدوستی » واقعا" وجود داشته است ؛ و البته برخی هم ، چون پدربزرگم آقا میرزا محمد جعفر شریف یزدی و اجدادشان شاهان را ، به خصوص به دلیل نوکری بیگانه و بی عرضگی ها در تامین امنیت مردم و در عین حال زورگیری ها و بی عدالتی هایشان ، قبول نداشته اند و علیه آنها مبارزه می کرده اند ؛ امٌا از همان زمان کودکی من کلمه « وطن » باب شده بود ؛ و رسم شده بود که برخی ، به خصوص در مجالس خودمانی ، خود را علیه شاه امٌا مشتاق وطن نشان دهند ؛ و خدمت به حکومت رضاخان را با دلیل اشتیاق به وطن توجیه کنند . در دهه ی 1320 ذوق و شوق بسیار کم نظیری در مردم یزد و به ویژه باسوادان و بزرگان یزد به وجود آمده بود که واقعا" به وطن خدمت کنند ، و طبیعتا" اولویت آنان نیز خدمت به یزد بود که از جریانات اسفبار مشروطیت در این شهر و دعاوی سید ضیاء الدین طباطبائی به عنوان یک یزدی رقیب جاه و مقام رضا خان ، ضربات مهلکی خورده بودو تا حدودی از سایر شهرهای همتراز قبلی ، نه فقط از تبریز و اصفهان و شیراز ، بلکه از نظراتی از کرمان هم عقب افتاده بود ؛ و حال پس از شوک وارده به شهر پس از رحلت آقا سید یحیی در 1306 که مدیر اقتصادی - اجتماعی - فرهنگی واقعی شهر بودند و شوک هایی که از مرکز ناشی می شدند از حدود 1311 ، با فرمانداران جدیدی که به یزد می آمدند و گرچه اکثرا" نظامی بودند امٌا آنچنان از خان های ایلاتی کاملا" باجگیر نبودند ، به سیر رونق و ترقی می افتاد : خیابان می کشیدند ، کارخانه می ساختند ، اداره جات را توسعه می دادند ، دبیرستان و دبستان می ساختند ، بیمارستان و حمام و آب انبار ... و... آتشکده ، مساجد را تعمییر می کردند ، و... من هم می خواستم نقشی ایفاء کنم و اداره تلفن یزد را توسعه ببخشم که هم در جاهائی که موجب افزایش در آمد سریع نمی شد شرکت تلفن با آن مخالفت می کرد ، هم پست و تلگراف که دیگر نفوذی حقیقی در اداره تلفن نداشت ، سنگ اندازی می کرد ! ، و هم جواب مساعدی از فرماندار( نوری شیرازی ) نمی گرفتم . قرار بود تلفن یزد که در عمل مدتها بود از تلف,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، خرید و فروش پست ریاست ، وطن ، رونق و آبادی در دهه 1320 ، سردارفاخر حکمت و یزد ...ادامه مطلب

  • ازدواج آسان ، برای زندگیی بسیار آسانتر

  • ازدواج آسان برای زندگیی بسار آسانتر ! شرکت تلفن ایران از اینکه بنده به دلایل اخلاقی با حقوقی بسیار کم تر از حق خود اداره تلفن یزد را مدیریت می کردم کاملا" راضی بود و امٌا نه تنها خودم ، بلکه پدر و مادرم  و همه ی خویشان و دوستانم ناراضی . از نظر زندگی خصوصی تقریبا" همه ی عمر و امکاناتم را ایثارکرده بودم . با اینهمه تعویق در ازدواج و حال که ملبس به لباس روحانیت و منبری نبودم ، و باصطلاح علمای آن روزها به کت و شلوار و کراوات آلوده شده بودم با آنهمه برو بیا و سرو صدا در واقع یک حسابدار با حقوقِ نامکفی آن برای ازدواج و زن و بچه دارشدن با دختری از نظر اجتماعی همتراز خانواده خود بودم ؛ و با دخترخاله ام هم که صحبتش بود ، علاوه بر اختلاف سن ، تفاهم اخلاقی و رفتاری چندانی نداشتم ، و بیم آن که چنین ازدواجی سرانجام خوبی نداشته باشد ... دو دختر از بزرگان و خاندان های مشهور یزد هم در نظر والده بودند و به اصطلاح به صورتی غیر مستقیم چراغ سبز نشان داده بودند که با آن وضع مالی و در آمد ماهانه ی من جلو نرفتیم اگرچه به احتمال بسیار زیاد قبول می کردند و خبر داشتیم که هردو دختر هم جهیزیه ای بسیار مفصل داشتند ... گفته می شد یکی از دلایل عدم صدور ابلاغ ریاست من مجرد بودن من و پیامدهای ریاست یک مجرد بر یک اداره مهم و مرتبط با عموم مردم است ؛ به اضافه اینکه زیاد هم بر وجدان مسؤولان امر در تهران فشار نمی آید و با خود میگویند این پست و این حقوق برای یک نفر مجردی که از سن ازدواجش گذشته است و احتمالا" هیچگاه عائله مند نخواهد شد کفایت می کند . یکی از دائی هایم پیشنهاد داشتند که با دختری از طرف مادر ازخاندان محترم آیت اللهی یزد  که به دلیل مفقود الاثر شدن پدرشان ( آقا سید اسدالله خطیب زاده که خود یک حجت الاسلام والمسلمین و وکیل عدلیه بودند ) پس از مدتی نسبتا" مدید اقامت در مشهد تازه به شهر و دیار اصلی خود ، یزد ، بازگشته بودند ، در مضایقی قرار گرفته بودند و بنابر این چندان توقعی نداشتند ازدواج کنم و خود مقدمات آن را هم فراهم کرده بودند ! .... والده ، همسر موقت و دونفر از خاله ها و همسر همان دائی که خاله ی عروس مورد نظر هم بودند برای دیدن و پسندیدن عروس به منزل ایشان در محله باغ صندل رفته بودند و به اصطلاح مشهور خودشان بریده بودند و خودشان دوخته بودند و حتی بعدا&q,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، خرید و فروش پست ریاست ، ازدواج آسان برای زندگی آسانتر ...ادامه مطلب

  • شرکت تلفن رضا خانی بهره کشی می کرد

  • شرکت تلفن رضاخانی بهره کشی می کرد و بعضی اجزاء ( شعبات ) هم به خود اجازه شرعی مقابله می دادند !  می توان گفت که اداره تلفن یزد ، یا به لفظ امروزیش مخابرات یزد ، طی سالهای 1314 و 1315 شمسی ، گرچه نه با ابلاغ رسمی ریاست، امٌا به هرحال کاملا" زیر نظر من اداره می شد ؛ و با وجود آنکه هدیه ای مالی و چشمگیر برای فرماندار یزد ، و رئیس کل شرکت تلفن ایران در تهران ( به غیر از چند جعبه ی باقلوا و قطاب و پشمک در ایان نوروز که آنهم توجیه مالی - اداری و باصطلاح بودجه ای هم داشت ) نداشتم ظاهرا" از کار من رضایت داشتند ؛ به خصوص فرماندار که می دید  وکلای مبرز یزدی مجلس شورای ملی ( ابو الحسن حائریزاده ، دکتر طاهری معاون مجلس ، و اندکی هم حسین مکی ، که برخلاف نظام رضا خانی که عملا" نشان می داد در پی سرکوب یزدی ها سعی به اعزام مدیرانی کم سواد و خانزاده ی ایلیاتی دور و نزدیک به این شهر دارد ، معتقد به سپردن مسئولیت به مدیران بومی و به ویژه با فرهنگ و بنابر این بیشتر از بزرگزادگان و آقا زادگان بودند ) ، و بزرگان و مشاهیر مقیم یزد چون آقا شیخ علی علومی ، آقا سید علی محمد وزیری ، آقا شیخ محمود فرساد ، آقای روهنی ، آقای مرشد ، آقای افشار مقیم مصلی ، آقای غضنفر ، آقای افصح زاده ، و.... خویشانی چون آقا سید طاهر آیت اللهی و آقا شیخ احمد آیت اللهی ( اوقاف ) ، آقا سید محمد ( ابن آقا سید محمد صادق ) آیت اللهی و ... و...و...با من ( در منزل پدریم که در آنجا ساکن بودم و گاه در اداره ) رفت و آمد دارند و جایگاهی نسبتا" مستحکم در یزد دارم .... امٌا مسئله ی نرفتن من به مرکز ( تهران ) « برای عرض سلام ! » سبب می شد که ابلاغ ریاست و حتی ابلاغ ریاست حسابداری بنام من صادر نشود . همچنان در موضع خود باقی بودم و ایستادگی می کردم ... ... حتی با اینکه مُهر رئیس اداره تلفن کرمان را برایم ارسال داشته بودند که از آن استفاده کنم با اتکاء به مقررات خودِ دولت و شرکت تلفن و در واقع محض حفظ استقلال بیشتر مخابرات یزد زیر بار نمی رفتم ؛ و در نامه به هرکسی و هرجا از مهر کامکار ( که به نظر می رسید بیشتر اوقات در همان شرکت تلفن در تهران حضور دارد ! ) که نزد من گذاشته بود و همچنان توجیه قانونی داشت استفاده می کردم ؛ مثلا" در این نامه یا در واقع بخشنامه به کارمندان تلفن یا ,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، خرید و فروش پست ریاست ...ادامه مطلب

  • الغای القاب و عناوین در دوره رضاخان

  • الغای القاب و عناوین در دوره رضاخان مدیریت تلفن یزد بر عهده ی من بود و ابلاغش بنام کامکار ! ( که البته دوست من بود ) ؛ چرا که باستانی هائی در مرکز مرا سدٌ راه خود دریزد می دیدند و احتمالا" این موضوع که مبادا کرمان و اصفهان و کاشان هم روش محاسبات اداری و کنترل و نظارت موبه موی آن را از حسابداری یزد یاد بگیرند . در هرحال ، کامکار ، مریض احوال ، به خصوص در دوتابستان احیر همه ی کارهای اداره را کاملا" و وضوحا" به من سپرده بود و حتی ابلاغی را که از تهران برای وی می رسید بنام « کمکی محاسبات » و به عنوان « دائره محاسبات » !!! به نام من می کرد ، و... وظیفه ی انجام کار در کل اداره را به من محول می کرد ؛ و به ادامه استراحت خود مشغول می شد . شرکت سهامی کل تلفن ایران « محدود »                           بتاریخ 23 / 5 / 1314 شمسی اداره تلفن یزد و مضافات                     ضمیمه یک ورقه نمره 329  تلگرافی « گفتار » آقای آیت اللهی کمکی محاسبات حسب الامر 533 / 2578 - 16 / 5 / 1314 مدیریت کل تلفن ایران نموده اعلامیه صادره مقام ریاست وزراء را که راجع به الغای عناوین است منظما" ارسال می دارد و لازم است در دائره محاسبات نصب و مفاد آن را مطابقا" اجراء نمائید . میر تلفن یزد و مضافات . ... کامکار . امضاء . مهر اداره تلفن یزد . از اینهمه کاربا فقط خقوق و مزایای کمکی محاسبات خسته شده بودم و والده هم پیاپی تذکر می دادند که میرزا محمد ( بزرگترین برادرانم که حدود یک سال - یک سال و نیم از من کوچکتر بود ) زودتر از تو ازدواج کرده است ، زودتر از تو بچه دار می شود ، زود تر از تو خانه می خرد ، حالا دیگر حدود سی سال داری ( سن ازدواج در آن زمان برای پسران حدود 20 سال بود و برای فرزندان روحانیان ، البته تا زمانی که تحت مضایق حکومت رضا خوانی قرار نگرفته بودند ، بین 16تا 20 سال ) ... رئیس اداره تلفن یزد هم صادقانه ابراز میداشت که دوست دارد مرا به جای خودش رئیس اداره بگذارد و به تهران بازگردد ؛ امٌا مرکز شرایطی دارد ... که نه من و نه خانواده روحانی آیت اللهی های یزد چنین شرایطی را نمی پذیرفتیم ( آقای آقا شی,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، خرید و فروش پست ریاست ...ادامه مطلب

  • در ادارات دولتی رضاخانی کتک کاری هم می شد

  •  در ادارات دولتی رضا خانی کتک کاری هم می شد  از نرفتن به قم یا کاشان به عنوان رئیس اداره تلفن بیشتر خوشحال شدم وقتی متوجه شدم که نحوه ی مدیریت تلفن در شهرستانها در شرکت تلفن ایران ان زمان چگونه است : رئیس معمولا" نمی بایست محلی باشد ، رئیسی را از جای دیگری میفرستادند با این شرط که ، لااقل تا یکی - دو سال ! حق تغییر معاونان خود را ( که آنها تحصیلات و به طورکلی شرایط لازم برای ریاست را نداشتند ، امٌا در ارتباط مداوم و زد و بند با اداره کل یا همان شرکت تلفن رضا شاهی ، بودند ؛ و برعکس ، این معاونان یا درواقع مس‍ول ( فنٌی ) مخابرات ، مسؤل حسابداری ، و تاحدودی مسؤول دفتر و مس‍ؤل مغازه ، که شاهرگ حیاتی اداره از نظر در آمد بود ، یا سایرکارمندان بلافصل زیر دست رئیس ، هستند که با اداره کل در تهران قرار و مدارهائی داشتند ؛ وفعالیت های رئیس خود را محرمانه به تهران راپورت می کردند و طبیعتا" اگر شریک  ارتشاء و به طور کلی سوء استفاده های آنان نمی شد و چون کامکار ، رئیس جدید ، مردی نسبتا" سلیم النفس و اهل مروٌت و مدارابود ، در دام می افتاد ) ؛ ندارد . کامکار  که پس از جند ماه ریاست در یزد همه چیز را متوجه شده بود ، و به احتمال زیاد از تهران هم به وی اجازه لازم را داده بودند ، و شایع شده بود که رئیس حسابداری طی این چندماه هیچگاه حساب های اداره را به صورت صحیح و واقعی خود به وی گزارش نمی کرده است ، پس از بازگشتِ  رئیس حسابداری به اداره ، که فکر می کرد دیگر هیچگاه به اداره برنگردد ، مرا مجبور کرد که با وی هم اتاق شوم . هفته ای بسیار بسیار سخت بر من گذشت ؛ رئیس حسابداری به قول خودش « فحش های علمی » !! به من می داد ، تهمت های ناروا می زد ، تهدید و ترعیب می کرد ؛ و نهایتا" با وجود آنکه اخلاق مرا خوب می شناخت ، کار به طمع انداختن مرا به آنجا کشانید که به من گفت : هرقدر از اداره حقوق و مزایا میگیری ، مثلا" ماهی 150 ریال ، همانقدر هم ماهانه از من حقوق بگیر و صم بکم! . فکر میکردم که رئیس محترم و مؤدبی چون کامکار هم حریف او و چندنفر از دارو دسته اش در اداره نیست ؛ چیزی نمانده بود که استعفا بدهم که رئیس مرا خواست و این ابلاغ را شخصا" به من داد : شرکت سهامی کل تلفن ایران « محدود »       &,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، کتک کاری ...ادامه مطلب

  • وقتی فساد اداری دوره رضا خان اوج گرفت

  • وقتی فساد اداری دوره رضا خان اوج گرفت ...   من نمی دانم موضوع نامزدی من برای ریاست اداره تلفن قم (1) تا چه حد حقیقت داشت ؛ امٌا این را می دانم که در سال 1313 نه تنها از سوی من و به دلیل مماشات ، بلکه به خصوص بنا به دیدگاه جدید شرکت تلفن نسبت به مدیریت مخابرات در یزد و از جمله جایگاه من نزد مردم و در اداره ، خیلی خیلی متفاوت شده بود . معلوم شد که کامکار را برای فرونشاندن افتضاح رئیس قبلی و نارضایتی شدید مردم یزد نسبت به مخابرات ، به یزد فرستاده اند ؛ ایشان مردی بسیار موجه تر از رئیس قبلی است ؛ حرمتی بسیار بیشتر از سابق برای من قائل می شدند ؛ وحتی گفته می شد که رئیس خواسته است که به عنوان یکی از معاونان ( ریاست حسابداری یا ریاست دفتر ) به من ابلاغ بدهد و مورد موافقت مرکز ، یعنی شرکت کل تلفن هم قرار گرفته است ؛ امٌا حمایت فرماندار و رئیس پست و تلگراف که حالا تلفن را هم تابع آن ساخته بودند از رؤسای کنونی آن دوقسمت مانع می شده است . از طرفی اگر من آیت اللهی ، شیخ سابقا" ملبس ، و روحانی زاده (2) به دنبال تحصیل مطالبات نبودم ، آنان حصول نمی شدند ؛ و از طرفی فشار دوستانم که در یزد رئیس اداره و نظایر آن و به طورکلی صاحب نفوذ بودند ، و افکار عمومی بر رئیس اداره وارد آمده بود که : آیا صداقت و سلامت باید پایبند و سبب درجا زدن یک کارمند باشد ؟! ؛ چرا به میرزا جواد پست های بالاتری که استحقاقش را دارد (3) نمی دهید ؟ . بالاخره رئیس تحت این فشار دوجانبه و با اطلاع کامل از نظر مردم یزد نسبت به اداره تلفن ، برخوردهای خان مامور تحصیل به جای من با مردم ، جایگاه روحانیان و روحانیزادگان در اموراداری آن دوره ی انتقالی ، ابلاغی به شرح زیر به من داد : شرکت ...                             بتاریخ 6 مردادماه / 1313 شمسی اداره تلفن یزد و توابع              ضمیمه ............. نمره 302  آقای  آقا میرزا جواد آیت اللهی کمکی محاسبات اداره محترمه تلفن یزد و مضافات تعقیب 238 لزوما" اشعار میدارد - چون آقا شیخعلی اعرافی بسمت تحصیلداری اداره تلفن یزد و مضافات منصوب گردیده اند لهذا لازم است کلیه قبوض ابوابجمعی خود را تحویل مشارالیه داده و صورت آن را در سه نسخه تن,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، تلفن ( مخابرات ) در یزد ...ادامه مطلب

  • مبارزه با مفاسد اداری کاملا" شکست نمی خورد

  •   مبارزه با مفاسد اداری کاملا" شکست نمی خورد     احساسات بر من چیره شده بود و اشتباه من این بود که به دلیل بی اطلاعی و کم تجربگی فکر می کردم به تنهائی  ، و با اندکی همدلی و همفکری دو سه نفر روحانی بزرگتر و چندنفر دوست صمیمی می توانم بر دشمنی ریشه دار ، گسترده ، و قدرتمند بنام فساد اداری فائق آیم . امٌا نه تنها به نیمی از آنچه هم که می خواستم نرسیدم بلکه با کسب آبرو و حیثیتی به عنوان یک کارمند پاک نهاد، دلسوز و مبارز ، چنان لطماتی از نظر محل و مقام اداری و به خصوص امورمالی خوردم که دیگر به اصطلاح قدرت کمر راست کردن نداشتم ؛ ومتوجه شدم که رئیس جدید هم از خودشان است، و با وجود آنکه انصافا" حُسن نیت هائی نشان می دهد ، حتی از گزارش فسادها به صورت شفاهی به تهران بیم دارد !!!. فقط مانده بود که در اثر کم پولی از همسر موقت خود هم جدا شوم ؛ و آنچه را که از شغل آزاد صنعتی - تجاری متمرکز در منزل پدرم در می آوردم هم خرج اداره کنم . نوروز 1313 شمسی و حین دید و بازدید های سال نو به این نتیجه رسیدم که مشی خود را بر مماشات قراردهم تا به اصطلاح اندکی جان بگیرم و در عین حال چه بسا که فرجی حاصل آید . این بود که به مصداق « بنشینم و صبر پیش گیرم ، دنباله ی کار خویش گیرم » به ادامه کار پرداختم ؛ و تقریبا" حوزه علمیه را که نیمی از طلبه های سابقش حالا کت و شلواری شده بودند و اکثرا" همچنان در جلسات درس حوزه علمیه ، به خصوص جلسات درس آقا سید محمد آیت الله که همچنان در مدرس امامزاده جعفر (ع) تشکیل می شد ، شرکت می کردند رهاساختم . نادرستی های رئیس سابق ، کار تحصیلداری اداره تلفن را تقریبا" غیر ممکن ساخته بود ، و اعتماد تقریبا" همه ی مشترکین و متقاضیان تلفن را از اداره تلفن در یزد سلب کرده بود ؛ و مصیبت اینجا بود که تقریبا" هیچکس حاضر نمی شد که جز به من ، آنهم به سختی و گاه چندبار به سردوانیدن ، به احدی دیگر از کارمندان سرکت تلفن در یزد پولی بپردازد ؛ و حتی متقاضیان خط تلفن هم به سراغ من می آمدند .  درستکاری در ادارات ایران برای شخص درستکار یک مصیبت عظمی بود ؛ و بگمانم که هنوز هم ( سال 1347 ) باشد . رئیس جدید که در عین ماموریت تصفیه حساب های شخصی مدیران تهران نشین با من ، متوجه حقانیت تمام و کمال من در همه موضوعات ,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، تلفن ( مخابرات ) در یزد ...ادامه مطلب

  • آب از سر چشمه گل آلود بود

  •   آب از سرچشمه گل آلود بود !   در مورد نحوه کار و به خصوص مبارزات من در اداره تلفن دوره حکومت رضا شاهی یزد اصولا" چند مسئله وجود داشت  : یکی اینکه اساسا" مردم یزد بگمانم بیش از مردم سایر شهرهای ایران در مقابل دزدی مقاومت کرده از رشوه دادن پرهیز می کردند . دوم اینکه روحانیان  یزد گرچه با توطئه ای عظیم ، و برخلاف سایر شهرهای ایران ، و احتمالا" به خاطر همین ایمان محکم و صداقتشان در اسلام که با مشی حکومت دست نشانده انطباق نداشت ، تقریبا" همگی خلع لباس شده بودند و زیرک ترینشان شرایط را در یافته ضمن اضطرار در درآمد و گذران زندگی خود و خانواده شان ، به منظور منفعت در جلوگیری از ضرر با نفوذ و رسوخ در ادارات به خدمت ادارات دولتی در می آمدند ، امٌا در آنجا از همرنگ شد ن با رؤسای خانزاده ، دزدی و ارتشاء پرهیز می کردند و به علاوه با امر به معروف و نهی از منکر یا لااقل هشدار و نصیحت می پرداختند و در نتیجه ی شخصی خود را مغضوب آنان هم می ساختند . منتهی کار من خطیر تر از همه شده بود . چون شروع کرده بودم به کاغذ پرانی و پرونده سازی علیه رئیس بسیار ناشایست و به خصوص سوء استفاده چی و دزد ، و عمٌال وی در تلفن یزد غافل از اینکه بالاترها دزدتر اند ! . نتیجه هم همان بود که مثلا" در مجموع سه برابر همکاران اداریم  کار کرده بودم و شغل تحصیلداری را که هیچکدام از عهده اش بر نمی آمدند انجام می دادم ( و فی الواقع به خاطر همین هم بود که مرا از اداره اخراج نمی کردند ، ضمن آن که کمی هم از دودمان آیت اللهی ،  روحانی و در آن روزها متحد و منسجم با قبول ارشدیت آقا سید محمد آیت الله و دیگران ، هم بیم داشتند  ) امٌا در عمل فقط ثلث حقوق خود را دریافت می کردم و نهایتا" هم دستور از همان بالا ، یعنی از سوی شخص مدیرکل تلفن ایران در تهران ( که گفته می شد وسائل زندگی فرنگی خانه رضا شاه را او از فرنگ به قیمت گزاف آورده و به رضا شاه هدیه داده است ) بود .  مثلا" این نامه :   شرکت سهامی تلفن ایران                       بتاریخ اول اسفند / 1312 شمسی « محدود »                              ,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، فساد اداری در زمان رضا شاه ، اداره تلفن یزد ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها