خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی

متن مرتبط با «نامگذاری ، وجه تسمیه ، میرزا جواد آیت اللهی» در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی نوشته شده است

رضا خانبر علیه روحانیت بود ، به خصوص روحانیت یزد و ازهمه بیشتر احفاد آقا آسید یحیی ؟ .

  • رضاخان وروحانیت یزد  از مهر 1314 دولت رضاخان که به مجالس عزاداری ایراد هائی داشت ، و برخی از آن ایرادها مثل برخی از سخنانی که روضه خوان های حوزه ندیده بر سر منابر می گفتند یا قمه زنی وامثال آنهامورد تائید ما هم بود فشار خود را بر روحانیان یزد ( و نه آنطور که میگفتند اینچنین در همه ی شهرهای ایران ) روز به روز بیش از پیش می کرد و با وجود آنکه پدرم از لباس صرفنظر کرده بودند و بدون لباس هم که نماز جماعت اقامه می کردند متعدی ایشان می شد ند ؛  خبر از روضه خوانی های شبانه و مخفی به شهربانی رسیده پیاپی برایشان مزاحمت تولید می کردند ، رمضان آن سال حسابی یک رمضان بگیر و ببند بود . دیگر کسی جرئت نمیکرد که برای امور معاملات ملکی و نظایر آنها به پدرم مراجعه کند چون حال یک دفتراسناد رسمی هم دریزد ، توسط یک نفر غیریزدی ؟ که می گفتند وابستگی هائی سیاسی به مرکز دارد ؟ ، افتتاح شده بود ؛ حتی موقوفات اولادی را که در تولیت پدرم و آنهمنه بخاطر روحانیتشان بلکه به دلیل اولادی بودن موقوفات بود می خواستند از ایشان بگیرند و شهربانی گوشه ی چشمی هم به محل بنگاه گلبهار یزد که بخشی از این موقوفات بود داشت ! . بالاخره ما خودمان هم سر از همین دفتر اسناد رسمی نمره یک یزد در آوردیم تا اسناد اجاره این موقوفات که نیمی بیشتر از آنها را قبلا" حکومتهای قاجاری از دست ما در آورده بودند ، تنظیم کرده لااقل این ممردر آمد های بسیار مختصر را از دست ندهیم . من متوجه نشده بودم که اصل بر بیرون راندن روحانیان و روحانی زادگان ، به ویژه احفاد پدر بزرگ مادریم آقا سید یحیی ، از ادارات یزد است ؛ و تازه به دنبال حق و حقوق شرعی و عرفی خود بودم ! . بگمانم از تهران به شهرستانها دستور می دادند گوش بیاور ، در یزد سر می بریدند ! . به خصوص سر نزدیکان آقا آسید یحیی که در زمان زعامت ایشان برخی از در آمدهای برخی از روحانیان هم و از آنجمله مثلا" از خراسان آمده ها کاهش یافته بود و حالا ، به ندرت به صورت بارز و اکثرا" به صورت پنهان ، و درهمکاری باحکومت و تامینات یزد ، تلافی می کردند ! . میرزا محمد بگمانم در آن زمان رئیس ثبت اسناد واملاک الیگودرز بود ؛ و برایم نوشته بود که دارای دختری بنام طاهره هم شده است که من و پدرم بسیار مشتاق دیدن این نخستین نوه والدینم بودیم . جعفر آقا خلیفه ی یک خیاطی بود و کارش ن,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و مراسم مردمی ، نخستین دفتر اسناد رسمی یزد ، حصر اقتصادیروحانیان ،تفرقه کلی بین مردم ...ادامه مطلب

  • مردم یزد چون باج نمی خواستند قانع بودند ! و چون باج نمی دادند ، خسیس !

  • چون زیاده خواهی نمی کردیم به ما می گفتند به حقٌ خود قانع چون باج نمی دادیم به ما می گفتند خسیس ! اواخر بهار 1315 فرمانداری یزد ، و گویا شخص سردار فاخر حکمت ، فرماندار یزد ، رؤسای شرکت تلفن را به یزد دعوت کرده بود و آنهم به خانه ی من یا در واقع به منزل پدرم ! که یکی از سی - چهل خانه ی اعیانی آن روز یزد بود ! و هردو و به مناسبت تابستان به باغچه پدرم در باقی آباد ، که آن نیز ساختمانی اعیانی در دوطبقه با  هفت اتاق بود آمدند و به اصطلاح چشمشان چیزی دید غافل از این که پدرم باداشتن هفت فرزند پسرعملا" از فعالیت های روحانیتی منع شده بودند و درآمدی جز عایدات بخور و نمیر از همین املاک باقی آباد و مغازه های وقفی شهر ( به رسم وقف اولادی - تولیت اولادی ) و ... نداشتیم . اولا" بی نهایت از باقی آباد بسیار پر آب و طراوت آن روزگار خوششان آمده بود و توقع داشتند که در طول تابستان از آنها و خانواده هایشان که ما آنها را دعوت کنیم تا بیایند در آنجا پذیرائی شود و والده هم که آنچنان مهمانپرست نبودند ... و دلیلی هم نداشت که چنین باجی را بپذیریم ثانیا" مرتب از معامله حرف می زدند که احتمالا" بحث رشوه ای بود که من به آنها بپردازم و آنها نیز حکم ریاست یزد را برایم بگیرند که ما معتقد بودیم کلٌ چنان حقوق و مزایائی حرام خواهد بود . معمولا" ماموران دولتی آن زمان که به یزد می آمدند به اصطلاح عقلشان به چشمشان بود و افواهی عمل می کردند . وقتی خانه های بزرگ و گاه مجلل یزدی ها را می دیدند هوابرشان می داشت که لابد صاحبخانه چه ثروت و در آمدی دارد که خانه اش چنین بزرگ است ! ، حال آنکه قاعده یزدیها این بود که خانه شان بزرگ باشد و اندرونی و بیرونی و تابستانه - زمستانه و انبارهائی داشته باشد ، ثانیا" ساخت خانه دریزد با آنهمه زمین بایر و خشت و گل و بنٌا و کارگر بنٌائی ، نسبتا" ارزان تمام می شد ؛ ثالثا" در همین خانه های وسیع و مفصل هم صاحبانشان ، حتی بزرگان ، اگر گاه صورتشان را با سیلی سرخ نکهنمیداشتند واقعا" با اکونومی زندگی می کردند ؛ وچه بسا ثروتمند زادگانی بودند که خانه یی بزرگ را به ارث برده بودند امٌا زندگیشان با عسرت می گذشت ... پولداری یزدی ها هم در آینده نگری آنها بود که مثلا" در بسیاری از ایلات و عشایر و شهرهای عشایری ما و... وجود,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، خرید و فروش پست ریاست ...ادامه مطلب

  • بلای ضدٌیت رضا خانبا اعتقادات عمومی ، و پیآمدهای آن

  • بلای ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و پیآمدهای آن در پایان سال 1314 خورشیدی من دارای همسری شده بودم که اورا به خانه پدریم آورده بودم . آن روزها بسیار به ندرت پسری داماد می شد که خانه از خود داشته باشد و به دلایلی متعدد رسم براین بود که لااقل چند سالی عروس در اتاقی مستقل در خانه پدرشوهرش و با خانواده شوهرش زندگی کند ؛ و گاه می شد که مثلا" چهار - پنج پسر هرکدام با اهل و عیالشان در یکی از اتاق های خانه پدری زندگی می کردند، و در آشپز خانه ای بزرگ به هرکدام اجاقی تعلق گرفته بود ؛ و... نوروز 1315 را از طرفی به خوشیِ نوروز ( که همه ی اجداد من برخلاف بسیاری از دیگر روحانیان به آن معتقد و دلبسته بودند و جشن می گرفتند ) ، و نخستین روزهای عروسی طی می کردیم و از طرف دیگر بیم این که مبا دا حکومت رضا خانی جلوی برقراری مجالس روضه خوانی را که صحبتش هم شده بود بگیرد ؛ چون از مهر 1314 به بعد به روحانیان بزرگ منبری و نه آقایان مدرسان و غیره ( به بهانه ی بیسوادی روحانیان بیسواد حوزه ندیده ! و لوطی هائی که مجالس روضه خوانی عام و به خصوص هیئت راه می انداختند و در کنار آن سوء استفاده هائی می کردند که گفتن ندارد ؛ البته نه مثل برخی از دیگر شهرها که تعدادی با قمه زنی کشته می شدند یا یکدیگر را می کشتند ! ) یزد گیر داده بودند که باید برای روضه خوانی و به طور کلی منبر رفتن از شهر بانیِ مرکز مجوز داشته باشید ! . وقتی پدرم ، که به ترتیب الفبائی قبل از همه به اداره تامینات شهربانی رفته بودند ، مجوز آیت الله العظمی آقا سید ابو الحسن اصفهانی و آیت الله آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی را به آنها نشان داده بودند گرفته بودند و ضبط کرده بودند که ماهم به سرعت به سایر وعاظ بزرگ شهرخبر داده بودیم که جریان احتمال ضبط شدن مجوزشان در شهربانی را از قبل بدانند و حتی الامکان تدبیری بیاندیشند . البته مجالسی برقرار شد و به حدود ده دوازده نفر از روحانیان بزرگ شهر ، از جمله پدرم اجازه شفاهی منبر رفتن در مجالس بزرک را داده بودند امٌا هرگز به رونق گذشته نبود و آن محرم 1355 ق برابر با 1315 خورشیدی چند پیامد ناگوار برای ما داشت : - از درآمد سخنرانیهای پدرم به شدت کاست که ایشان همچنان می بایست مخارج سه پسر کوچک و خانواده ی پر رفت و آمدشان را عهده دار باشند و آنهم مقداری به اتکاء درآمدهای محرم و صفر. - در پی,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و مراسم مردمی ...ادامه مطلب

  • ازدواج آسان ، برای زندگیی بسیار آسانتر

  • ازدواج آسان برای زندگیی بسار آسانتر ! شرکت تلفن ایران از اینکه بنده به دلایل اخلاقی با حقوقی بسیار کم تر از حق خود اداره تلفن یزد را مدیریت می کردم کاملا" راضی بود و امٌا نه تنها خودم ، بلکه پدر و مادرم  و همه ی خویشان و دوستانم ناراضی . از نظر زندگی خصوصی تقریبا" همه ی عمر و امکاناتم را ایثارکرده بودم . با اینهمه تعویق در ازدواج و حال که ملبس به لباس روحانیت و منبری نبودم ، و باصطلاح علمای آن روزها به کت و شلوار و کراوات آلوده شده بودم با آنهمه برو بیا و سرو صدا در واقع یک حسابدار با حقوقِ نامکفی آن برای ازدواج و زن و بچه دارشدن با دختری از نظر اجتماعی همتراز خانواده خود بودم ؛ و با دخترخاله ام هم که صحبتش بود ، علاوه بر اختلاف سن ، تفاهم اخلاقی و رفتاری چندانی نداشتم ، و بیم آن که چنین ازدواجی سرانجام خوبی نداشته باشد ... دو دختر از بزرگان و خاندان های مشهور یزد هم در نظر والده بودند و به اصطلاح به صورتی غیر مستقیم چراغ سبز نشان داده بودند که با آن وضع مالی و در آمد ماهانه ی من جلو نرفتیم اگرچه به احتمال بسیار زیاد قبول می کردند و خبر داشتیم که هردو دختر هم جهیزیه ای بسیار مفصل داشتند ... گفته می شد یکی از دلایل عدم صدور ابلاغ ریاست من مجرد بودن من و پیامدهای ریاست یک مجرد بر یک اداره مهم و مرتبط با عموم مردم است ؛ به اضافه اینکه زیاد هم بر وجدان مسؤولان امر در تهران فشار نمی آید و با خود میگویند این پست و این حقوق برای یک نفر مجردی که از سن ازدواجش گذشته است و احتمالا" هیچگاه عائله مند نخواهد شد کفایت می کند . یکی از دائی هایم پیشنهاد داشتند که با دختری از طرف مادر ازخاندان محترم آیت اللهی یزد  که به دلیل مفقود الاثر شدن پدرشان ( آقا سید اسدالله خطیب زاده که خود یک حجت الاسلام والمسلمین و وکیل عدلیه بودند ) پس از مدتی نسبتا" مدید اقامت در مشهد تازه به شهر و دیار اصلی خود ، یزد ، بازگشته بودند ، در مضایقی قرار گرفته بودند و بنابر این چندان توقعی نداشتند ازدواج کنم و خود مقدمات آن را هم فراهم کرده بودند ! .... والده ، همسر موقت و دونفر از خاله ها و همسر همان دائی که خاله ی عروس مورد نظر هم بودند برای دیدن و پسندیدن عروس به منزل ایشان در محله باغ صندل رفته بودند و به اصطلاح مشهور خودشان بریده بودند و خودشان دوخته بودند و حتی بعدا&q,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، خرید و فروش پست ریاست ، ازدواج آسان برای زندگی آسانتر ...ادامه مطلب

  • در ایران زورگوئی ، دزدی و وقاحت رضا شاهی

  •   در ایران دیکتاتوری - دزدی - وقاحت رضا شاهی   در جامعه ای که زندگی میکنی ، مثل جامعه رضا شاهی ، خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ! و الٌا خُرد و خاکشیر می شوی . اگر می خواستی در ادارات کار کنی و نان حلال بخوری ، آنهم در شهر دارالعباده ی یزد ، یا باید خیلی به تو نیاز داشته باشند و جاگزینی برایت نباشد ، یا پارتی های کت و کلفتی داشته باشی یا همرنگ جماعت بشوی ! والٌا همه نمی توانند در خط پیامبران باشند باید مثل حکومت رضاخان گاهی به جای این که حکومت به تو حقوق کارت را بدهد تو حقوق دزدی و ارتشائ و فساد گسترده حکومت را با زحماتت بدهی ! مثل من در همان سالها . بعدا" که در سال 1316 به تهران رفتم و دنبال قضیه را کمی به کمک برادرم ، میرزا محمد که در آنجا کارشناس ثبت کل شده بود ، گرفتم دریافتم که سلسله مراتب دزدی تا حدود زیادی منطبق با سلسله مراتب حکومتی است : رضا خان زمین چند تا خان را غصب کرده است ؛ و برای اینکه صدایشان ، به خصوص جلوی خارجی ها ، در نیاید نه تنها به اینها هرچند هم ناشایسته ی مدیرکلی و ریاست ، پست داده است بلکه دستشان را هم عملا" در دزدی و ارتشاء کاملا" باز گذاشته است که چه بسا بازهم از آنها هدایائی به خصوص به صورت طلا و جواهرات بگیرد .  آنها هم طبیعتا" از رؤسای ادارات ایالتی می گیرند ، رؤسای ادارات نالایق و رشوه بگیرو دزدان ولایتی چون رئیس فلان اداره یزد هم هرطور که بتوانند : - تلکه کردن مردم ، به خصوص تجٌار و پولدارها ( که آنها هم می کشیدند روی جنس ! و بنابر این مردم مظلوم یزد اعم از دارا و ندار می پرداختند ) . - باز گذاشتن دست زیردستان در دزدی و رشوه گیری و گرفتن حق السهم ( همانطور که در اواخر دوره قاجار هم بوده است ). - خواباندن صدای ناراضیانی چون منِ مثلا" 27 ساله ی بی خبر از قلب حکومت و نسبتا" خوشبین به روند امور از بالا .  در واقع اداره تلفن نه تنها خلاف قولی که به وکلای یزد داده بود در پی اعطای پست معاونت و پس از آن ریاست اداره تلفن به من نبود بلکه فقط در پی این بود که به اصطلاح با پنبه سر ببرد و مرا حتی الامکان بدون اخراج که پیامدهای متعدد نامطلوب برایش داشت سرکوب کند . بنابر این حین انتقال قدرت از رئیس قدیم به رئیس جدید ابلاغیه ای از منشی اداره ! در باره پست جدیدم که ضمنا" به صورتی نا متدا,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، فساد اداری ، ...ادامه مطلب

  • زد و بند اداری ، رشوه پردازی ، خوشخدمتی ، خود شیرینی ، توطئه علیه رقیب ، و... رابطه

  •  زد و بند اداری ، رشوه پردازی ، خوشخدمتی ، خود شیرینی ، توطئه علیه رقیب ، و... رابطه مسائلی اداری استخدامی که در سالهای 1309 و 1310 در اداره تلفن یزد برایم پیش آمد ، وهرچه بیشتر و بهتر و سالمتر کار می کردم نتیجه ای منفی و منفی تر می گرفتم سبب شد که از پی چاره جویی برآیم ، و آنها که قبل از من در ادارات شاغل شده بودند مثل آقا سید محمد ، افصح زاده ، شکوهی ، علیین و آقا شیخ احمد اوقاف می گفتند که باید « زد و بند » داشته باشی ؛ والٌا هرچه هم خوب کار بکنی آنچنان که باید و شاید مؤثر واقع نمی شود ؛ و چه بسا برعکس ... زد و بند هم انواع و اقسام داشت : - گرفتن رشوه یا در واقع دزدی و پرداخت بخشی از آن به مافوق که می گفتند تا رئیس کل شرکت تلفن در تهران ساری است و از ام.ر جاری . - خوشخدمتی یعنی خدمت مجانی به مافوق مثل معاون اداره که می رفت برای منزل رئیس گوشت خوب ! می خرید ؛ یکی از کارگران سیمکشی برای خانه رئیس آب از چاه می کشید و لباسهایشان را نزد رختشوی محل می برد ، و.. - خود شیرینی که به رغم مخالفت ظاهری یا باطنی رضا شاه القاب و عناوین و چاپلوسی و تملق از حد گذشته بودند ... - توطئه کسانی که در این موارد شریک بودند برعلیه اعضاء سالم و وظیفه شناس - رابطه که ماحصل این چند قلم و نظایر آنها بود ؛ به اضافه ی حتی یک سلام و علیک صمیمانه و مؤدبانه که البته من به توصیه دوستانم در صدد برآمدم که البته بنا بر هنجارهای سالم آن زمان در پی استقرار رابطه با فرادستی های خود بکوشم . رسمی که در آن زمان چند سالی بود رایج شده بود این بود که برای شروع رابطه رقعه ی تبریکیه بفرستیم . من هم در سالهای 1310 و 1311 رقعه تبریکیه برای مدیر کل شرکت تلفن ایران فرستادم ، غافل از این که مافوقم ، یعنی رئیس اداره تلفن یزد ، این کار را نوعی دورزدن خود می پندارد ؛ عصبانی می شودو وی که هرساله دو - سه من شیرینی یزدی ( باقلوا - قطاب - سوهان خانی - حاجی بادام - پشمک - و...) برای مدیر کل می فرستاده است حال چهار - پنج من می فرستد تا رابطه مرا در نطفه خفه و خنثی کند که مبادا حتی به احتمال یک در هزار مورد توجه مدیر کل قرار بگیرم . و امٌا رقعه تبریک من در سال 1310 : بتاریخ 24/12/1310  تصدق حضور مبارک گردم در عید سعید ِ نوروز و سال جدیدِ فیروز تبریکات صمیمانه و ادعیه خالصانه خود را تقدیم حض,زد و بند اداری ، رشوه دهی ، رشوه پردازی ، خوشخدمتی ، خود شیرینی ، توطئه علیه رقیب اداری ، رابطه مداری ...ادامه مطلب

  • روضه خوانیهای یزد و نقش والای آنان در اعتلای فرهنگ ، تقویت ایمان عمومی و امنیت

  •  در دهه 1300 ، که هنوز رضا شاه هم چندان قدرت نگرفته بود ، روضه خوانی و روضه خواندن در شهر یزد خیلی خیلی مهم بود ؛ و در مواردی عملا" همین وعاظ و روضه خوان ها بودند که بر یزد حکومت می کردند ؛ چرا که به زبان عموم مردم فرهنگسازی می کردند . مبانی زندگی اسلامی را مکرر و متعدد به گوش مردم می خواندند ، و شهری را می ساختند که مجموعا" جامعه اش بری از قتل و غارت ، هتک ناموس ، و حتی طلاق بود . طلاق به ندرت اتفاق می افتاد ؛ دزدی در شهر به حدٌی نادر بود که برخی در ورودی خانه ها از شب تا صبح باز میماند و هیچ خبری نمی شد . اینهمه دربند و قفل و زنجیر در ورودی برای اوقاتی مهیٌا شده بود که برادران ! ایلات عرب ، و بسیار بیش از آنها ایلات لُر از غرب و جنوب ؛ و نیز گروه هائی از ترکان قشقائی و روستائیان همراه آنان از سوی ابرقو و دهشیر و ... به شهر حمله می کردند ؛ و چیزی برای مردم شهر باقی نمی نهادند ؛ بخصوص که غالبا" به صورتی پنهانی با حاکم ایلیاتی شهر نیز زد و بند داشتند ؛ و مجتهد و حاکم شرع هم که در آنزمان آقا بزرگ آقا سید یحیی ( ایت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی ) بودند دار و دسته و سپاه و لشگری نداشتند که از پس آنان برآیند . متاسفانه غارتگران گاهی از بین روحانی نمایان و سادات نمایان خراسانی و جز آن هم مورد حمایت واقع شده طلٌاب را نیز به اشتباه ، یا لااقل تردید ، می انداختند . مجموعاگ آموزش یا فرهنگ سازی بین مردم شهر یزد توسط دو مرجع مختلف صورت می گرفت : بدآموزی : توسط همین غارتگرانی که گاه بنام خان و... در شهر یزد ساکن می شدند ، و به صورت لوطی یا در هر حال قدرت محل در می آمدند؛ و فرهنگ غلط خود را اشاعه می دادند ... طرفداران و حتی کودکان کوچه و بازار که مسحور قدرت این گروه شده به پیروی از آنان از رکیک ترین فحش ها تا شنیع ترین اعمال را سرلوحه رفتار خود قرار داده بودند ، و معملا" لاط ( مخفف لاطی ) یا الواط نامیده می شدند . آموزش صحیح توسط چند مرجع اصلی صورت می گرفت : 1 - خانواده که در نبود رادیو و تلویزیون و... انحصار آموزش نو نهالان را در دست داشت ؛ و می بینیم که هم اکنون هم (1347 * ) مردم تاثیر تربیت خانواده را بیش از سایر مراجع دانسته می گویند فلان کس « تربیت خانوادگی » ندارد ... 2 - ملٌا که آموزش قرآن و کتاب حافظ به کودکان را بر عهده,روضه خوانی ، تقویت ایمان اسلامی ، فرهنگ عمومی ، آموزش عمومی ، امنیت مثال زدنی ...ادامه مطلب

  • آقا میرزا محمد جعفر و الاغِ سواری

  •   آقا میرزا محمد جعفر و الاغِ سواری آقا میرزا محمد جعفر ، پدر ِ پدرم ، نه تنها سماور مسوار روسی نداشت بلکه حتی الاغ سواری هم نداشت (1) . آمٌا « آدم » داشت . « آدم » به نوکر می گفتند که البته می بایست با ادب و معاشرتی و قابل اعتماد صد در صد باشد . برخی برای صرفه جوئی از نوکرهای سیاهپوست وارداتی از آفریقا استفاده می کرده اند که در آن رمان ، یعنی حوالی  1290شمسی دیگر وجود نداشتند و فرزندانشان جزء مردم شده بودند . اسم آدم آمیرزا محمد جعفر « غلام » بود . پدر غلام هم ، به نام هادی ، آدم ِ پدر آقا میرزا محمد جعفر ، یعنی آقا میرزا محمد باقر شریف بود . یکی از پسران غلام بنام « حسن » هم غلام پسر آقا میرزا محمد جعفر ، یعنی پدرم حاج میرزا علی شریف شده بود و حوالی 1300 عذر خواهی کرده بود و رفته بود . امٌا هرساله برای برپائی مراسم روضه خوانی فاطمیه که در خاندان ما از ، به گمانم آیت الله العظمی حاج میرزا علیرضا شریف سنٌت هرساله شده است و از پدر به پسر به ارث می رسد ، چون نذر دارد می آید (2) . روحانی های بزرگ شهرهای بزرگی چون یزد می بایست برای ترددهایشان در شهر « آدم » و الاغ سواری داشته باشند و البته برای شب ها فانوس هائی بزرگ از کرباس هم داشتند . معدودی در تهران فانوسکش هم داشته اند که علاوه بر « آدم » شب ها برای بردن فانوس همراهشان باشد . در یزد گاه روحانیان حکومتی که بیشتر نژادا" خراسانی بودند برای خود دم و دستگاه به هم می زدند . مثلا" حجت الاسلام آقا شیخ ا. ث با یک جلال و شکوه در کوچه ها به حرکت در می آمد و غالبا" شب ها علاوه بر یکنفر « آدم » و یکنفر « فانوسکِش » یکی دونفر دیگر هم در معیتش حرکت می کردند . امٌا آقا میرزا محمٌد جعفر با وجود آنکه رئیس یکی از چهار - پنج حوزه علمیه بزرگ یزد در زمان خود ، یعنی حوزه علمیه قائمیه ( مدرسه ملااسماعیل ، بوده است الاغِ سواری نداشته است که این هم شاید از ساده زیستیش بوده است ، یا برای وی حکمتی داشته است (3). من به عنوان بچٌه ای از یک خاندان بزرگ یزدی حق بیرون رفتن از خانه و بازی با بچه ها در کوچه را نداشتم و شخصا" ندیده ام . امٌا می گفتند وی همه روزه فاصله بین خانه اش در میدان شاه طهماسب تا مسجد و مدرس, ...ادامه مطلب

  • آقا میرزا محمد جعفر شریف و سماور مسوار روسی

  •   سماور مسوار روسی   مطمئن نیستم ؛ امٌا گُمان کنم اوٌلین خاطره ای که دارم مربوط به زمستان 1287 یا 1288شمسی است (1) . من دائما" به جای این که در اتاق خودمان باشم در اتاق آقا بزرگ آمیرزا محمد جعفر بودم که نمد فرش بود ؛ و وی پشت یک منقل آهنی گرد نشسته بود . دوتا قوری سفید  ، یکی بزرگ روسی برای آب جوش و یکی هم کوچک برای چای دو طرف منقل گذاشته بود . چند نفر مامور کلاهی حکومتی آمده بودند ؛ و دائما" از قحطی و جنگ در یزد ( و اگر اشتباه نکنم در چنین جلساتی بعدا" از استاد محمد گِلکار که در یزد ادعای سلطنت کرده بود ) صحبت می کردند . با آقا بزرگ بحثشان شد . مامور دولت برگشت به آقا بزرگ گفت : مامور : اقا شیخ ! شما حتی یک سماور هم ندارید ... آقا میرزا محمد جعفر که از عصبانیت بر افروخته بود گفت : - سماور مسوار روسی ندارم ، به مردم فقیر هم فخر نمی فروشم . (2) مردم آرد ندارند که نان بپزند . قلیان هم ندارم و نمی کشم (3) ، زیر بار ظلم اینها هم نمی روم ...  علیرضا آیت اللهی : (1) می دانم که خاطرات کمتر از دو- سه سالگی بعید است ؛ ولی ایشان به آن احتمال قریب به یقین می دادند . (2) دقیقا" نقل به مضمون است که آقا میرزا جواد هم به نوبه خود نقل به مضمون کرده اند . در جلسه مصاحبه مربوطه ، والده شان که حضور داشتند می گفتند : سماور یک کالای بسیار لوکس به شمار می رفت ؛ و در شهر یزد شصت - هفتاد هزارنفری آن زمان حداکثر چهل - پنجاه سماور ، و آنهم غالبا" کوچک و یک دستگیره ای وجود داشت که مخصوص حکٌام  و  دو - سه نفر  از  نوٌاب حکٌام  ( ماموران عالیرتبه حکومت شهر ) ، و برخی از تجٌار بزرگ و... بود ؛ و فقط دو - سه نفر از روحانیان بزرگ شهر سماور داشتند . . آقا محمٌد جعفر ابتدا ضدٌ قاجار و ضدٌ روس و مشیر الممالک حاکم یا همه کاره شهر بود . بعد که متوجه دغلبازی ها و پشت هم اندازی های انگلیسی ها در یزد شده بود از مشروطیت هم امید بریده بود و خواسته بود مسگرهای پشت باغی طرفدار مشروطیت را از مسجد ملا اسماعیل که تحت تولیت و غالبا" امامت او بود بیرون کند که در آنجا دعوای مفصلی به راه افتاده بود . با استاد محمٌد گِلکار هم که ادعای سلطنت کرده بود رابطه خوبی نداشت . با نیمی از آخوند های شهر هم که  فریب خورده بودند و از زیر بی, ...ادامه مطلب

  • نامگذاری و وجه تسمیه میرزا جواد آیت اللهی

  •   نامگذاری نوزاد (وجه تسمیه )  نام هرکس در یزدِ یک قرن قبل از این ، شاید بسیار بیش از امروز ، حاکی از هویت وی بوده است : نژاد و ملٌیت ، مذهب ، شرافت خانوادگی ، مقام و منزلت اجتماعی ، و... ... از همه مهمتر شاید حفظِ کیانِ تباری یا در واقع نام بزرگان خاندان بوده است تا با « زنده کردن نام بزرگ متوفی » سبب یاد آوری وی نزد مردم و طلب آمرزش وی شود ، به این وسیله مورد قدرشناسی فرزندانش واقع شده باشد ؛ و در ضمن کسی که نام بزرگی از خاندان را بر وی نهاده اند با بزرگی خاندانش معرفی شده به این بزرگی مباهات کند . با اینهمه این نام یا هرنام دیگری برای نوزاد را نیز بزرگان ، و قاعدتا" پدربزرگ ها انتخاب می کرده اند ؛ که در مورد آقا میرزا جواد با وجود داشتن پدر بزرگی چون آیت الله العظمی آقا سیٌد یحیی موسوی یزدی ، می دانیم که اولویٌت انتخاب نام به پدربزرگ پدری ایشان ، یعنی حجٌت الاسلام آقا میرزا محمد جعفر شریف ، که مسنٌ تر هم بوده اند داده شده است ؛ و انتخاب نام جواد در هرحال نمی توانسته است انتخاب پدربزرگ مادری بوده باشد که در آن زمان خود صاحب فرزندی بنام جواد بوده اند . منقول است که انتخاب نام از سوی پدربزرگ پدری بوده است ؛ امٌا همگی از وجه تسمیه آن اظهار بی اطلاعی می کرده اند . تا آنجا که ما مطالعه و دریافته ایم ، نام جواد در بین خویشان پدری ایشان وجود نداشته است و « میرزا » ( تقریبا" به معنی تحصیلکرده چون آیت الله ، ملٌا ، دکتر یا طبیب ، مهندس ، و... ) البته لقب مبدل به نامی بوده است که بزرگان بر فرزند خود می نهاده اند تا بزرگی و فضل و کمال خاندانی فرزند را برسانند (1) . شاید بی جا نباشد که در این مورد به یک موضوع استثنائی و کمتر شناخته شده اشاره کنیم : مدٌتی قبل از تولد آقا میرزا جواد آیت اللهی ، یکی از آزادیخواهان آذری آن زمان بنام میرزا جوادخان سعدالدوله به شهر یزد تبعید و در منزلی ( که بعدا" بخشی از آن مطب دکتر رضوی شده است ، در ضلع شمال شرقی میدان شاه طهماسب ( بعثت کنونی ) ، در جوار منزل آقا میرزا محمد جعفر اسکان یافته است ؛ و این امر سبب علقه ای قابل توجه بین این دو گردیده است . آقا میرزا محمٌد جعفر که در بدو امر از مشروطه خواهان بوده است ؛ و از این نظر تا حدودی با آقاسید یحیی اختلاف نظر دا,نامگذاری ، وجه تسمیه ، میرزا جواد آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • تولد آقا میرزا جواد آیت اللهی

  • تولٌد آقا میرزا جواد به هرحال من هم کرباسی شده ام . کرباس ، در یزد ، پارچه ای عمومی و تقریبا" برای همه استفاده ای بوده است . برخی برای بچٌه ای که تازه به دنیا می آمده است ، به خصوص در روستا ها که پرداخت قیمت پارچه کرباس برایشان دشوار بوده است ، به جای آن که به نوزاد « یک نان خور اضافه » بگویند « یک کرباسی دیگر » می گفته اند ؛ و لباس بچٌه اوٌل ، در خانواده های فقیر ،گاه تا بچٌه های دهم و دوازدهم هم مورد استفاده بوده است . جنس اصلی لباس عموم مردم از کرباس بوده است ، همین کرباس تبدیل به چیت برای لباس بانوان می شده است ؛ پرده های اتاقها از کرباس ( برای اعیان مبدٌل شده به قلمکار ) لحاف ها و تشک ها همینطور ...تا زندگی به پایان رسیده به « کرباس محلٌه » ( کنایه از قبرستان ) برسند... و تقریبا" همه مردم پارچه ای به جز کرباس را کفن نمی کرده اند ؛ چون برخی از مردم فقیر که لباسی برای بچٌه هاشان نداشته اند کفن مرده را به ویژه اگر از پارچه بهتری بوده است می دزدیده اند ( که به آنها « مرده کفن دزد » می گفته اند ) و اصولا" عقل سلیم اجازه نمی داده است که پارچه ای گرانتر از کرباس را با متوفی به خاک بسپارند . امٌا من دو پیراهن زیر ( « شور و واشور » یعنی این که وقتی یکی کثیف شد و برای شور یا شستن رفت دیگری را به جای آن « واشور » بپوشم  ) ، یا « نیم تنه » از پارچه ای ابریشمی بنام حریر و دو پیراهن رو از پارچه ابریشمی بهتر و گرانتری بنام « اطلسی » داشته ام . اطلسی از ابریشمی بهتر ، بدون پُرز ، و برٌاق تهیٌه می شده است . کلاه بچٌه های اعیان یزد هم می بایست از پارچه حریر که نرم ترین نوع پارچه آن زمان بوده است باشد ؛ و بچٌه نوزاد همیشه ، حتی در هوای نسبتا" گرم و گرم ، هم باید حتی الامکان کلاه به سرداشته باشد . بقیه ی لباس من هم همان قنداق برای پائین تنه از پارچه کرباس یا کمی بهتر از آن از چهار تکٌه اصلی بوده است : 1 - قنداق که پارچه ای چهار گوش بوده است 2 - لچکی که توی قنداق قرار می گرفته است 3 - مشمٌع که از کرباس شمع مالیده شده برای آمپر مآبل شدن و عدم نفوذ آنچه بچٌه پس می داده است به قنداق بوده است .  4 - لاپائی که مستطیلی بوده است 5 - بند قنداق لباس بچٌه,تولد ، لباس نوزادان صدسال پیش در یزد ، ...ادامه مطلب

  • تاریخ تولد آقا میرزا جواد آیت اللهی

  • علیرضا آیت اللهی : با همه فوت و فنٌ مردم شناسی و شمٌ مردم شناسی که داشتم هیچگاه نتوانستم به تاریخ تولد دقیق مرحوم پدرم ، آقا میرزا جواد آیت اللهی ، دست یابم . رسم بوده است که روحانیان بزرگی چون پدر ایشان ، حجت الاسلام والمسلمین حاج میرزا علی آیت اللهی ، تاریخ تولد فرزندانشان رادر آخرین اوراق یک جلد کلام الله مجید ، که باز به این منظور سفید گذاشته می شده است ، یا صحٌاف صفحاتی سفید به آن اضافه می کرده است ، یادداشت کنند . می گفتند که چنین قرآنی وجود داشته است ؛ امٌا در پاسخ بنده می گفتند نمی دانیم کجاست . نخستین شناسنامه پدرم در حوزه علمیه ؟ مفقود شده بود . شناسنام دوم و سوم ( که در شناسنامه اخیر نامشان « جواد » بود ) از نظر محل و تاریخ تولد دقیق نبود ؛ اصولا" گویا این عقیده عمومی که شناسنامه فقط برای اعمال قدرت حکومت رضاخانی برای اجرای قوانین ضدٌ مردمی چون خدمت وظیفه عمومی است ، سبب مجازی شدن اکثر قریب به اتفاق شناسنامه های دوران سلطنت رضا خانی شده باشد . از نظر نام و نام خانوادگی برخی خود را دو اسمه می کرده اند . گاه پنج برادر به عمد پنج نام خانوادگی متفاوت می گرفته اند ، و شاید چنین امری در آن زمان نزد روحانیان بیشتر رایج بوده است . از نظر محل تولد حدود یک چهارم تا یک سوم فرزندان اعیان شهر یزد تا حد ود دهه 1350 در روستاهای محل ییلاق خانواده شان به دنیا می آمده اند که البته محل تولد همان شهر یزد ثبت می شده است (1) . از نظر تاریخ تولد نیز گویا از همان بدو امر تاسیس سازمان سجلٌ احوال کشور ، سنٌ دختران را به دلیل ازدواج ، و سنٌ پسران را به دلیل ازدواج و به خصوص « اجباری » ( خدمت وظیفه عمومی ) چند سالی بالاتر می گرفته اند . در یک رونوشت رسمی شناسنامه که از پدرم به دست دارم آمده است : وزارت داخله - احصائیه و سجلٌ احوال کلٌ مملکت - دفتر احصائیه و سجلٌ ولایتی یزد - شعبه نمره .... - سواد خلاصه ولادت . نمره ورقه هویت 2331 تاریخ صدور روز پنجم ماه اردیبهشت سال 1307 شمسی آقای میرزا جواد دارای نام خانوادگی آیت اللهی فرزند حاج میرزا علی دارای هویت نمره ...صادره از ...و رباب دارنده هویت نمره ... صادره از ...در تاریخ روز...ماه...سال یکهزار و دویست و هشتاد و دوشمسی در شهر یزد محله مصلی ... کوچه ...خانه نمره...یا قریه / قصبه... جزء بلوک ... متولد , ...ادامه مطلب

  • نیاکان آقا میرزا جواد آیت اللهی (2) خاندان شریفان یزد

  •   خاندان شریفان یزد   افسانه هائی « درون خاندانی » وجود داشته است که نسب آقا میرزا جواد آیت اللهی را به شریفان قدیم یزد_ که گویا ، در زمان سلطنت صفویان ،در چند نسل هم به اصفهان مهاجرت کرده در زمان نادرافشار یا کریمخان زند به یزد بازگشته اند – تا میرزاعلی شریف از عرفا و فضلای آخرین سالهای حکومت مغولان می رساند ؛ که این شریف ، همعصر مبارزالدین محمد و شاه شجاع مظفری ، از همراهان شیخ زین الدین علی بنیمان ( متوفی 781 ق ) ، و احتمالا" خلیفه و جانشین وی بوده است . نیز ، گویا وقفیٌات اولادی معین الدین علی معلٌم یزدی ، دانشمند معاصر مظفریان ، درتولیت این خاندان بوده مستندا" نسبشان را به آن عالم بزرگوار می رسانیده است ؛ که با تاسیس سازمان اوقاف، و ایجاد تضییقات برای روحانیان آزاده ای چون حاج میرزاعلی شریف ( آیت اللهی ) ، پدر آقا میرزا جواد ، ازید تولیت ایشان خارج شده است . برخی این خاندان را از اعقاب ملٌا عبدالله یزدی ، استاد شیخ بهائی ،نیز برشمرده اند که هیچ شاهد و بیٌنه ای در این باره یافت نشده است .  آقا میرزا جواد و اخوانشان خود را از احفاد عالم عارفی بنام ابوالعلاء یا ابوالعلاء الدین که مقبره اش تا زمان انقلاب اسلامی در خانه ای ، با پنجره ای به معبر عموم ، در کوچه ای فرعی در مقابل در ورودی کاروانسرای پسته یزد باقی بود ، می دانستند که شجره النسب مکتوبی در این باره وجود نداشت . همچنین از اعقاب خود در زمان افشاریان و زندیان از دونفر نام می بردند که هردو ملقب به ملٌا و بنابه مفهوم این لقب در آن زمان لابد از روحانیان و مدرسان  بزرگ حوزه روحانیت بوده اند : ملٌا قاسم ملٌا حسین و از آنجا به بعد اجداد آقا میرزا جواد تقریبا" به طور کامل و به ترتیب زیر شناخته شده اند : حاج عزیز چیت ساز   روحانی – بازرگان و صنعتگر : دارای املاکی گسترده به ویژه در اطراف نیر ، و هنزاء  ،کارخانه بزرگ چیت سازی در یزد ( که بعدا" بخشی از آن محل چاپخانه گلبهار یزد بوده است ) ؛ و مغازه های متعدد ... برخی از احفادش وی را پدر زن آخوند ملٌا اسماعیل عقدائی یزدی محسوب می داشته اند . حاج محمد ابراهیم شریف یزدی  از بزرگان یزد,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، حاندان شریف یزد ، معین الدین علی معلم یزدی . ...ادامه مطلب

  • نیاکان آقا میرزا جواد آیت اللهی (1)

  • نیاکان آقا میرزا جواد آیت اللهی * بنا به سلسله نسب پدر در پدر : میرزا جوادبن حاج میرزا علی شریف ( آیت اللهی ) بن میرزا محمد جعفر( شریف ) بن میرزا محمد باقربن حاج میرزا علیرضا شریف یزدی بن حاج محمد ابراهیم ابن حاج عزیز ابن ملٌا حسین (1) ابن ملٌا قاسم ابن .....ابو العلاء الدین ....ابن میرزا علی شریف (2) و معین الدین علی معلم یزدی (3). از آنجا که طبق اسناد بدست آمده ی اخیر ، میرزا محمد باقر شریف ، از خاندان شریف ،  به احتمال قریب به یقین نواده شیخ ابوطالب اردکانی حائری یزدی (4) ، و وی از احفاد شمس تبریزی است (5) ، میرزا جواد آیت اللهی می تواند از احفاد شمس تبریزی نیز به شمار رود . از سوی مادرِ پدرنیز نسب میرزا جواد را به شیخ ابوطالب مزبور می رسانده اند . میرزا جواد از نوادگان دختری آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی ، از احفاد امامزاده داود جندق ، از احفاد احمد بن موسی بن جعفر ملقب به شاه چراغ شیراز و از آنجا تا امام موسی کاظم (ع) است . به روایات شفاهی متعدد مادر آقا سید یحیی یا مادر پدر ایشان نیز از احفاد امام هفتم به واسطه امامزاده جعفر (ع) مدفون در یزد بوده اند (6). از سوی مادر ِ مادر : میرزا جواد ابن بی بی رباب بنتِ حاج شیخ مهدی بن حاج شیخ محمدبن آخوند ملٌا اسماعیل عقدایی یزدی * توضیحات از علیرضا آیت اللهی (1) برخی از اخفاد احتمال می دادند که ملٌا حسین ، ساکن اصفهان و جدٌ مادری حاج عزیز بوده است و حاج عزیز در واقع فرزند حاج محمد چیت ساز اصفهانی و از سلاله شریفان یزد است که در زمان سلطنت صفویان به اصفهان مهاجرت کرده غالبا" در پایتخت می زیسته اند ، و ملٌا عبدالله بهابادی یزدی ، معلم شیخ بهائی ، هم که تولیات وقفیاتی از وی تا به حاج عزیز رسیده بوده است ، بنا به وصلتی ، از اجداد مادری خاندان شریف یزدی است . (2) میرزا علی شریف عارفی همزمان و همنشین با شیخ علی بنیمان ( متوفی 781 ق ) و یحتمل چون وی از شاگردان شیخ دادا محمد بوده است. (3) احفادی متعدد از شریفان ، معلم یزدی را جدٌ خود می دانستند که تولیت وقفیات اولادی وی در اهرستان یزد فقط نزد حاج عزیز بوده و از آنجا به زور حکٌام قاجاری از ید شریفان خارج شده است . ضمنا" گفته می شد که وی یحتمل پدر همسر فرزند میرزا علی شریف یا حتی پدر,آقا میرزا جواد آیت اللهی، علیرضا آیت اللهی ، نیاکان ، شمس تبریزی ، خاندان شریف یزد ،معین الدین علی معلم یزدی ، آخوند ملا اسماعیل یزدی ، آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها