خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی

متن مرتبط با «آقا میرزا جواد آیت اللهی ، فساد اداری ،» در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی نوشته شده است

رضا خانبر علیه روحانیت بود ، به خصوص روحانیت یزد و ازهمه بیشتر احفاد آقا آسید یحیی ؟ .

  • رضاخان وروحانیت یزد  از مهر 1314 دولت رضاخان که به مجالس عزاداری ایراد هائی داشت ، و برخی از آن ایرادها مثل برخی از سخنانی که روضه خوان های حوزه ندیده بر سر منابر می گفتند یا قمه زنی وامثال آنهامورد تائید ما هم بود فشار خود را بر روحانیان یزد ( و نه آنطور که میگفتند اینچنین در همه ی شهرهای ایران ) روز به روز بیش از پیش می کرد و با وجود آنکه پدرم از لباس صرفنظر کرده بودند و بدون لباس هم که نماز جماعت اقامه می کردند متعدی ایشان می شد ند ؛  خبر از روضه خوانی های شبانه و مخفی به شهربانی رسیده پیاپی برایشان مزاحمت تولید می کردند ، رمضان آن سال حسابی یک رمضان بگیر و ببند بود . دیگر کسی جرئت نمیکرد که برای امور معاملات ملکی و نظایر آنها به پدرم مراجعه کند چون حال یک دفتراسناد رسمی هم دریزد ، توسط یک نفر غیریزدی ؟ که می گفتند وابستگی هائی سیاسی به مرکز دارد ؟ ، افتتاح شده بود ؛ حتی موقوفات اولادی را که در تولیت پدرم و آنهمنه بخاطر روحانیتشان بلکه به دلیل اولادی بودن موقوفات بود می خواستند از ایشان بگیرند و شهربانی گوشه ی چشمی هم به محل بنگاه گلبهار یزد که بخشی از این موقوفات بود داشت ! . بالاخره ما خودمان هم سر از همین دفتر اسناد رسمی نمره یک یزد در آوردیم تا اسناد اجاره این موقوفات که نیمی بیشتر از آنها را قبلا" حکومتهای قاجاری از دست ما در آورده بودند ، تنظیم کرده لااقل این ممردر آمد های بسیار مختصر را از دست ندهیم . من متوجه نشده بودم که اصل بر بیرون راندن روحانیان و روحانی زادگان ، به ویژه احفاد پدر بزرگ مادریم آقا سید یحیی ، از ادارات یزد است ؛ و تازه به دنبال حق و حقوق شرعی و عرفی خود بودم ! . بگمانم از تهران به شهرستانها دستور می دادند گوش بیاور ، در یزد سر می بریدند ! . به خصوص سر نزدیکان آقا آسید یحیی که در زمان زعامت ایشان برخی از در آمدهای برخی از روحانیان هم و از آنجمله مثلا" از خراسان آمده ها کاهش یافته بود و حالا ، به ندرت به صورت بارز و اکثرا" به صورت پنهان ، و درهمکاری باحکومت و تامینات یزد ، تلافی می کردند ! . میرزا محمد بگمانم در آن زمان رئیس ثبت اسناد واملاک الیگودرز بود ؛ و برایم نوشته بود که دارای دختری بنام طاهره هم شده است که من و پدرم بسیار مشتاق دیدن این نخستین نوه والدینم بودیم . جعفر آقا خلیفه ی یک خیاطی بود و کارش ن,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و مراسم مردمی ، نخستین دفتر اسناد رسمی یزد ، حصر اقتصادیروحانیان ،تفرقه کلی بین مردم ...ادامه مطلب

  • مردم یزد چون باج نمی خواستند قانع بودند ! و چون باج نمی دادند ، خسیس !

  • چون زیاده خواهی نمی کردیم به ما می گفتند به حقٌ خود قانع چون باج نمی دادیم به ما می گفتند خسیس ! اواخر بهار 1315 فرمانداری یزد ، و گویا شخص سردار فاخر حکمت ، فرماندار یزد ، رؤسای شرکت تلفن را به یزد دعوت کرده بود و آنهم به خانه ی من یا در واقع به منزل پدرم ! که یکی از سی - چهل خانه ی اعیانی آن روز یزد بود ! و هردو و به مناسبت تابستان به باغچه پدرم در باقی آباد ، که آن نیز ساختمانی اعیانی در دوطبقه با  هفت اتاق بود آمدند و به اصطلاح چشمشان چیزی دید غافل از این که پدرم باداشتن هفت فرزند پسرعملا" از فعالیت های روحانیتی منع شده بودند و درآمدی جز عایدات بخور و نمیر از همین املاک باقی آباد و مغازه های وقفی شهر ( به رسم وقف اولادی - تولیت اولادی ) و ... نداشتیم . اولا" بی نهایت از باقی آباد بسیار پر آب و طراوت آن روزگار خوششان آمده بود و توقع داشتند که در طول تابستان از آنها و خانواده هایشان که ما آنها را دعوت کنیم تا بیایند در آنجا پذیرائی شود و والده هم که آنچنان مهمانپرست نبودند ... و دلیلی هم نداشت که چنین باجی را بپذیریم ثانیا" مرتب از معامله حرف می زدند که احتمالا" بحث رشوه ای بود که من به آنها بپردازم و آنها نیز حکم ریاست یزد را برایم بگیرند که ما معتقد بودیم کلٌ چنان حقوق و مزایائی حرام خواهد بود . معمولا" ماموران دولتی آن زمان که به یزد می آمدند به اصطلاح عقلشان به چشمشان بود و افواهی عمل می کردند . وقتی خانه های بزرگ و گاه مجلل یزدی ها را می دیدند هوابرشان می داشت که لابد صاحبخانه چه ثروت و در آمدی دارد که خانه اش چنین بزرگ است ! ، حال آنکه قاعده یزدیها این بود که خانه شان بزرگ باشد و اندرونی و بیرونی و تابستانه - زمستانه و انبارهائی داشته باشد ، ثانیا" ساخت خانه دریزد با آنهمه زمین بایر و خشت و گل و بنٌا و کارگر بنٌائی ، نسبتا" ارزان تمام می شد ؛ ثالثا" در همین خانه های وسیع و مفصل هم صاحبانشان ، حتی بزرگان ، اگر گاه صورتشان را با سیلی سرخ نکهنمیداشتند واقعا" با اکونومی زندگی می کردند ؛ وچه بسا ثروتمند زادگانی بودند که خانه یی بزرگ را به ارث برده بودند امٌا زندگیشان با عسرت می گذشت ... پولداری یزدی ها هم در آینده نگری آنها بود که مثلا" در بسیاری از ایلات و عشایر و شهرهای عشایری ما و... وجود,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، خرید و فروش پست ریاست ...ادامه مطلب

  • بلای ضدٌیت رضا خانبا اعتقادات عمومی ، و پیآمدهای آن

  • بلای ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و پیآمدهای آن در پایان سال 1314 خورشیدی من دارای همسری شده بودم که اورا به خانه پدریم آورده بودم . آن روزها بسیار به ندرت پسری داماد می شد که خانه از خود داشته باشد و به دلایلی متعدد رسم براین بود که لااقل چند سالی عروس در اتاقی مستقل در خانه پدرشوهرش و با خانواده شوهرش زندگی کند ؛ و گاه می شد که مثلا" چهار - پنج پسر هرکدام با اهل و عیالشان در یکی از اتاق های خانه پدری زندگی می کردند، و در آشپز خانه ای بزرگ به هرکدام اجاقی تعلق گرفته بود ؛ و... نوروز 1315 را از طرفی به خوشیِ نوروز ( که همه ی اجداد من برخلاف بسیاری از دیگر روحانیان به آن معتقد و دلبسته بودند و جشن می گرفتند ) ، و نخستین روزهای عروسی طی می کردیم و از طرف دیگر بیم این که مبا دا حکومت رضا خانی جلوی برقراری مجالس روضه خوانی را که صحبتش هم شده بود بگیرد ؛ چون از مهر 1314 به بعد به روحانیان بزرگ منبری و نه آقایان مدرسان و غیره ( به بهانه ی بیسوادی روحانیان بیسواد حوزه ندیده ! و لوطی هائی که مجالس روضه خوانی عام و به خصوص هیئت راه می انداختند و در کنار آن سوء استفاده هائی می کردند که گفتن ندارد ؛ البته نه مثل برخی از دیگر شهرها که تعدادی با قمه زنی کشته می شدند یا یکدیگر را می کشتند ! ) یزد گیر داده بودند که باید برای روضه خوانی و به طور کلی منبر رفتن از شهر بانیِ مرکز مجوز داشته باشید ! . وقتی پدرم ، که به ترتیب الفبائی قبل از همه به اداره تامینات شهربانی رفته بودند ، مجوز آیت الله العظمی آقا سید ابو الحسن اصفهانی و آیت الله آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی را به آنها نشان داده بودند گرفته بودند و ضبط کرده بودند که ماهم به سرعت به سایر وعاظ بزرگ شهرخبر داده بودیم که جریان احتمال ضبط شدن مجوزشان در شهربانی را از قبل بدانند و حتی الامکان تدبیری بیاندیشند . البته مجالسی برقرار شد و به حدود ده دوازده نفر از روحانیان بزرگ شهر ، از جمله پدرم اجازه شفاهی منبر رفتن در مجالس بزرک را داده بودند امٌا هرگز به رونق گذشته نبود و آن محرم 1355 ق برابر با 1315 خورشیدی چند پیامد ناگوار برای ما داشت : - از درآمد سخنرانیهای پدرم به شدت کاست که ایشان همچنان می بایست مخارج سه پسر کوچک و خانواده ی پر رفت و آمدشان را عهده دار باشند و آنهم مقداری به اتکاء درآمدهای محرم و صفر. - در پی,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و مراسم مردمی ...ادامه مطلب

  • ازدواج آسان ، برای زندگیی بسیار آسانتر

  • ازدواج آسان برای زندگیی بسار آسانتر ! شرکت تلفن ایران از اینکه بنده به دلایل اخلاقی با حقوقی بسیار کم تر از حق خود اداره تلفن یزد را مدیریت می کردم کاملا" راضی بود و امٌا نه تنها خودم ، بلکه پدر و مادرم  و همه ی خویشان و دوستانم ناراضی . از نظر زندگی خصوصی تقریبا" همه ی عمر و امکاناتم را ایثارکرده بودم . با اینهمه تعویق در ازدواج و حال که ملبس به لباس روحانیت و منبری نبودم ، و باصطلاح علمای آن روزها به کت و شلوار و کراوات آلوده شده بودم با آنهمه برو بیا و سرو صدا در واقع یک حسابدار با حقوقِ نامکفی آن برای ازدواج و زن و بچه دارشدن با دختری از نظر اجتماعی همتراز خانواده خود بودم ؛ و با دخترخاله ام هم که صحبتش بود ، علاوه بر اختلاف سن ، تفاهم اخلاقی و رفتاری چندانی نداشتم ، و بیم آن که چنین ازدواجی سرانجام خوبی نداشته باشد ... دو دختر از بزرگان و خاندان های مشهور یزد هم در نظر والده بودند و به اصطلاح به صورتی غیر مستقیم چراغ سبز نشان داده بودند که با آن وضع مالی و در آمد ماهانه ی من جلو نرفتیم اگرچه به احتمال بسیار زیاد قبول می کردند و خبر داشتیم که هردو دختر هم جهیزیه ای بسیار مفصل داشتند ... گفته می شد یکی از دلایل عدم صدور ابلاغ ریاست من مجرد بودن من و پیامدهای ریاست یک مجرد بر یک اداره مهم و مرتبط با عموم مردم است ؛ به اضافه اینکه زیاد هم بر وجدان مسؤولان امر در تهران فشار نمی آید و با خود میگویند این پست و این حقوق برای یک نفر مجردی که از سن ازدواجش گذشته است و احتمالا" هیچگاه عائله مند نخواهد شد کفایت می کند . یکی از دائی هایم پیشنهاد داشتند که با دختری از طرف مادر ازخاندان محترم آیت اللهی یزد  که به دلیل مفقود الاثر شدن پدرشان ( آقا سید اسدالله خطیب زاده که خود یک حجت الاسلام والمسلمین و وکیل عدلیه بودند ) پس از مدتی نسبتا" مدید اقامت در مشهد تازه به شهر و دیار اصلی خود ، یزد ، بازگشته بودند ، در مضایقی قرار گرفته بودند و بنابر این چندان توقعی نداشتند ازدواج کنم و خود مقدمات آن را هم فراهم کرده بودند ! .... والده ، همسر موقت و دونفر از خاله ها و همسر همان دائی که خاله ی عروس مورد نظر هم بودند برای دیدن و پسندیدن عروس به منزل ایشان در محله باغ صندل رفته بودند و به اصطلاح مشهور خودشان بریده بودند و خودشان دوخته بودند و حتی بعدا&q,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، فساد اداری رضاخانی ، خرید و فروش پست ریاست ، ازدواج آسان برای زندگی آسانتر ...ادامه مطلب

  • وقتی فساد اداری دوره رضا خان اوج گرفت

  • وقتی فساد اداری دوره رضا خان اوج گرفت ...   من نمی دانم موضوع نامزدی من برای ریاست اداره تلفن قم (1) تا چه حد حقیقت داشت ؛ امٌا این را می دانم که در سال 1313 نه تنها از سوی من و به دلیل مماشات ، بلکه به خصوص بنا به دیدگاه جدید شرکت تلفن نسبت به مدیریت مخابرات در یزد و از جمله جایگاه من نزد مردم و در اداره ، خیلی خیلی متفاوت شده بود . معلوم شد که کامکار را برای فرونشاندن افتضاح رئیس قبلی و نارضایتی شدید مردم یزد نسبت به مخابرات ، به یزد فرستاده اند ؛ ایشان مردی بسیار موجه تر از رئیس قبلی است ؛ حرمتی بسیار بیشتر از سابق برای من قائل می شدند ؛ وحتی گفته می شد که رئیس خواسته است که به عنوان یکی از معاونان ( ریاست حسابداری یا ریاست دفتر ) به من ابلاغ بدهد و مورد موافقت مرکز ، یعنی شرکت کل تلفن هم قرار گرفته است ؛ امٌا حمایت فرماندار و رئیس پست و تلگراف که حالا تلفن را هم تابع آن ساخته بودند از رؤسای کنونی آن دوقسمت مانع می شده است . از طرفی اگر من آیت اللهی ، شیخ سابقا" ملبس ، و روحانی زاده (2) به دنبال تحصیل مطالبات نبودم ، آنان حصول نمی شدند ؛ و از طرفی فشار دوستانم که در یزد رئیس اداره و نظایر آن و به طورکلی صاحب نفوذ بودند ، و افکار عمومی بر رئیس اداره وارد آمده بود که : آیا صداقت و سلامت باید پایبند و سبب درجا زدن یک کارمند باشد ؟! ؛ چرا به میرزا جواد پست های بالاتری که استحقاقش را دارد (3) نمی دهید ؟ . بالاخره رئیس تحت این فشار دوجانبه و با اطلاع کامل از نظر مردم یزد نسبت به اداره تلفن ، برخوردهای خان مامور تحصیل به جای من با مردم ، جایگاه روحانیان و روحانیزادگان در اموراداری آن دوره ی انتقالی ، ابلاغی به شرح زیر به من داد : شرکت ...                             بتاریخ 6 مردادماه / 1313 شمسی اداره تلفن یزد و توابع              ضمیمه ............. نمره 302  آقای  آقا میرزا جواد آیت اللهی کمکی محاسبات اداره محترمه تلفن یزد و مضافات تعقیب 238 لزوما" اشعار میدارد - چون آقا شیخعلی اعرافی بسمت تحصیلداری اداره تلفن یزد و مضافات منصوب گردیده اند لهذا لازم است کلیه قبوض ابوابجمعی خود را تحویل مشارالیه داده و صورت آن را در سه نسخه تن,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، تلفن ( مخابرات ) در یزد ...ادامه مطلب

  • مبارزه با مفاسد اداری کاملا" شکست نمی خورد

  •   مبارزه با مفاسد اداری کاملا" شکست نمی خورد     احساسات بر من چیره شده بود و اشتباه من این بود که به دلیل بی اطلاعی و کم تجربگی فکر می کردم به تنهائی  ، و با اندکی همدلی و همفکری دو سه نفر روحانی بزرگتر و چندنفر دوست صمیمی می توانم بر دشمنی ریشه دار ، گسترده ، و قدرتمند بنام فساد اداری فائق آیم . امٌا نه تنها به نیمی از آنچه هم که می خواستم نرسیدم بلکه با کسب آبرو و حیثیتی به عنوان یک کارمند پاک نهاد، دلسوز و مبارز ، چنان لطماتی از نظر محل و مقام اداری و به خصوص امورمالی خوردم که دیگر به اصطلاح قدرت کمر راست کردن نداشتم ؛ ومتوجه شدم که رئیس جدید هم از خودشان است، و با وجود آنکه انصافا" حُسن نیت هائی نشان می دهد ، حتی از گزارش فسادها به صورت شفاهی به تهران بیم دارد !!!. فقط مانده بود که در اثر کم پولی از همسر موقت خود هم جدا شوم ؛ و آنچه را که از شغل آزاد صنعتی - تجاری متمرکز در منزل پدرم در می آوردم هم خرج اداره کنم . نوروز 1313 شمسی و حین دید و بازدید های سال نو به این نتیجه رسیدم که مشی خود را بر مماشات قراردهم تا به اصطلاح اندکی جان بگیرم و در عین حال چه بسا که فرجی حاصل آید . این بود که به مصداق « بنشینم و صبر پیش گیرم ، دنباله ی کار خویش گیرم » به ادامه کار پرداختم ؛ و تقریبا" حوزه علمیه را که نیمی از طلبه های سابقش حالا کت و شلواری شده بودند و اکثرا" همچنان در جلسات درس حوزه علمیه ، به خصوص جلسات درس آقا سید محمد آیت الله که همچنان در مدرس امامزاده جعفر (ع) تشکیل می شد ، شرکت می کردند رهاساختم . نادرستی های رئیس سابق ، کار تحصیلداری اداره تلفن را تقریبا" غیر ممکن ساخته بود ، و اعتماد تقریبا" همه ی مشترکین و متقاضیان تلفن را از اداره تلفن در یزد سلب کرده بود ؛ و مصیبت اینجا بود که تقریبا" هیچکس حاضر نمی شد که جز به من ، آنهم به سختی و گاه چندبار به سردوانیدن ، به احدی دیگر از کارمندان سرکت تلفن در یزد پولی بپردازد ؛ و حتی متقاضیان خط تلفن هم به سراغ من می آمدند .  درستکاری در ادارات ایران برای شخص درستکار یک مصیبت عظمی بود ؛ و بگمانم که هنوز هم ( سال 1347 ) باشد . رئیس جدید که در عین ماموریت تصفیه حساب های شخصی مدیران تهران نشین با من ، متوجه حقانیت تمام و کمال من در همه موضوعات ,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، تاریح شهر یزد ، تلفن ( مخابرات ) در یزد ...ادامه مطلب

  • در ایران زورگوئی ، دزدی و وقاحت رضا شاهی

  •   در ایران دیکتاتوری - دزدی - وقاحت رضا شاهی   در جامعه ای که زندگی میکنی ، مثل جامعه رضا شاهی ، خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ! و الٌا خُرد و خاکشیر می شوی . اگر می خواستی در ادارات کار کنی و نان حلال بخوری ، آنهم در شهر دارالعباده ی یزد ، یا باید خیلی به تو نیاز داشته باشند و جاگزینی برایت نباشد ، یا پارتی های کت و کلفتی داشته باشی یا همرنگ جماعت بشوی ! والٌا همه نمی توانند در خط پیامبران باشند باید مثل حکومت رضاخان گاهی به جای این که حکومت به تو حقوق کارت را بدهد تو حقوق دزدی و ارتشائ و فساد گسترده حکومت را با زحماتت بدهی ! مثل من در همان سالها . بعدا" که در سال 1316 به تهران رفتم و دنبال قضیه را کمی به کمک برادرم ، میرزا محمد که در آنجا کارشناس ثبت کل شده بود ، گرفتم دریافتم که سلسله مراتب دزدی تا حدود زیادی منطبق با سلسله مراتب حکومتی است : رضا خان زمین چند تا خان را غصب کرده است ؛ و برای اینکه صدایشان ، به خصوص جلوی خارجی ها ، در نیاید نه تنها به اینها هرچند هم ناشایسته ی مدیرکلی و ریاست ، پست داده است بلکه دستشان را هم عملا" در دزدی و ارتشاء کاملا" باز گذاشته است که چه بسا بازهم از آنها هدایائی به خصوص به صورت طلا و جواهرات بگیرد .  آنها هم طبیعتا" از رؤسای ادارات ایالتی می گیرند ، رؤسای ادارات نالایق و رشوه بگیرو دزدان ولایتی چون رئیس فلان اداره یزد هم هرطور که بتوانند : - تلکه کردن مردم ، به خصوص تجٌار و پولدارها ( که آنها هم می کشیدند روی جنس ! و بنابر این مردم مظلوم یزد اعم از دارا و ندار می پرداختند ) . - باز گذاشتن دست زیردستان در دزدی و رشوه گیری و گرفتن حق السهم ( همانطور که در اواخر دوره قاجار هم بوده است ). - خواباندن صدای ناراضیانی چون منِ مثلا" 27 ساله ی بی خبر از قلب حکومت و نسبتا" خوشبین به روند امور از بالا .  در واقع اداره تلفن نه تنها خلاف قولی که به وکلای یزد داده بود در پی اعطای پست معاونت و پس از آن ریاست اداره تلفن به من نبود بلکه فقط در پی این بود که به اصطلاح با پنبه سر ببرد و مرا حتی الامکان بدون اخراج که پیامدهای متعدد نامطلوب برایش داشت سرکوب کند . بنابر این حین انتقال قدرت از رئیس قدیم به رئیس جدید ابلاغیه ای از منشی اداره ! در باره پست جدیدم که ضمنا" به صورتی نا متدا,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، فساد اداری ، ...ادامه مطلب

  • فساد دوران رضا شاهی غیر قابل باور بود

  •    فساد دوران رضا شاهی   واقعیت این است که من در اداره تلفن یزد ورود ممنوع رفته بودم و به تنهائی خلاف جهت بقیه ی صاحبمنصبان که اهل هرگونه سوء استفاده و ارتشاء بودند حرکت میکردم ؛ حتی به فرم کامل لباس اداری در آمده بودم که شیخ و شیخ زاده بودنم را بهانه نیاورند ، مبارزه من به خاطر حق در برابر ناحق بود و نه صرفا" به عنوان روحانی در برابر قوای رضا شاهی که گاه اینگونه در مقابل مرکز وانمود کرده بودند . امٌا همیشه هم تقریبا" به خاطر صداقت خود فریب خدعه و نیرنگ  آنها را می خوردم . مثلا" موقعی که مسلٌم شد که رئیس اداره منتقل به تهران شده است با این که با وی قهر بودم خواستم به اتاقش بروم و مبلغ 190 ریال ، معادل سه ماه حقوق خود ، را که با حواله های او به این و آن داده بودم ، و مقداری از اسناد را که میبایست نزد من باشد امٌا وی به امانت گرفته بود از وی پس بگیرم . معاون اداره که مرا دید گفت الآن بین شما دونفر کتک کاری می شود ؛ تو برو ! خیالت راحت باشد که من هم اسناد و هم پول را میگیرم و به تو می دهم . نمیدانم چه کاری کرده ای و چه پشتیبانی به هم زده ای که اکنون همه از تو حساب می برند .  امٌا همین معاون پس از رفتن رئیس از یزد و در پاسخ به مطالبه من شروع کرد به فحاشی های بسیار رکیک نسبت به رئیس و این مطلب که : اگر سه ماه حقوق تو را با خودش برده است شش ماه حقوق من و وسایل منزلی که بهش قرض داده بودم را هم با خود برده است ! . رئیس جدید هم که از نگاههایش مشخص بود که کلماتی از دعاوی معاون را باور نمی کند ؛ می گفت ایشان مظلوم تر از شما است و وی را به جای خود ابقاء کرد . مفتش مرکز ، بنام گنجابی ، هم که در 18 / 8 / 1312 به منظور رسیدگی به انواع و اقسام سوء استفاده های مالی به یزد  آمد افاقه نکرد ؛ و می گفتند خودش هم شریک بوده است ، یک قالیچه به عنوان زیر میزی گرفته است و رفته است  . نامه ای در تاریخ 24 / 10 / 1312 خطاب به مدیر کل شرکت سهامی کل تلفن ایران نوشتم که آنهم بیفایده بود ؛ از یک طرف هرکس که از تهران می آمد مرا تهدید می کرد که در تهران پرونده ای قطور برایت ساخته اند ، هم اکنون ، مثل سال قبل ، تعلیق هستی و خودت خبر نداری ! ، و به زودی اخراج می شوی ؛ و از طرف دیگر رئیس جدید که مشخص بود کاملا" از خودشان و چون خودشان است سعی م,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، فساد دوران رضا شاهی ، آسمان همه جا یکرنگ ...ادامه مطلب

  • ریشه فساد در اداره تلفن ( مخابرات ) یزد کنده شد

  •   ریشه فساد در اداره تلفن یزد   اوائل اسفند 1312 یکی از دلال - تاجرهای مشهور ، معتبر ، اسم و رسم دار و آبرومند یزد که اگر نامش را ببرم کسی باور نمی کند پس از ورشکستگی و اضطرار حاضر شده بود که بیاید به جای من تحصیلدار اداره تلفن شود و البته که شاید به همان دلیل ارتباطات گسترده ای که داشت و از خاندانهای بزرگ به هم پیوسته یزد ، و اهل زد و بند ، بود بهتر از من هم از عهده تحصیلداری بر می آمد . من هم که نتوانسته بودم در محیط اداریی که « به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است » و تازه در جاهای دیگر باید از صفر شروع کنی و آزادی اینجا را هم نداری شغل بهتری برای خود بیابم پس از مشورت با پدرم و صمیمی ترین یارشان در آن ایام آقا سید علیمحمد وزیری ، و دوستانم از جمله آقا سید محمد آیت اللهی ( فرزند آقا سید محمد صادق ) افصح زاده ، احمد آقا علیین ، و... با رئیس اداره ، باستانی آشتی کردم که متاسفانه این آشتی بر مراتب گستاخی ها و زیاده خواهی های وی افزود و مرا وادار به نوشتن التزام نامه کرد که نوشتم امٌا گزارش آن را هم به بازرسی که از تهران آمده بود دادم و ضمنا" تلگراف تبریک سال نو 1313 را هم به توصیه همان دوستان و بازرس شرکت برای رئیس کل شرکت در تهران فرستادم گزارش مفصلی را که قبلا" تهیه دیده بودم ، و حتی الامکان مستند کرده بودم ، همچنان نزد خود داشتم تا پس از جریان التزام نامه که رونوشت آن را برای اداره کل در تهران فرستاده بود آن  را به یکی از بزرگان یزد که به تهران برای دیدار دوتن از وکلای یزد در مجلس شورای ملی می رفت و دستگاههای اجرائی از آنان حساب میبردند و ضمنا" مرا هم می شناختند سپردم . مدیر کل تلفن ایران با ناراحتی بسیار زیاد ( چون گویا رئیس اداره تلفن یزد حسابی سبیل وی را چرب می کرده است ) حاضربه پذیرش و مطالعه گزارش بسیار مفصل من ، و به ناچار ( چون پای نمایندگان یزد به میان کشیده شده بود ) به تغییر رئیس اداره تلفن یزد شده بود و این رئیس با مختصر پولی که به عنوان پیش قسط به کسبه پرداخت با کمال وقاحت تمام اجناس خریداری شده را با کامیون اداره پست و تلگراف و تلفن به تهران برد و بعدا" شنیدیم که در آنجا پست مهمی هم به وی داده اند ... از طرفی شنیدم که نمایندگان یزد گفته بودند که ریشه فساد تلفن در یزد کنده شد ، وهیچکس درستکارتر و لای,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، آقا سید علیمحمد وزیری ، آقا سید محمد آیت اللهی ، احمد آقا علیین ، افصح زاده ...ادامه مطلب

  • مواجهه اداری یک روحانی و روحانیزاده با یک رئیس خانزاده در یزد

  •   مواجهه اداری یک روحانی و روحانیزاده با یک رئیس خانزاده در یزد     از زمانی که در اداره تلفن یزد مشغول شدم چیزی جز دزدی ، ارتشاء ، تبعیض و به طور کلی فساد اداری نمی دیدم ؛ و مهم این بود که من را به عنوان این که آقا زاده هستید ، نوه آقا آسید یحیی هستید ، از دودمان محترمی هستید ، سلامت و صداقت رفتار دارید ، شیوه رفتار منطقی و مؤدبانه با مردم را می دانید ، و...با وعده و وعید پست های بالا ( اگرچه برای خودم هم قابل باور نبود ) استخدام کرده بودند و به هزار ترفند به تحصیلداری ، که قبل از من شخص معاون و شخص حسابدار ظاهرا" از عهده اش بر نیامده بودند ، گماشته بودند .   واقعیتش این است که مردم شهریزد غریب پرست بودند ، و در آن دهه ی 1320 و با تحولاتی که در تهران به وجود آمده بود تصور می کردند که حال هرکس که از تهران بیایدبا فرهنگ تر و درستکارتر است ؛ و به زودی به کارمندان از تهران آمده ، که البته همه تهرانی نبودند ، اعتماد کرده بودند .   رئیس اداره تلفن یزد که چنین وضعی دیده بود دست به سوء استفاده ای گسترده زده بود . مثلا" نزد حاج آقا حسین ، عطار مشهور یزد رفته بود و چند صندوق چای ! مقدار زیادی ادویه جات و ... خریده بودو بعد به بهانه ی این که پول نقد همراه ندارد و نسیه می برد ؛ چندسال بود که مبلغ را نمی پرداخت و بعد توقع داشت که حاج آقا حسین سر ضرب بیاید بدهی تلفنش را بپردازد ! ؛ همینطور صرفنظر از شیرینی ئی که از مغازه حاج خلیفه علی رهبر خریده بود و دفعه ی بعد به وی نداده بودند از مغازه پارچه فروشی یک یهودی کلٌی پارچه های متفاوت به نسیه برده بود ؛ از حاجی حسین قالی فروش قالی به نسیه برده بود و از حاج میرزا محمد بلوری مقدار بسیار زیادی کالا های گرانقیمت که تعجب کرده بودند چگونه یکی که از تهران آمده است لوازم اصلی زندگی خود را خرازی فروشی ها باید از تهران به یزد وارد کنند از یزد می خرد و بهای هیچ یک از این کالاها را حتی به صورت چند قسط اولیه نپرداخته بود . حال چگونه می شد از ایشان مطالبات را به سهولت دریافت کرد ؟!!! ( گرچه غالبا" هم به اعتبار این که با رئیس یک اداره دولتی طرف اند و اعتبار دارد بدهی هایشان را به موقع پرداخت می کردند ) .   او هم طبیعتا" تلفن بدهکاران را قطع نمی کرد؛ امٌا مکررا" بر,آقا میرزا جواد آیت اللهی ، فساد اداری در زمان رضا شاه ، اداره تلفن ...ادامه مطلب

  • دزدی های اداری رضا شاهی

  • دزدی های اداری رضا شاهی من و اکثر قریب به اتفاق روحانیانی که در آن زمان به استخدام شرکت ها و ادارات دولتی رضا شاهی در یزد در آمده بودیم به یک کار تقریبا" غیر ممکن دست زده بودیم . علاوه بر آنکه قصد عمٌال حکومتی هتک حیثیت روحانی و روحانیت و نهایتا" مذهب اسلام بود که از نظرمالی و البته برای همه ی کارمندان کمتر امکان داشتکه بتوانی فقط با حقوق ماهانه زندگی کنی ( در قریب به 30 سالگی با وجود اینکه عصر ها هم شغل آزاد داشتم ، برخلاف عرف خاندان روحانیت هنوز ، به دلیل دوران نسبتا" بیکاری و از سرمایه خوریِ خلع لباس ، و عدم پرداخت حقوق ماهانه ی به موقع خود ، و بلاتکلیفی پس از چندسال کار در اداره تلفن ، هنوز نتوانسته بودم ازدواج کنم ) و به دزدی کشیده نشوی به خصوص که میبایست دائما" به رؤسای خود حق حساب هم بدهی ! . یک نمونه این بود که برای دوبرادر که همسایه بودند ، یکی تاجر بسیار پولدار و دیگری یک بزاز معمولی ، تلفن کشیده بودند و هزینه تلفن تاجر را شش برابر !!! هزینه تلفن پارچه فروش نوشته بودند که بنده تحصیل ( وصول ) کنم ؛ غافل از اینکه یزدی ها اخلاقی داشتند و هنوز هم ( در سال 1347 ) دارند که نه دوست دارند سر کسی کلاه بگذارند و نه دوست دارند که کسی کلاه سرشان بگذارد . باستانی ، رئیس اداره ، میگفت اگر سه برابر هم بتوانی از وی وصول کنی خوب است ، ماهم کاری می کنیم که به تو بپردازد ؛ بعد هم یک مامور تامینات نزد تاجر رفته بود و با شکوه از افشاگری های وی نزد دیگران وی را ترسانده بود و لابد او هم حق و حسابی گرفته بود و رفته بود . در اینگونه موارد نهایتا" مشتری شاکی می شد ، به اداره می آمد و رئیس یا معاون یا حسابدار به هر عنوان که بود پولی برای جمع خود از وی می گرفتند ؛ و کاسه کوزه ها را سر ما پائین تری ها می شکستند ؛ و حتی از دروغگوئی و بردن آبروی من و امثال من ابائی نداشتند ، سهل است ، ما از کجا میفهمیدیم ؟ شاید گزارشی هم علیه من و امثال من روی پرونده هایمان می گذاشتند و به مرکز هم گزارش می کردند . یکی دیگر از کارهای رئیس ( چون من از معاون و حسابدار که آنها بی فرهنگ تر و اصولا" روستائی بودند کوچکترین فرمانبری نداشتم )  این بود که روی برگه ای می نوشت یک ریال ، دو ریال یا پنج ریال به حامل برگه بپردازید که اگر نمی دادم آن را تخطی از دستور اداری گزارش,آقا میرزا جوادآیت اللهی ، دزدی های اداری رضا شاهی ، اداره تلفن یزد . هزینه های دولتی ...ادامه مطلب

  • زد و بند اداری ، رشوه پردازی ، خوشخدمتی ، خود شیرینی ، توطئه علیه رقیب ، و... رابطه

  •  زد و بند اداری ، رشوه پردازی ، خوشخدمتی ، خود شیرینی ، توطئه علیه رقیب ، و... رابطه مسائلی اداری استخدامی که در سالهای 1309 و 1310 در اداره تلفن یزد برایم پیش آمد ، وهرچه بیشتر و بهتر و سالمتر کار می کردم نتیجه ای منفی و منفی تر می گرفتم سبب شد که از پی چاره جویی برآیم ، و آنها که قبل از من در ادارات شاغل شده بودند مثل آقا سید محمد ، افصح زاده ، شکوهی ، علیین و آقا شیخ احمد اوقاف می گفتند که باید « زد و بند » داشته باشی ؛ والٌا هرچه هم خوب کار بکنی آنچنان که باید و شاید مؤثر واقع نمی شود ؛ و چه بسا برعکس ... زد و بند هم انواع و اقسام داشت : - گرفتن رشوه یا در واقع دزدی و پرداخت بخشی از آن به مافوق که می گفتند تا رئیس کل شرکت تلفن در تهران ساری است و از ام.ر جاری . - خوشخدمتی یعنی خدمت مجانی به مافوق مثل معاون اداره که می رفت برای منزل رئیس گوشت خوب ! می خرید ؛ یکی از کارگران سیمکشی برای خانه رئیس آب از چاه می کشید و لباسهایشان را نزد رختشوی محل می برد ، و.. - خود شیرینی که به رغم مخالفت ظاهری یا باطنی رضا شاه القاب و عناوین و چاپلوسی و تملق از حد گذشته بودند ... - توطئه کسانی که در این موارد شریک بودند برعلیه اعضاء سالم و وظیفه شناس - رابطه که ماحصل این چند قلم و نظایر آنها بود ؛ به اضافه ی حتی یک سلام و علیک صمیمانه و مؤدبانه که البته من به توصیه دوستانم در صدد برآمدم که البته بنا بر هنجارهای سالم آن زمان در پی استقرار رابطه با فرادستی های خود بکوشم . رسمی که در آن زمان چند سالی بود رایج شده بود این بود که برای شروع رابطه رقعه ی تبریکیه بفرستیم . من هم در سالهای 1310 و 1311 رقعه تبریکیه برای مدیر کل شرکت تلفن ایران فرستادم ، غافل از این که مافوقم ، یعنی رئیس اداره تلفن یزد ، این کار را نوعی دورزدن خود می پندارد ؛ عصبانی می شودو وی که هرساله دو - سه من شیرینی یزدی ( باقلوا - قطاب - سوهان خانی - حاجی بادام - پشمک - و...) برای مدیر کل می فرستاده است حال چهار - پنج من می فرستد تا رابطه مرا در نطفه خفه و خنثی کند که مبادا حتی به احتمال یک در هزار مورد توجه مدیر کل قرار بگیرم . و امٌا رقعه تبریک من در سال 1310 : بتاریخ 24/12/1310  تصدق حضور مبارک گردم در عید سعید ِ نوروز و سال جدیدِ فیروز تبریکات صمیمانه و ادعیه خالصانه خود را تقدیم حض,زد و بند اداری ، رشوه دهی ، رشوه پردازی ، خوشخدمتی ، خود شیرینی ، توطئه علیه رقیب اداری ، رابطه مداری ...ادامه مطلب

  • روضه خوانیهای یزد و نقش والای آنان در اعتلای فرهنگ ، تقویت ایمان عمومی و امنیت

  •  در دهه 1300 ، که هنوز رضا شاه هم چندان قدرت نگرفته بود ، روضه خوانی و روضه خواندن در شهر یزد خیلی خیلی مهم بود ؛ و در مواردی عملا" همین وعاظ و روضه خوان ها بودند که بر یزد حکومت می کردند ؛ چرا که به زبان عموم مردم فرهنگسازی می کردند . مبانی زندگی اسلامی را مکرر و متعدد به گوش مردم می خواندند ، و شهری را می ساختند که مجموعا" جامعه اش بری از قتل و غارت ، هتک ناموس ، و حتی طلاق بود . طلاق به ندرت اتفاق می افتاد ؛ دزدی در شهر به حدٌی نادر بود که برخی در ورودی خانه ها از شب تا صبح باز میماند و هیچ خبری نمی شد . اینهمه دربند و قفل و زنجیر در ورودی برای اوقاتی مهیٌا شده بود که برادران ! ایلات عرب ، و بسیار بیش از آنها ایلات لُر از غرب و جنوب ؛ و نیز گروه هائی از ترکان قشقائی و روستائیان همراه آنان از سوی ابرقو و دهشیر و ... به شهر حمله می کردند ؛ و چیزی برای مردم شهر باقی نمی نهادند ؛ بخصوص که غالبا" به صورتی پنهانی با حاکم ایلیاتی شهر نیز زد و بند داشتند ؛ و مجتهد و حاکم شرع هم که در آنزمان آقا بزرگ آقا سید یحیی ( ایت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی ) بودند دار و دسته و سپاه و لشگری نداشتند که از پس آنان برآیند . متاسفانه غارتگران گاهی از بین روحانی نمایان و سادات نمایان خراسانی و جز آن هم مورد حمایت واقع شده طلٌاب را نیز به اشتباه ، یا لااقل تردید ، می انداختند . مجموعاگ آموزش یا فرهنگ سازی بین مردم شهر یزد توسط دو مرجع مختلف صورت می گرفت : بدآموزی : توسط همین غارتگرانی که گاه بنام خان و... در شهر یزد ساکن می شدند ، و به صورت لوطی یا در هر حال قدرت محل در می آمدند؛ و فرهنگ غلط خود را اشاعه می دادند ... طرفداران و حتی کودکان کوچه و بازار که مسحور قدرت این گروه شده به پیروی از آنان از رکیک ترین فحش ها تا شنیع ترین اعمال را سرلوحه رفتار خود قرار داده بودند ، و معملا" لاط ( مخفف لاطی ) یا الواط نامیده می شدند . آموزش صحیح توسط چند مرجع اصلی صورت می گرفت : 1 - خانواده که در نبود رادیو و تلویزیون و... انحصار آموزش نو نهالان را در دست داشت ؛ و می بینیم که هم اکنون هم (1347 * ) مردم تاثیر تربیت خانواده را بیش از سایر مراجع دانسته می گویند فلان کس « تربیت خانوادگی » ندارد ... 2 - ملٌا که آموزش قرآن و کتاب حافظ به کودکان را بر عهده,روضه خوانی ، تقویت ایمان اسلامی ، فرهنگ عمومی ، آموزش عمومی ، امنیت مثال زدنی ...ادامه مطلب

  • به حج رفتن آقا بزرگ

  • آقا میرزا محمد جعفر و الاغِ سواری

  •   آقا میرزا محمد جعفر و الاغِ سواری آقا میرزا محمد جعفر ، پدر ِ پدرم ، نه تنها سماور مسوار روسی نداشت بلکه حتی الاغ سواری هم نداشت (1) . آمٌا « آدم » داشت . « آدم » به نوکر می گفتند که البته می بایست با ادب و معاشرتی و قابل اعتماد صد در صد باشد . برخی برای صرفه جوئی از نوکرهای سیاهپوست وارداتی از آفریقا استفاده می کرده اند که در آن رمان ، یعنی حوالی  1290شمسی دیگر وجود نداشتند و فرزندانشان جزء مردم شده بودند . اسم آدم آمیرزا محمد جعفر « غلام » بود . پدر غلام هم ، به نام هادی ، آدم ِ پدر آقا میرزا محمد جعفر ، یعنی آقا میرزا محمد باقر شریف بود . یکی از پسران غلام بنام « حسن » هم غلام پسر آقا میرزا محمد جعفر ، یعنی پدرم حاج میرزا علی شریف شده بود و حوالی 1300 عذر خواهی کرده بود و رفته بود . امٌا هرساله برای برپائی مراسم روضه خوانی فاطمیه که در خاندان ما از ، به گمانم آیت الله العظمی حاج میرزا علیرضا شریف سنٌت هرساله شده است و از پدر به پسر به ارث می رسد ، چون نذر دارد می آید (2) . روحانی های بزرگ شهرهای بزرگی چون یزد می بایست برای ترددهایشان در شهر « آدم » و الاغ سواری داشته باشند و البته برای شب ها فانوس هائی بزرگ از کرباس هم داشتند . معدودی در تهران فانوسکش هم داشته اند که علاوه بر « آدم » شب ها برای بردن فانوس همراهشان باشد . در یزد گاه روحانیان حکومتی که بیشتر نژادا" خراسانی بودند برای خود دم و دستگاه به هم می زدند . مثلا" حجت الاسلام آقا شیخ ا. ث با یک جلال و شکوه در کوچه ها به حرکت در می آمد و غالبا" شب ها علاوه بر یکنفر « آدم » و یکنفر « فانوسکِش » یکی دونفر دیگر هم در معیتش حرکت می کردند . امٌا آقا میرزا محمٌد جعفر با وجود آنکه رئیس یکی از چهار - پنج حوزه علمیه بزرگ یزد در زمان خود ، یعنی حوزه علمیه قائمیه ( مدرسه ملااسماعیل ، بوده است الاغِ سواری نداشته است که این هم شاید از ساده زیستیش بوده است ، یا برای وی حکمتی داشته است (3). من به عنوان بچٌه ای از یک خاندان بزرگ یزدی حق بیرون رفتن از خانه و بازی با بچه ها در کوچه را نداشتم و شخصا" ندیده ام . امٌا می گفتند وی همه روزه فاصله بین خانه اش در میدان شاه طهماسب تا مسجد و مدرس, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها