آقا میرزا محمد جعفر و الاغِ سواری

ساخت وبلاگ

 

آقا میرزا محمد جعفر و الاغِ سواری



آقا میرزا محمد جعفر ، پدر ِ پدرم ، نه تنها سماور مسوار روسی نداشت بلکه حتی الاغ سواری هم نداشت (1) . آمٌا « آدم » داشت . « آدم » به نوکر می گفتند که البته می بایست با ادب و معاشرتی و قابل اعتماد صد در صد باشد . برخی برای صرفه جوئی از نوکرهای سیاهپوست وارداتی از آفریقا استفاده می کرده اند که در آن رمان ، یعنی حوالی  1290شمسی دیگر وجود نداشتند و فرزندانشان جزء مردم شده بودند . اسم آدم آمیرزا محمد جعفر « غلام » بود . پدر غلام هم ، به نام هادی ، آدم ِ پدر آقا میرزا محمد جعفر ، یعنی آقا میرزا محمد باقر شریف بود . یکی از پسران غلام بنام « حسن » هم غلام پسر آقا میرزا محمد جعفر ، یعنی پدرم حاج میرزا علی شریف شده بود و حوالی 1300 عذر خواهی کرده بود و رفته بود . امٌا هرساله برای برپائی مراسم روضه خوانی فاطمیه که در خاندان ما از ، به گمانم آیت الله العظمی حاج میرزا علیرضا شریف سنٌت هرساله شده است و از پدر به پسر به ارث می رسد ، چون نذر دارد می آید (2) .
روحانی های بزرگ شهرهای بزرگی چون یزد می بایست برای ترددهایشان در شهر « آدم » و الاغ سواری داشته باشند و البته برای شب ها فانوس هائی بزرگ از کرباس هم داشتند . معدودی در تهران فانوسکش هم داشته اند که علاوه بر « آدم » شب ها برای بردن فانوس همراهشان باشد . در یزد گاه روحانیان حکومتی که بیشتر نژادا" خراسانی بودند برای خود دم و دستگاه به هم می زدند . مثلا" حجت الاسلام آقا شیخ ا. ث با یک جلال و شکوه در کوچه ها به حرکت در می آمد و غالبا" شب ها علاوه بر یکنفر « آدم » و یکنفر « فانوسکِش » یکی دونفر دیگر هم در معیتش حرکت می کردند . امٌا آقا میرزا محمٌد جعفر با وجود آنکه رئیس یکی از چهار - پنج حوزه علمیه بزرگ یزد در زمان خود ، یعنی حوزه علمیه قائمیه ( مدرسه ملااسماعیل ، بوده است الاغِ سواری نداشته است که این هم شاید از ساده زیستیش بوده است ، یا برای وی حکمتی داشته است (3).
من به عنوان بچٌه ای از یک خاندان بزرگ یزدی حق بیرون رفتن از خانه و بازی با بچه ها در کوچه را نداشتم و شخصا" ندیده ام . امٌا می گفتند وی همه روزه فاصله بین خانه اش در میدان شاه طهماسب تا مسجد و مدرسه ملا اسماعیل را پیاده از مسیر کوچه امامزاده - کوچه مشیری - بازار ملااسماعیل طی می کرده است که از جلوی خانه مشیرالممالک ، حاکم یزد ، می گذشته است و مشیر به وی پیغام می داده است که آقا شیخ چرا از کوچه حمام یا کوچه بالاتر از آن که کمی نزدیک تر هم هست به مدرسه نمی روند؟ ! . چون جلوی منزل مشیر الممالک همیشه گروهی مظلوم دادخواه ایستاده بوده اند و به محض دیدن وی محض تظلم نزد وی می رفته اند ... حتی گاه « آدم » های حکومتی هم دست به دامان آمیرزا می شده اند
یکبار هم مشیر که هریکی - دوماه یکبار به منزل آیت الله العظمی آقا سیٌد یحیی موسوی یزدی می رفته است شکایت آمیرزا را نزد ایشان می برد و جواب می شنود که : ایشان مسن تر از من هستند و احترامشان از هرجهت بر من واجب است ؛ بهتر است خودتان با ایشان مذاکره کنید ! . روابط مشیر با آقا سید یحیی چندان بد نبوده است چون آقا سید یحیی بنا به ملاحظات سیاسی بهتر می دیده اند که با مشیر کج دار و مریز عمل کنند و رابطه را قطع نکنند .
آن زمان در شهر یزد شاید بیشتر از صد راس اسب وجود نداشته است که آنهم 60 - 70 راسش « مال » حکومتی بوده است و بقیه هم برخی از نوٌاب ها که به انبار کاه و جو حکومتی دسترسی داشته اند یکی - دو راس داشته اند . والٌا مخارج تغذیه اسب که آنهم وجودش چندان لازم نمی شد در آن شهر کم علف کمر شکن بوده است و فقط معدودی از ثروتمندان بزرگ شهر اسب داشته اند . خر ، به خصوص« الاغِ سواری » کاملا" به صرفه بوده است و الاغ داشتن یزدی ها مشهور است .
علیرضا آیت اللهی :
(1) می گویند یک روز که خری بسیار قبراق و از نظر قیمت مناسب پیدا شده بوده است و خریدش را به ایشان پیشنهاد داده اند پاسخ گرفته اند که : « خر فراوونه ، همه جا ریخته و پاشیده ! منتهی من زشتیمه هرچه خر است افتاده .... »
(2) شخصا" بیست سال متوالی حسن را می دیدم که برای خدمت به مراسم روضه خوانی ایٌام فاطمیه به منزل ما می آمد.
(3) مرحوم آیت الله شهید صدوقی هم چنین سیاستی داشتند . 
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 915 تاريخ : چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت: 15:17

لینک دوستان