امنیٌت ؛ و هرکه گریزد زخراجات شاه

ساخت وبلاگ
از حدود 1290تا زمان جوانی من ، سالهای 1300 - 1310 ، مسئله ی نبود ِنظم و امنیٌت حرف اوٌل را در شهر یزد ( نسبت به سایر شهرها ئی که اخبارشان را می شنیدیم ) می زد و اگر هم می گفتند که موقع کشته شدن ناصرالدین شاه مردم به خیابان ها و میدانهای تهران ریخته و عزاداری می کرده اند که « بی پدر شدیم » و او را شاه شهید لقب داده بوده اند لابد به همین دلیل بوده است که از دوران پس از وی بیم داشته اند .
همین که ناحقٌی به وجود می آمد خطاب به ظالم یا دیگران می گفتند : « مگر مملکت شاه ندارد » ؟ ، و این سروده هم ( که بگمانم از مولانا باشد ) مشهور است که :
هرکه گریزد زخراجات شاه
بارکش غول بیابان شود
قبل از تولد من مردم یزد ، به خصوص روستائیان ، فکر می کرده اند که مشروطیت یعنی اینکه دیگر شاه حق ندارد از آنان مالیات بگیرد . با جریان مشروطیت مالیات دادن چندان جائی نرفته بوده است امٌا تا حدٌ و حدودی زور حکومتی از سر مردم برداشته شده بوده است و به اصطلاح آزادی نسبیی یافته بوده اند که این آزادی بسیار بیشتر به نفع بزهکاران فرصت طلب بوده است تا دست به سرقت و زورگیری و امثال آن بزنند . این وضع ادامه یافته بود و تشدید شده بود تا این که در زمان کودکی من :
از طرفی عوامل قلدر حکومتی مثل فلان نایب و نوٌاب ها و...که برای خودشان دارو دسته و اسب و زنجیر زن و تفنگچی داشتند مردم را می چاپیدند .
از طرف دیگر در اکثر قریب به اتفاق موارد حاکم قاجاری یزد دزد از آب در می آمد و شروع می کرد اضافه برمالیات به باج گیری و زور گیری از مردم و حتی غارت منازل در روز روشن یا همدستی با سارقان شبانه ...
از طرف دیگر هم ، به خصوص در سالهای خشکسالی متوالی عشایر فارس ( عشایر عرب اطراف داراب و نیریز - بهارلو - بختیاری - کهکیلویه ای و... . محرٌر ) از جادٌه های تفت ، ندوشن ، و مهریز و بیش از همه از جادٌه تفت به منظور غارت شهر به یزد می تاخته اند به نحوی که یکی دوبار به املاک ما در نیر و حلال آباد نیر هم حمله کرده بوده اند ؛ تصرف عدوانی کرده بودند و در آنها ساکن شده بودند و... به نحوی که وقتی من هنوز بچٌه بودم و به مکتب نمی رفتم یکی - دوسال از اینکه به نیر برای ییلاق برویم کمی بیم داشتیم . .
معدودی از این عشایر سارق و غارتگر که در یزد به « فارسی ها » مشهور بودند در روستاهای پشتکوه ساکن شده بودند ؛ و معدودی از اهالی محل هم به آنان پیوسته بودند ؛ و دیگر چندان جای ما در ییلاق پشتکوه نبود و به همین دلیل هم به تدریج آنجا را رها کردیم و برای ییلاق رفتن به هنزاء که در آنجا هم اجداد ما از حاج عزیز چیت ساز علاقه ( املاک ) داشته اند و حاج میرزا علیرضا شریف یک خانه اعیانی و مجلل داشته است  می رفتیم و در همین خانه ساکن می شدیم . مردم هنزاء و به خصوص بنستان که خانه مزبور در آنجا بود پدرم را بسیار دوست داشتند و ، تقریبا" ، هرکاری که می گفت انجام می دادند .
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : امنیٌت , هرکه گریزد زخراجات شاه , راهزنان فارسی , نیر , هنزاء, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1031 تاريخ : جمعه 6 دی 1392 ساعت: 18:05

لینک دوستان