سرگرمی و تفریحات سالم در یزد 1290 - 1300

ساخت وبلاگ
 
 
 
تماشای ذبح ( نحر ) شتر و آمدن سیل
 
 
 این که میگویند یزد شهر دارالعباده است  به نظر من شهر پرهیز و اجتناب از هر گناه و حتی هر امر غیر اخلاقی است ؛ و همان روضه خوانی هائی که گفتم روی این شهر بسیار تاثیر گذاشته است  ،  آقا بزرگ آقا سید یحیی خیلی به این روضه خوانی ها اهمیت می دادند و همیشه در حوزه علمیه به طلبه ها و در مجالس به آخوندها توصیه می کردند که امر به معروف و نهی از منکر کنند ؛ منکرات و خطرات آنها را به مردم گوشزد کنند و بعد هم بیشتر به مسئله گفتن ، یعنی احکام اسلامی ، بپردازند ، نتیجه این است که حالا با وجود اینکه طلاق شرعی است ، کسی در یزد زنش را طلاق نمی دهد ، با وجود آنکه چند زن گرفتن ، شرعی است به ندرت می بینیم که کسی چند زن بگیرد ، باوجود آنکه بیرون رفتن زن از خانه بدون اجازه شوهر غیر شرعی است همه به زنهایشان اجازه داده اند که هر وقت می خواهند بیرون روند . می بینیم که سالهاست در این شهر قتل نفس صورت نگرفته است ، تجاوزی به ناموس مردم نبوده است  ، دزدی از دیوار مردم بالارفتن تقریبا" سالی یکبار هم اتفاق نمی افتد .
و امٌا ، در مقابل ، مردم یزدگاهی از آنطرف خر به این طرف خر می افتند و به قول میرزا محمد همه اش می گویند نه ! ، نگو ! نکن ! ؛ مثلا" رادیو هم گوش نده ! ، ورق بازی ( و نه قمار ) هم نکن ! فوتبال و والیبال هم نکن ! اینها لهو و لعب است !.
وقتی طلبه بودم و بین ده - پانزده سال داشتم  در مدرسه شفیعیه بعد از اینکه مدرس ها به خانه هایشان می رفتند گاهی قایم موشک ، تنه بازی و به خصوص گو بگیر بالا بیا بازی می کردیم . یک روز شیخ ... که چیزی در مدرسه جاگذاشته بود ناغافل به مدرسه باز گشت که آن را بردارد و ما را در حین همین بازی گو بگیر بالا بیا دید . خیلی خیلی عصبانی شد و ما را مؤاخذه کرد ؛ بعد هم حدود دوساعت منبر رفت که نباید بازی کنید ! هر بازیی لهو و لعب است . پدر من با اینگونه آخوند ها هم عقیده نبودند و شادی را لازمه زندگی ، به خصوص زندگی کودکان ، نوجوانان و جوانان می دانستند . یک بار بیرون شهر به باغی دعوت بودیم که روحانیان بزرگ شهرتقریبا" همه شان دعوت بودند ؛ چند نفری نشسته بودند به وافور کشیدن ، بقیه هم اکثرا" قلیان می کشیدند و نام این میهمانی هم که البته برخی با نقل خاطرات شیرین و لطیفه کوئی و تکٌه پرانی و مزاح سعی به خوش بودن داشتند « تفریح » بود . پدرم حتی قلیان هم به ندرت می کشیدند و وقتی دیدند ما نوجوانان کارمان فقط دود وافور و قلیان خوردن است گفتند بروید جفتک چارکش بازی کنید ! چند نفری از روحانیون بلافاصله با پدرم درافتادند که : « دستور به لهو و لعب می دهید ؟ » و البته پدرم هم از عهده همه شان بر آمدند ...
به غیر از روضه خوانی ها که برای ما هم آموزش و هم گذران اوقات فراغت به تعبیری بود ، تفریح ما این بود که برویم بازار مغازه ها را تماشاکنیم . مثلا" نیم ساعت - یک ساعت مقابل یک کارگاه آهنگری یا عصاری و حناسابی می ایستادیم به تماشا ! ( البته بد هم نبود ؛ چون من از همین تماشاها دوستدار کار صحافی شدم و این حرفه به کارم آمد ) ، اگر گاو یا شتری را میخواستند قربانی کنند می رفتیم به تماشا ، جون گاو یا شتر را قبل ازذبح شرعی تزئین  می کردند و به منظور تبلیغ به دور شهر می چرخاندند ، گاه برای مشاهده ذبح آنها هم حاضر می شدیم .
مهم ترین تماشائی که کرده ام به نظرم تماشای سیل عظیمی است که در سال بگمانم 1303 شمسی در یزد جاری شد . امروز باور کردنی نیست که چه سیل عظیمی وارد شهر شده بود و تا چند سال چاه های آب نیاز به ته زنی نداشتند .
وسایل تفریح نداشتیم ؛ به تفریح عادت نکرده ایم ! خال آنکه روح و روان انسان به تفریح نیاز دارد ؛ تا بازسازی شود و بیشتر و بهتر از عهده ی زندگی و عبادت پروردگار بر آید .
 
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد ,سرگرمی و تفریح, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 874 تاريخ : يکشنبه 20 بهمن 1392 ساعت: 23:31

لینک دوستان