دزدی های اداری رضا شاهی

ساخت وبلاگ
دزدی های اداری رضا شاهی
من و اکثر قریب به اتفاق روحانیانی که در آن زمان به استخدام شرکت ها و ادارات دولتی رضا شاهی در یزد در آمده بودیم به یک کار تقریبا" غیر ممکن دست زده بودیم . علاوه بر آنکه قصد عمٌال حکومتی هتک حیثیت روحانی و روحانیت و نهایتا" مذهب اسلام بود که از نظرمالی و البته برای همه ی کارمندان کمتر امکان داشتکه بتوانی فقط با حقوق ماهانه زندگی کنی ( در قریب به 30 سالگی با وجود اینکه عصر ها هم شغل آزاد داشتم ، برخلاف عرف خاندان روحانیت هنوز ، به دلیل دوران نسبتا" بیکاری و از سرمایه خوریِ خلع لباس ، و عدم پرداخت حقوق ماهانه ی به موقع خود ، و بلاتکلیفی پس از چندسال کار در اداره تلفن ، هنوز نتوانسته بودم ازدواج کنم ) و به دزدی کشیده نشوی به خصوص که میبایست دائما" به رؤسای خود حق حساب هم بدهی ! .
یک نمونه این بود که برای دوبرادر که همسایه بودند ، یکی تاجر بسیار پولدار و دیگری یک بزاز معمولی ، تلفن کشیده بودند و هزینه تلفن تاجر را شش برابر !!! هزینه تلفن پارچه فروش نوشته بودند که بنده تحصیل ( وصول ) کنم ؛ غافل از اینکه یزدی ها اخلاقی داشتند و هنوز هم ( در سال 1347 ) دارند که نه دوست دارند سر کسی کلاه بگذارند و نه دوست دارند که کسی کلاه سرشان بگذارد . باستانی ، رئیس اداره ، میگفت اگر سه برابر هم بتوانی از وی وصول کنی خوب است ، ماهم کاری می کنیم که به تو بپردازد ؛ بعد هم یک مامور تامینات نزد تاجر رفته بود و با شکوه از افشاگری های وی نزد دیگران وی را ترسانده بود و لابد او هم حق و حسابی گرفته بود و رفته بود .
در اینگونه موارد نهایتا" مشتری شاکی می شد ، به اداره می آمد و رئیس یا معاون یا حسابدار به هر عنوان که بود پولی برای جمع خود از وی می گرفتند ؛ و کاسه کوزه ها را سر ما پائین تری ها می شکستند ؛ و حتی از دروغگوئی و بردن آبروی من و امثال من ابائی نداشتند ، سهل است ، ما از کجا میفهمیدیم ؟ شاید گزارشی هم علیه من و امثال من روی پرونده هایمان می گذاشتند و به مرکز هم گزارش می کردند .
یکی دیگر از کارهای رئیس ( چون من از معاون و حسابدار که آنها بی فرهنگ تر و اصولا" روستائی بودند کوچکترین فرمانبری نداشتم )  این بود که روی برگه ای می نوشت یک ریال ، دو ریال یا پنج ریال به حامل برگه بپردازید که اگر نمی دادم آن را تخطی از دستور اداری گزارش می کرد و اگر میدادم ( که نهایتا" هم بالاجبار می دادم ) بالغ بر حدود ثلث حقوق ماهانه ام می شد و وقتی اعتراض میکردم می گفت : جانماز آب نکش ! . کجای دین و مذهب گفته است که حقٌِ حساب ( رشوه ) نگیری ؟ حالا اکر نمیگیری ، که حتما" میگیری ! ، از بی عرضگی خودت است . آنوقت میخواهی کارمند اداره هم باشی ؟!! ؛ حال آنکه قاعده این بود که آنان صورتحساب مشتری ها را برایم فهرست کنند و من هم پس از وصول بنا به قبض ( فرم ) چاپی زیر به تحویلدار یا در واقع حسابدار اداره که صندوقدارهم بود تحویل دهم و رسید بگیرم :
تاریخ ... ماه ... شمسی      ... شهر .... قمری  نمره ...
        شرکت سهامی کل تلفن ایران
( محدود )
مبلغ...........................بتوسط..........
 

از بابت .........................واصل گردید .
               تحویلدار ... 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جوادآیت اللهی , دزدی های اداری رضا شاهی , اداره تلفن یزد , هزینه های دولتی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 922 تاريخ : يکشنبه 29 دی 1392 ساعت: 22:22

لینک دوستان