مبارزه با مفاسد اداری کاملا" شکست نمی خورد

ساخت وبلاگ

 

مبارزه با مفاسد اداری کاملا" شکست نمی خورد

 
 
احساسات بر من چیره شده بود و اشتباه من این بود که به دلیل بی اطلاعی و کم تجربگی فکر می کردم به تنهائی  ، و با اندکی همدلی و همفکری دو سه نفر روحانی بزرگتر و چندنفر دوست صمیمی می توانم بر دشمنی ریشه دار ، گسترده ، و قدرتمند بنام فساد اداری فائق آیم . امٌا نه تنها به نیمی از آنچه هم که می خواستم نرسیدم بلکه با کسب آبرو و حیثیتی به عنوان یک کارمند پاک نهاد، دلسوز و مبارز ، چنان لطماتی از نظر محل و مقام اداری و به خصوص امورمالی خوردم که دیگر به اصطلاح قدرت کمر راست کردن نداشتم ؛ ومتوجه شدم که رئیس جدید هم از خودشان است، و با وجود آنکه انصافا" حُسن نیت هائی نشان می دهد ، حتی از گزارش فسادها به صورت شفاهی به تهران بیم دارد !!!.
فقط مانده بود که در اثر کم پولی از همسر موقت خود هم جدا شوم ؛ و آنچه را که از شغل آزاد صنعتی - تجاری متمرکز در منزل پدرم در می آوردم هم خرج اداره کنم .
نوروز 1313 شمسی و حین دید و بازدید های سال نو به این نتیجه رسیدم که مشی خود را بر مماشات قراردهم تا به اصطلاح اندکی جان بگیرم و در عین حال چه بسا که فرجی حاصل آید . این بود که به مصداق « بنشینم و صبر پیش گیرم ، دنباله ی کار خویش گیرم » به ادامه کار پرداختم ؛ و تقریبا" حوزه علمیه را که نیمی از طلبه های سابقش حالا کت و شلواری شده بودند و اکثرا" همچنان در جلسات درس حوزه علمیه ، به خصوص جلسات درس آقا سید محمد آیت الله که همچنان در مدرس امامزاده جعفر (ع) تشکیل می شد ، شرکت می کردند رهاساختم . نادرستی های رئیس سابق ، کار تحصیلداری اداره تلفن را تقریبا" غیر ممکن ساخته بود ، و اعتماد تقریبا" همه ی مشترکین و متقاضیان تلفن را از اداره تلفن در یزد سلب کرده بود ؛ و مصیبت اینجا بود که تقریبا" هیچکس حاضر نمی شد که جز به من ، آنهم به سختی و گاه چندبار به سردوانیدن ، به احدی دیگر از کارمندان سرکت تلفن در یزد پولی بپردازد ؛ و حتی متقاضیان خط تلفن هم به سراغ من می آمدند . 
درستکاری در ادارات ایران برای شخص درستکار یک مصیبت عظمی بود ؛ و بگمانم که هنوز هم ( سال 1347 ) باشد .
رئیس جدید که در عین ماموریت تصفیه حساب های شخصی مدیران تهران نشین با من ، متوجه حقانیت تمام و کمال من در همه موضوعات شده بود سعی به ایجاد آشتی  و احتمالا" اگر بتواند جبران مافات داشت که البته از مدیران تهران واهمه داشت و پیشنهاداتش را ، از جمله این که من را معاون اداره بگذارد ، نمی پذیرفتند . دو نفر ارشد پس از وی در اداره هم که از ثروتمندان توابع یزد بودند ، قلدری ها و زد و بندهائی محلی داشتند ؛ تا اینکه به اصطلاح جرئتی به خرج داد و اندکی از این سدٌ عظیم را شکست :
 
شرکت سهامی کل تلفن ایران
« محدود »                                               بتاریخ 14 تیرماه / 1313 شمسی
اداره تلفن یزد و مضافات                              ضمیمه .... نمره236 
آقای آقا میرزا جواد آیت اللهی
چون طبق ابلاغ نمره 236 مورخ 14 / 4 / 1313 شمسی شما بسمت کمکی محاسبات منصوب گردیده اید لذا تا تعیین و معرفی تحصیلدارجدید مسئولیت تحصیلداری نیز کما فی السابق بعهده شما خواهد بود و از نقطه نظر پیشرفت جریان اموراداری دستورداده شد فعلا" بطور موقت علی محمد خان واقف زاده در قسمت وصول مطالبات بمسئولیت خودتان کمکی نماید وانتظار می رود که برای وصول مطالبات اداری نهایت سعی و کوشش را بعمل آورید که در موقع تحویل دادن بقیه قبوض ابوابجمعی حتی الامکان مطالبات کمتر باشد که موجب سرفرازی شما بوده و حُسن خدمت خود را فعلا" نشان داده باشید ؛ - 
مدیر اداره تلفن یزد و مضافات . علی کامکار . مهر اداره تلفن یزد .
توضیحات :
این ابلاغ تقریبا" صوری بود و حسابدار حتی حاضر نمی شد دفاتر حساب را به من نشان دهد !- 
- علیمحمد خان واقعا" اخلاق خان ها را داشت و بامردم شاید از بالا نگاه می کرد ؛ به اضافه ی اینکه گفته می شد در آمد بیرونش سالانه شش - هفت برابر حقوق اداره تلفن است و اینجا فقط محض پرستیژ کار می کند .
شفاهی به من گفته شد که این ابلاغ  ، درست یک ماه مانده به جشن مشروطیت در تهران ، مقد مه ای صوری است که شما به جشن مشروطیت در تهران دعوت شده در آنجا از مدیر کل عذر خواهی !!! کنید و ایشان هم شما را به ریاست اداره تلفن یکی از شهرهای ایران ، که آن شهر می تواند قم یا کاشان باشد ، منصوب کند .
که من به هیچ وجه علاقه ای به خروج از یزد نداشتم و آن را به رئیس اطلاع دادم .
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد , تلفن ( مخابرات ) در یزد , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 894 تاريخ : يکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت: 18:17

لینک دوستان