رضاخان برعلیه دین ومذهب شده بود

ساخت وبلاگ

رضا خان برعلیه دین و مذهب بود
اصل مطلب این بود که رضا خان به فرهنگ سنٌتی اسلامی ایران و ایرانیان ایراد هائی داشت که دیگر ( برخی می گفتند تحت تاثیر نفوذ آتاتورک بروی ) از آنها نمی گذشت . از طرف مقابل نیز تجدد رضاخانی مخالف روحانیت بود . شاید مهم ترین بخش دعوای روحانیون با حکومت رضا خانی از سال1306 و بر سر اجباری عمومی شروع شده بود . روحانیان می گفتند  طلبه ها نباید به اجباری بروند؛ واصولا" وقتی روستائیان وغیر روستائیان پرشماری حاضرند به خدمت ارتش درآیند ، تجربه و تخصص لازم بیابند و تا آخر خدمت استخدامی سربازی کنند چرا دیگران را به اجبار به خدمت وظیفه می برند و آن را عمومی می کنند ؟ معلوم است که قصد شستشوی مغزی جوانان کشور و دور کردن آنان از دین و مذهب به بهانه ی تجدد را دارند .
همان زمان برخی از معلم های مدارس جدید یزد هم در مدارس به کودکان و نوجوانان مطالبی را می گفتند که همین تجدد طلبی و نوکری فرنگ به جای آموزش دین ومذهب تلقی می شد و رغبت تحصیل در این مدارس را از امثال ما می گرفت . بی جهت هم نیست که اگر توجه شود بزرگان یزدی حال حاضر ( دهه 1350 ) بیشتر ازمحصلین مکتب های آنزمان هستند تا از دانش آموزان دبستان های آن زمان . 
من هم که طبیعتا" مایل رفتن به «اجباری» در آن حدود20 سالگی نبودم و یک بارهم شناسنامه و به خصوص چند بارسواد شناسنامه عوض کرده بودم .
آن سال 1306 شمسی به قول برخی سال بسیار نحسی بود . آقا بزرگ ( آیت الله العظمی ) آقا سید یحیی ( موسوی یزدی ) فوت کردند که با فوت ایشان نظام روحانیت هم در یزد از هم پاشید ، تا حدود بیست سال کاملا" مضمحل بود ( و تازه برخی از روحانیان متوجه دلایل انعطافات ایشان و مماشاتشان با حکومت مرکزی شدند ) و هیچگاه هم دیگر حتی یک پنجم آنحوزه هم نشد . در تشییع جنازه ایشان تقریبا" همه مردان و گروهی قابل توجه از زنان شهر یزد جمع شده بودند (1) و چه مجالس ترحیمی که برقرار نشد ؛ امٌا از فردای آن روز بین آقای علومی و آقای مدرس بر سر جانشینی ایشان رقابت در گرفت ؛ سند و مدرک هائی نسبتا" شخصی از آقا سید یحیی را از آقا سید محمد ، فرزند ارشد ایشان طلب می کردند که البته این سندها خصوصی بودند ؛ به علاوه این که گروهی از مردم نه فقط برای اینکه آقا سید محمد آیت الله فرزن آقا سید یحیی بودند بلکه در علم و عمل هم ایشان را شایسته جانشینی آقا سید یحیی می دانستند . حکومت هم به دنبال این بود که از موقعیت بدست آمده استفاده کرده حوزه علمیه یزد را از هم بپاشد ؛ و در این میان آقا شیخ اسدالله با حکومت یزد طرح الفت ریخته خود را اعلم یزد معرفی کرد...که صد در صد هم مورد پشتیبانی حکومت و برخی ازمردم محله های میرچقماق - خواجه خضر و پنبه گلان قرار گرفت .
همان سال 1306 در مراسم عزاداری حاج آقا نورالله در اصفهان تیغ زنی کرده بودند و یکی دونفر بر اثر تیغ زنی کشته شده بودند که مطبوعات جهان این حرکات را با آب و تاب منعکس می کردند . در کاشان هم گویا خبرهائی شده بود ؛ و مردم هم نظرشان نسبت به این تیغ زنی ها و قمه زنی ها برگشته بود .
مدیریت مذهبی ، به رغم آنچه که حکومت مدعی بود و روزنامه ها می نوشتند ، کاملا" در قم و نزد آیت الله العظمی آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی متمرکز نبود ؛ ما هم با وجود احترام فوق العاده ای که آقا شیخ عبدالکریم برای آقا سید یحیی قائل بودند وهرچه هم از ایشان میخواستیم نه نمی گفتند از موقعی که پدرم در اصفهان با آیت الله العظمی آقا سید ابو الحسن اصفهانی ( که اصولا" مقیم نجف اشرف بودند ) ملاقات کرده بودند بیشتر به سوی آقا سید ابو الحسن گرایش داشتیم .
حدود سال1309 ، یا همان سال ، که آقا شیخ عبدالکریم با ساختن مریضخانه از محل وجوهات دینی محبوبیت بیشتری نزد مردم قم یافتندطلبه ای درنجف ، در نماز جماعت  سر فرزند ارشد آیت الله العظمی آقا سید ابو الحسن را در نجف بریده بود ؛ و شایعاتی تفرقه افکنانه به راه افتاده بود که این هم به نفع ابر قدرت حاکم و تجدد طلبی ختم می شد .
البته ما ، یعنی پدرم و ما فرزندانش ، با تجدد طلبی به معنی ورود ماشین و اقتصاد و ادارات مخالف نبودیم که هیچ صد در صد هم موافق بودیم ؛ و استقبال و کمک زیادی هم کردیم ؛ روحانیت را هم به ملبس بودن ، و دین را هم به قمه زنی و تیغ زنی نمی دانستیم . امٌا نماز جماعت که عملا" تعطیلش می کردند و مجالس وعظ و خطابه چه ضرری برای تجدد داشت که باید بر چیده می شد ؟! اگر آنجا بد آموزی بود حکومت میتوانست متقابلا" خوب آموزی بکند . اگر چند روحانی بر سر منابر علیه حکومت حرف می زدند حکومت میتوانست با آنها برخورد کند ( همانطور که در آخرین سالهای حکومت ناصرالدین شاه با پدر بزرگم آقا میرزا محمد جعفر برخورد کرده ایشان را عملا" خانه نشین کرده بودند ) چرا با کلٌ دین و مذهب می جنگید ند؟ !  چرا رضا خانبا اعتقاد ات تقریبا" تمام ملتش می جنگید ؟ ...
پس حکومت هم بهانه ای یافته بود که روحانیان مخالفش را قلع و قمع کند و نمی گفت که وقتی حوزه ها و روضه خوانی ها و ... را تعطیل می کند روحانیان و طلبه ها چه کنند ؟ . همانطور که وقتی در سال 1307 کلاه لبه دار را اجباری کرد بافندگان یزدی پارچه شال ِ سر و عمامه چه کنند ؟ وقتی خدمتگزاران خاصش در مجلس پیشنهاد اتحاد شکل لباس را دادند بافندگان یزدی پارچه های عبائی و قبائی و لباده ای چه کنند ؛ همچنان که کلاهدوزان محلی .بازاربهشدت کساد شده بود؛ و خشکسالی های آن سالها هم که در فقر و فاقه مردم مزید بر علت شده بود . با فروش تعدادی کراوات یزدی ، که در تهران مد شده بود ، و چند قواره پارچه یزدی فرم مدرسه ای مسئله ای حل نمی شد .
این بود که ما وقتی شیخ حسین یزدی که از خویشانمان بود و در مجلس شورای ملی کیا و بیائی داشت به یزد آمد به دیدنش نرفتیم ، پائیز 1307 هم که تاجگذاری رضاخان بود به فرمانداری نرفتیم غافل از این که ممکن است اسامی را یاد داشت کنند که چه کسانی آمده اند و چه کسانی نیامده اند ...

(1) عکس آن تشییع جنازه بسیار باشکوه وجود دارد . 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد , ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و مراسم مردمی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1351 تاريخ : سه شنبه 31 تير 1393 ساعت: 13:36

لینک دوستان