آقا میرزا محمد جعفر شریف و سماور مسوار روسی

ساخت وبلاگ

 

سماور مسوار روسی
 
مطمئن نیستم ؛ امٌا گُمان کنم اوٌلین خاطره ای که دارم مربوط به زمستان 1287 یا 1288شمسی است (1) . من دائما" به جای این که در اتاق خودمان باشم در اتاق آقا بزرگ آمیرزا محمد جعفر بودم که نمد فرش بود ؛ و وی پشت یک منقل آهنی گرد نشسته بود . دوتا قوری سفید  ، یکی بزرگ روسی برای آب جوش و یکی هم کوچک برای چای دو طرف منقل گذاشته بود . چند نفر مامور کلاهی حکومتی آمده بودند ؛ و دائما" از قحطی و جنگ در یزد ( و اگر اشتباه نکنم در چنین جلساتی بعدا" از استاد محمد گِلکار که در یزد ادعای سلطنت کرده بود ) صحبت می کردند . با آقا بزرگ بحثشان شد . مامور دولت برگشت به آقا بزرگ گفت :
مامور : اقا شیخ ! شما حتی یک سماور هم ندارید ...
آقا میرزا محمد جعفر که از عصبانیت بر افروخته بود گفت :
- سماور مسوار روسی ندارم ، به مردم فقیر هم فخر نمی فروشم . (2) مردم آرد ندارند که نان بپزند . قلیان هم ندارم و نمی کشم (3) ، زیر بار ظلم اینها هم نمی روم ... 
علیرضا آیت اللهی :
(1) می دانم که خاطرات کمتر از دو- سه سالگی بعید است ؛ ولی ایشان به آن احتمال قریب به یقین می دادند .
(2) دقیقا" نقل به مضمون است که آقا میرزا جواد هم به نوبه خود نقل به مضمون کرده اند . در جلسه مصاحبه مربوطه ، والده شان که حضور داشتند می گفتند : سماور یک کالای بسیار لوکس به شمار می رفت ؛ و در شهر یزد شصت - هفتاد هزارنفری آن زمان حداکثر چهل - پنجاه سماور ، و آنهم غالبا" کوچک و یک دستگیره ای وجود داشت که مخصوص حکٌام  و  دو - سه نفر  از  نوٌاب حکٌام  ( ماموران عالیرتبه حکومت شهر ) ، و برخی از تجٌار بزرگ و... بود ؛ و فقط دو - سه نفر از روحانیان بزرگ شهر سماور داشتند . .
آقا محمٌد جعفر ابتدا ضدٌ قاجار و ضدٌ روس و مشیر الممالک حاکم یا همه کاره شهر بود . بعد که متوجه دغلبازی ها و پشت هم اندازی های انگلیسی ها در یزد شده بود از مشروطیت هم امید بریده بود و خواسته بود مسگرهای پشت باغی طرفدار مشروطیت را از مسجد ملا اسماعیل که تحت تولیت و غالبا" امامت او بود بیرون کند که در آنجا دعوای مفصلی به راه افتاده بود . با استاد محمٌد گِلکار هم که ادعای سلطنت کرده بود رابطه خوبی نداشت . با نیمی از آخوند های شهر هم که  فریب خورده بودند و از زیر بیرق آقاسید یحیی خارج شده بودند و بعضی شان روسی و بیشترشان انگلیسی شده بودند هم نمی ساخت ؛ و چون سیاست و کیاست آقا سید یحیی را نداشت و رک و راست و تند مزاج بوددر شرایط بسیار بدی قرار گرفته بود ؛ و پس از یکی دومرتبه که اشرار پشت باغی و کوچه میر قطبی به مسجد ملااسماعیل ریخته بودند ، آنجا را میدان جنگشان کرده بودند ، و با دیگران دعوا به راه انداخته بودند حوزه علمیه قائمیه ( مدرسه ملا اسماعیل ) را که جدٌش ساخته بود و رئیسش بود تعطیل کرده بود و حتی دیگر، به خصوص با توجه به بیماری مزمن خود نماز جماعت هم در آن مسجد اقامه نمی کرد ؛ که آقا سید یحیی با موافقت ایشان و توصیه آیت الله العظمی امامت جماعت آنجا را به آیت الله آقا سید عبدالحی طباطبائی یزدی سپره بوده اند . .
(2) می گفتند که از طرف گروهی از بازاریان که طرف معاملات بازرگانی ( و نهایتا" سیاسی ... ) با انگلیسی ها بودند مصرف تریاک - تنباکو و چای به شدٌت و شاید در جهت معتاد کردن همه مردم تبلیغ می شد ؛ اگر کسی تریاک و قلیان نمی کشید از بزرگان نبود و به کسانی که در خانه شان چای نمی نوشیدند « گشنه گدا » می گفتند . آقا محمٌد جعفر گفته بود من از املاکم فقط گندم ، بادام  توت خشک و گردو به شهر می آورم  ؛ نه قند کلٌه روسی می خرم و نه چای لمسه انگلیسی ...
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1176 تاريخ : چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت: 15:37

لینک دوستان