در ادارات دولتی رضا خانی کتک کاری هم می شد
از نرفتن به قم یا کاشان به عنوان رئیس اداره تلفن بیشتر خوشحال شدم وقتی متوجه شدم که نحوه ی مدیریت تلفن در شهرستانها در شرکت تلفن ایران ان زمان چگونه است : رئیس معمولا" نمی بایست محلی باشد ، رئیسی را از جای دیگری میفرستادند با این شرط که ، لااقل تا یکی - دو سال ! حق تغییر معاونان خود را ( که آنها تحصیلات و به طورکلی شرایط لازم برای ریاست را نداشتند ، امٌا در ارتباط مداوم و زد و بند با اداره کل یا همان شرکت تلفن رضا شاهی ، بودند ؛ و برعکس ، این معاونان یا درواقع مسول ( فنٌی ) مخابرات ، مسؤل حسابداری ، و تاحدودی مسؤول دفتر و مسؤل مغازه ، که شاهرگ حیاتی اداره از نظر در آمد بود ، یا سایرکارمندان بلافصل زیر دست رئیس ، هستند که با اداره کل در تهران قرار و مدارهائی داشتند ؛ وفعالیت های رئیس خود را محرمانه به تهران راپورت می کردند و طبیعتا" اگر شریک ارتشاء و به طور کلی سوء استفاده های آنان نمی شد و چون کامکار ، رئیس جدید ، مردی نسبتا" سلیم النفس و اهل مروٌت و مدارابود ، در دام می افتاد ) ؛ ندارد .
کامکار که پس از جند ماه ریاست در یزد همه چیز را متوجه شده بود ، و به احتمال زیاد از تهران هم به وی اجازه لازم را داده بودند ، و شایع شده بود که رئیس حسابداری طی این چندماه هیچگاه حساب های اداره را به صورت صحیح و واقعی خود به وی گزارش نمی کرده است ، پس از بازگشتِ رئیس حسابداری به اداره ، که فکر می کرد دیگر هیچگاه به اداره برنگردد ، مرا مجبور کرد که با وی هم اتاق شوم . هفته ای بسیار بسیار سخت بر من گذشت ؛ رئیس حسابداری به قول خودش « فحش های علمی » !! به من می داد ، تهمت های ناروا می زد ، تهدید و ترعیب می کرد ؛ و نهایتا" با وجود آنکه اخلاق مرا خوب می شناخت ، کار به طمع انداختن مرا به آنجا کشانید که به من گفت : هرقدر از اداره حقوق و مزایا میگیری ، مثلا" ماهی 150 ریال ، همانقدر هم ماهانه از من حقوق بگیر و صم بکم! . فکر میکردم که رئیس محترم و مؤدبی چون کامکار هم حریف او و چندنفر از دارو دسته اش در اداره نیست ؛ چیزی نمانده بود که استعفا بدهم که رئیس مرا خواست و این ابلاغ را شخصا" به من داد :
شرکت سهامی کل تلفن ایران
« محدود » بتاریخ 16 / 5 / 1313
اداره تلفن یزد و توابع ضمیمه ..... نمره 342
آقای آقا میرزا جواد آیت اللهی کمکی محاسبات
نظر به اینکه آقا ح . ص . تفتی مسئول دائره مخابرات و مغازه جنسی ، با داشتن شغل مسئولیت مخابرات کاملا" نمی تواند از عهده اداره کردن امورمغازه و انبار جنسی برآید لهذا شما را ، با حفظ شغل کمکی محاسبات ، به مسئولیت مغازه و انبار جنسی اداره تلفن یزد و توابع منصوب می دارد . لذا بموجب این دستور لازم است کلٌیه اجناس مغازه و انبار اداره مرکزی تلفن یزد را از مشار الیه با نهایت دقت و رسیدگی کامل بجزء جزء آن تحویل گرفته و صورت آن را در سه نسخه تنظیم و نسخه آنرا تسلیم به مومی الیه و یک نسخه دیگر را نزد خودتان ضبط و تحویل اجناس مزبوررا جوابا" راپورت نمائید . علی کامکار . مهر اداره تلفن یزد .
فروشگاه اداره « نان و آبدار اداره تلفن یزد » برای کسی ، یا کسانی بود که بخواهند استفاده نامشروع کنند ، وسه چهار نفر هم تا به آنروز در آن آب و نان شریک بودند و مسلما" آرام نمی نشستند و من هم که هرگز طالب چنین آب و نان هائی نبودم و برعکس ، برعلیه آن مبارزه کرده بودم ، حال درمقابل این گروه و پشتیبان های محلی شان در ادرات یزد و در اداره کل در مرکز دچار گرفتاری بزرگی می شدم .
بنابراین خواستم ابلاغ را نگیرم و مسئولیت نپذیرم که کامکار گفت : « یا مکن با پیل بانان دوستی - یا که خان اندر خور پیلان بساز » ! ؛ این قضیه ای است که خودت درست کرده ای ، و در نتیجه مرا برای اصلاح امور اداره به یزد کشانده ای و به درد سر انداخته ای ؛ حال رفیق نیمه راه نشو ! ، نباید پشت یکدیگر را خالی کنیم ؛ کار را کسی کرد که تمام کرد ، نترس ! ، به امید خدا ، تفتی هم از نظر مدیران یزد و اداره کل افتاده است ؛ خیلی زیاده روی کرده است و در شرف اخراج است ؛ ضمنا" این مسئولیت اگر اهمیت و حقوق و مزایایش بیشتر از مسئولیت اداره تلفن کاشان نباشد از آن هم کمتر نیست .... حقوق و مزایایت حسابی افزایش می یابد ، شما هم زن داری ( به همسر موقت من اشاره می کرد که نمی دانست موقت است ) ، فردا بچه دار می شوی و باید زندگی کنی ، جبران مافات هم بشود ....
ولی من می دانستم که تفتی قدرتی کمتر از رئیس در اداره ندارد ، بیرون از اداره قدرتش از رئیس هم بسیار بیشتر است و چه بسا در راهِ بین اداره ، نزدیک شاهزاده فاضل ، تا منزل در محله کودال مصلی ، جلوی من را بگیرد و به دعوا . دارو دسته اش هم قاعدتا" دوبرابر بقیه ی ابوابجمعی اداره بودند ؛ امٌا چاره ای جز پذیرش ابلاغ نداشتم ؛ رئیس حق داشت که نباید عقب نشینی کنم .
وقتی به اتاق حسابداری برگشتم تفتی را مهیای مرافعه و دعوا با خود دیدم ؛ همین که شروع به مقدمه چینی و ناسزاگوئی کرد و صدایش بالا رفت به جای آنکه رئیس وارد اتاقمان شود عبٌاس که معمولا" « مرکز » ( کسی که در اداره رابط تمام تلفن های یزد بود ، به وی تلفن می زدند که با کجا می خواهند گفتگو کنند و وی تلفنشان را به آنجا وصل می کرد ) می شد ، و مثل هرکجا که یک پهلوان داشت ، پهلوان اداره محسوب می شد ، ابوابجمعی زیر دست تفتی بود ، گویا مستمری هائی هم از تفتی می گرفت ، و می گفتند که اگر لازم شود ده نفر را در دعوا و کتک کاری حریف است وارد اتاق شد.. ! ...
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید
برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد , فساد اداری رضاخانی , کتک کاری, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 907 تاريخ : يکشنبه 8 تير 1393 ساعت: 20:19