بلای ضدٌیت رضا خانبا اعتقادات عمومی ، و پیآمدهای آن

ساخت وبلاگ

بلای ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی

و پیآمدهای آن

در پایان سال 1314 خورشیدی من دارای همسری شده بودم که اورا به خانه پدریم آورده بودم . آن روزها بسیار به ندرت پسری داماد می شد که خانه از خود داشته باشد و به دلایلی متعدد رسم براین بود که لااقل چند سالی عروس در اتاقی مستقل در خانه پدرشوهرش و با خانواده شوهرش زندگی کند ؛ و گاه می شد که مثلا" چهار - پنج پسر هرکدام با اهل و عیالشان در یکی از اتاق های خانه پدری زندگی می کردند، و در آشپز خانه ای بزرگ به هرکدام اجاقی تعلق گرفته بود ؛ و...
نوروز 1315 را از طرفی به خوشیِ نوروز ( که همه ی اجداد من برخلاف بسیاری از دیگر روحانیان به آن معتقد و دلبسته بودند و جشن می گرفتند ) ، و نخستین روزهای عروسی طی می کردیم و از طرف دیگر بیم این که مبا دا حکومت رضا خانی جلوی برقراری مجالس روضه خوانی را که صحبتش هم شده بود بگیرد ؛ چون از مهر 1314 به بعد به روحانیان بزرگ منبری و نه آقایان مدرسان و غیره ( به بهانه ی بیسوادی روحانیان بیسواد حوزه ندیده ! و لوطی هائی که مجالس روضه خوانی عام و به خصوص هیئت راه می انداختند و در کنار آن سوء استفاده هائی می کردند که گفتن ندارد ؛ البته نه مثل برخی از دیگر شهرها که تعدادی با قمه زنی کشته می شدند یا یکدیگر را می کشتند ! ) یزد گیر داده بودند که باید برای روضه خوانی و به طور کلی منبر رفتن از شهر بانیِ مرکز مجوز داشته باشید ! . وقتی پدرم ، که به ترتیب الفبائی قبل از همه به اداره تامینات شهربانی رفته بودند ، مجوز آیت الله العظمی آقا سید ابو الحسن اصفهانی و آیت الله آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی را به آنها نشان داده بودند گرفته بودند و ضبط کرده بودند که ماهم به سرعت به سایر وعاظ بزرگ شهرخبر داده بودیم که جریان احتمال ضبط شدن مجوزشان در شهربانی را از قبل بدانند و حتی الامکان تدبیری بیاندیشند .
البته مجالسی برقرار شد و به حدود ده دوازده نفر از روحانیان بزرگ شهر ، از جمله پدرم اجازه شفاهی منبر رفتن در مجالس بزرک را داده بودند امٌا هرگز به رونق گذشته نبود و آن محرم 1355 ق برابر با 1315 خورشیدی چند پیامد ناگوار برای ما داشت :
- از درآمد سخنرانیهای پدرم به شدت کاست که ایشان همچنان می بایست مخارج سه پسر کوچک و خانواده ی پر رفت و آمدشان را عهده دار باشند و آنهم مقداری به اتکاء درآمدهای محرم و صفر.
- در پی ایجاد محدودیت سخنرانی برای روحانیانِ بزرگ ، مردم یزد می ترسیدند یا احتیاط می کردند که در سایر امور نیز به ایشان مراجعه کنند و بازهم یک کاهش در آمد دیگر .
- گروهی از تجار فریب خورده یا متملق و فرصت طلب یا از پرداخت وجوهات خود داری کردند یا آن را کاهش دادند .
- کنترل شدید مراسم پرسه ی امام حسین (ع) در مسجد ملٌا اسماعیل که عملا" تولیت و دخل و خرجش برعهده پدرم ( وارث اصلی تولیت آنجا ، وارث امامت جماعت در آن مسجد که بعدا" فقط به امامت جماعت صبح ها در آنجا اکتفا می کردند ) بود ؛ و معمولا" خدٌام و آبیار و رفتگر و ... این مسجد بسیار بزرگ که موقوفات و درآمدی کافی نسبت به این وسعتش نداشت با این مراسم و انعام هائی که از تجار بزرگ یزد بمناسبت خدمت در آن مراسم می گرفتند راضی می شدند ؛ و حال پدرم میبایست از جیب خود و در آمدهای ملکی شخصی شان این غرامت رابپردازند .
- از برادرانم ، میرزا محمد در لرستان رئیس ثبت بود و در یزد حضور نداشت ، جعفر آقا خلیفه ی یک خیٌاطی بود ، کارش با آن تعویض لباسهای مداوم از سوی حکومت بسیار زیاد بود ، و تازه حکومت در پی آن بود که وی را دستگیر کند و به اجباری ببرد ، شناسنامه عوض کرده بود و درواقع حدود 25 سال داشت... ، میرزا کاظم در پی دروس حوزوی و شعر و معلمی در روستاها بود که در ضمن از تیررس امنیه هائی که برای اجباری بردن شناسائی می کردند دور باشد و نهایتا" بنده معاون و مددرسان پدرم ، که مغضوب حکومت یزد ( سردار فاخر حکمت ) شده بودند هم بودم که این امر به گرفتن پست ذیحقم در اداره تلفن یزد به شدٌت صدمه می زد .

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , تاریح شهر یزد , ضدٌیت رضا خان با اعتقادات عمومی و مراسم مردمی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1335 تاريخ : پنجشنبه 19 تير 1393 ساعت: 14:26

لینک دوستان